كمونیسم بر سر دو راهی: پژمردگی یا شكوفایی!
خطاب به همه كمونیستهای ایران
رفقا!
جنبش كمونيستی بين المللی در موقعيت خطير و دشواری قرار گرفته است. ما با بحرانی عميق و همه جانبه روبرو هستيم: بحران بود و نبود! اگر كمونيست ها بر اين بحران فائق نيايند به جرئت می توان گفت جنبش كمونيستی حداقل برای مدتی طولانی از صحنه روزگار حذف خواهد شد. مسئله بر سر حفظ نام كمونيسم و يا سازمان دادن مقاومت به نام كمونيسم در اين يا آن گوشه جهان نيست. معضل آن است كه جنبش كمونيستی صرفا به جنبش مقاومت بدل شده و به جای ارتقاء جنبش های مقاومت مردمی به يک جنبش انقلابی برای سرنگونی دولت ها و استقرار جوامع رهائی بخش نوين، خود تبديل به يک جنبش مقاومت ديگر شده است. غلبه بيش از سی سال ضد انقلاب در سطح جهان (که با احيای سرمايه داری در چين سوسياليستی و سير نزولی جنبش های رهائی بخش ملی و جنبش دهه 1960 ميلادی در امريكا و اروپا آغاز شد) موجب پايين آمدن سطح توقع كمونيست ها شده است. ديگر صحبتی از به عرش اعلای يورش بردن كموناردها، تغيير مدار حركت كره زمين توسط بلشويك ها و نويد رهايی بشريت توسط كمونيست های چينی که در دهه 1960 با انقلاب کبير فرهنگی پرولتاريائی انرژی عظيمی به جنبش های انقلابی جهان داد، نيست. ديگر صحبتی از افق پيروزی بر دولت های ارتجاعی و كسب قدرت سياسی برای تغيير نظام اجتماعی نيست. اکنون با اوضاعی روبرو هستيم که جنبش های انقلابی و انقلاب ها با هزار زحمت، تلاش و سختی آغاز می شوند، اگر سركوب نشوند در نيمه راه متوقف شده و به كسب خرده ريزهايی از نظام سرمايه داری راضی می شوند. آخرين نمونه آن انقلاب نپال است كه پس از دهسال جنگ خلق دچار اين سرنوشت غم انگيز شد. به دليل فقدان جنبش كمونيستی قدرتمند در سطح جهانی، توده ها عملا به سمت انواع و اقسام راه حل های ارتجاعی مانند بنيادگرايی مذهبی كشيده می شوند. تاريك انديشی جای روشن بينی و قهقرای تاريخی جای ترقی تاريخی را گرفته است.
اگر كمونيست ها مختصات اين دوره و خطرات و فرصت های نهفته در آن را عميقا در نيابند، قادر به ارائه راه حل برای برون رفت از اين بحران نخواهند شد.
جنبش كمونيستی از آغاز يك جنبش بين المللی بوده و همواره مسائل ايدئولوژيك سياسی تعيين كننده در سطح جهان تاثير بلاواسطه بر كمونيست های اين يا آن كشور داشته است. هم اكنون اين جنبش در سطح بين المللی با گرهگاه عينی و ذهنی مشخصی روبرو شده است.
به لحاظ عينی موج اول انقلاب های پرولتری به پايان رسيده است. موجی كه با انتشار مانيفست كمونيست توسط ماركس و انگلس آغاز شد، با نقاط عطف مهمی چون كمون پاريس، انقلاب اكتبر و انقلاب چين - بخصوص انقلاب فرهنگی در چين - تكامل يافت و سرانجام در سال 1976 با از كف رفتن چين سوسياليستی پايان يافت. (1) پس منظر بحران کنونی شکست بزرگی است كه جنبش کمونيستی با از دست دادن حاکميت پرولتاريا نخست در شوروی و سپس در چين پس از مرگ مائو در سال 1976 تجربه کرد. بحران جنبش كمونيستی پس از فروپاشی بلوك شرق و گسترش كارزار ضد كمونيستی بدون وقفه بورژوازی در سطح بين المللی تشديد شد. اين بحران خود نشانه قطعی پايان يك دوره و آغاز دوره جديد است.
پيشروی دوره اول مرهون چارچوبه تئوريكی بود كه ماركس جلو گذاشت و بعدها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چارچوبه تئوريكی نوينی است كه بر پايه جمعبندی نقادانه از دستاوردها و كمبودهای تئوريكی و پراتيكی دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جديدی كه در راهست تكرار دوره قبل نبوده و نمی تواند بر مبنای سابق به پيش رود.
هم اكنون كمونيست ها با مصاف بزرگی روبرو شده اند: يا به بقايای گذشته بدل خواهند شد يا به پيشاهنگ آينده. اين واقعيت عينی يا سئوال بزرگی است كه خود را به ما تحميل كرده و همه كمونيستها بايد نسبت بدان آگاه باشند. از اين نظر است كه می گوييم جنبش بين المللی كمونيستی بر سر دو راهی مهم و تاريخی قرار گرفته است.
اگر جنبش کمونيستی به اين مصاف بزرگ پاسخ صحيح ندهد بدون شك با خطر نابودی روبرو خواهد شد. بارها تاريخ شاهد از بين رفتن ايده های صحيح - و تئوری های علمی - برای دوران طولانی بوده است. نمی توان به اين دلخوش بود كه تاريخ با ماست. نمی توان مبارزه برای تثبيت ايده های صحيح و تئوريهای علمی را به قوانين مرموز تاريخ حواله داد. چنين تفكراتی شايد در گذشته موجب رضايت خاطر بسياری می شد. اما نتيجه ای جز سر فرود آوردن در برابر معضلات نداشته و نخواهد داشت. بايد اين تفكرات تقدير گرايانه و جبر گرايانه را بدور ريخت. كمونيسم يك علم است اگر اين علم به دست خودروئی سپرده شود، بی هيچ ترديد كمونيست ها به بقايای گذشته بدل خواهند شد. اگر كمونيست ها بر پايه جمعبندی نقادانه از تجارب مثبت و منفی موج قبلی انقلاب های پرولتری درك شان را بطور علمی نوسازی نكنند و چارچوبه تئوريکی مارکسيسم را تکامل ندهند و آن را به عمل در نياورند قادر نخواهند بود، مردم را در سطح گسترده به درك صحيح از مشكلات جهان و راه حل انقلاب سوق دهند. اينكه هزاران هزار جوانی كه مشتاق تغيير جهان اند جذب كمونيسم شوند يا خير اساسا به ما – فعالين كمونيست نسل قبل و نسل جديد – وابسته است كه امروز چه راهی را در پيش خواهيم گرفت.
امروزه بازبينی نقادانه تئوری و پراتيك ديكتاتوری پرولتاريا در مركز نوسازی جنبش كمونيستی قرار دارد. قرن بيستم شاهد تلاش های عظيم پرولتاريا برای تغيير جهان سرمايه داری بود. برای نخستين بار مردم در شوروی و چين توانستند تحت رهبری پرولتاريا و مركز سياسی هدايت كننده اش يعنی حزب کمونيست، آگاهانه و داوطلبانه به طريقی تحول و سازماندهی جامعه را به پيش برند كه تا آن زمان غير قابل تصور و بی سابقه بود. با اين وصف اين تجارب صرفا گام هائی ابتدائی و فصل نخست از يک تجربه تازه بودند. جمعبندی از دستاوردهای آن تجارب و نقد ضعف ها و عقب ماندگی هايشان برای آغاز موج نوينی از انقلاب های سوسياليستی و پيش روی به سوی دنيايی عاری از ستم و استثمار حاوی درس های عظيمی است. بدون واكاوی علمی اين تجارب – همانگونه كه بودند – نمی توان به تكامل تئوری های كمونيستی دست يافت. اين واكاوی و جمعبندی نمی تواند فقط شامل جوانب مثبت تجارب پيشين باشد. تاريخ هيچگاه شاهد پيشروی های عظيم بدون كمبودها و خطاهای واقعی نبوده است. كمبودها و خطاهايی كه در برخی اوقات بسيار جدی بودند. اگر چه اين خطاها يا كمبودهای واقعی در نظرات و روش های رهبران كمونيسم از ماركس تا مائو علت شكست نخستين تلاش های انقلاب كمونيستی - در برابر قدرت گسترده بورژوازی در سطح بين المللی – نبودند اما به شرايط آن شكست ها ياری رساندند. بدون مطالعه و بررسی عميق و همه جانبه تجربه موج اول منجمله كمبودها و خطاها نمی توان انقلاب کمونيستی را در اوضاع نوين به پيش برد و اين بار بهتر از بار قبل عمل کرد و بهتر در مقابل بورژوازی مقاومت كرد. بدون نقد درك هايی كه به اين خطاها پا داد نمی توان از تكرار آن اشتباهات جلوگيری كرد. اين کار هم ضروری است و هم مصالح دست يافتن به سنتز نوينی از علم کمونيسم را فراهم می کند. به اين معنا كه بر پايه جمعبندی نقادانه از دوره اول انقلاب كمونيستی، هر آنچه غير علمی و نادرست بوده و ديگر با واقعيت عينی منطبق نيست، بايد بدور افكنده شوند؛ دستاوردها و درک های پايه ای صحيح در دست گرفته شوند؛ و هم زمان همه اينها در چارچوبه ای جديد از نو قالب ريزی شوند. اين تنها برخورد صحيح به تكامل هر علمی است. ما نياز به سلاح فكری جديدی داريم تا واقعيت های جهان مادی و راه تغيير آنها را عميق تر، همه جانبه تر و صحيح تر توضيح دهد. پراتيك عظيم و انقلابی ساختمان سوسياليسم در قرن بيستم منبع رجوع غنی برای چنين كاری فراهم كرده و جمعبندی نقادانه از آن به يك ضرورت تاريخی بدل شده است.
تجربه انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم که برای هميشه چهره جامعه بشری را تغيير داد، موضوع فکر و تعمق نه فقط برای کمونيست ها بلکه برای همه متفکرين جدی زمانه - منجمله متفکرين طبقه بورژوازي- بوده است. در چند دهه گذشته بيرون از جنبش کمونيستی بين المللی نقدهای زيادی به جوانب گوناگون مارکسيسم و تجارب کشورهای سوسياليستی قرن بيستم شده است. بخش بزرگی از اين نقدها متاثر از تبليغات ضد کمونيستی بورژوازی بين المللی است. اما متفکرينی که منتقد نظام سرمايه داری هستند نقدهای مهمی از نظام های سوسياليستی و زيربنای فکری آن (مارکسيسم) به عمل آورده اند. بررسی آن ها و جذب آنچه درست است جزء وظايف امروز است. بطور مثال متفکرين فمينيست دانش عظيمی در زمينه جايگاه و عملکرد ستم بر زن در نظام سرمايه داری و نظام های طبقاتی توليد کرده اند که جنبش کمونيستی بدون جذب نقادانه آن ها نمی تواند سطح تئوری های خود را تکامل دهد.
علاوه بر اين جهان سرمايه داری دستخوش تغييرات عظيمی شده است. آنچه به گلوباليزاسيون سرمايه داری معروف شده است بيش از هر زمان نقاط مختلف دنيا را در هم تنيده؛ نقاط ضعف و شکنندگی خاصی برای سرمايه داری رقم زده است؛ تغييرات شگرفی در ترکيب های طبقاتی هر جامعه بوجود آورده است. همه اين عوامل مفاهيم بی چون و چرائی برای مبارزه طبقاتی و استراتژی انقلاب در هر کشور و در مقياس جهانی دارد.
خارج از چارچوب جنبش کمونيستی بين المللی، دانش عظيمی در رشته های علمی و اجتماعی و هنری انباشت شده است که جذب نقادانه حقايق کشف شده در آن ها بدنه تئوری های کمونيسم را علمی تر و صحيح تر و غنی تر خواهد کرد. اين فقط در علم کمونيسم نيست که ضرورت و امکان تکامل و سنتز نوينی بوجود آمده است. در کليه علوم مهم مانند فيزيک و بيولوژی نيز با چنين گره گاهی مواجهيم. تکامل در فيزيک و بيولوژی همواره در تصحيح درک های فلسفی و معرفت شناسی بشر تاثيرات عميق داشته است و امروز نيز مستثنی نيست. بطوريکه تکامل در اين علوم زمينه های مادی غنی تر کردن ديالکتيک ماترياليستی را فراهم کرده اند.
بطور کلی کمونيسم بايد يک بار ديگر تبديل به منظومه تئوريکی شود که نسبت به تمام دردهای بشر حساس است و قادر است ريشه های آن ها را تحليل علمی کرده و برايش راه حل ارائه دهد.
در مواجهه با ضرورت دستيابی به سنتزی نوين از علم كمونيسم و تئوری و پراتيک 150 سال گذشته، در سطح بين المللی در ميان جريان های منتسب به جنبش کمونيستی ما با دو گرايش اصلی نادرست روبرو هستيم. يک گرايش به شکل مذهبی به کل تجربه گذشته و تئوری و روش مرتبط با آن چسبيده است و ديگری می خواهد همه آن تجربه را (در جوهر خود، و نه لزوما در حرف) دور ريزد. يكی دانش قبلی را كافی دانسته و فكر می كند مارکسيسم يا مارکسيسم- لنينيسم يا مارکسيسم- لنينيسم- مائوئيسم همه چيز را می داند و مسئله فقط بكاربست همان دانش قبلی است. پيروان اين گرايش بطور دگماتيستی به گذشته يك علم زنده چسبيده اند؛ در تفكر آنان كشف حقايق جديد برای کامل تر و دقيق تر و بسط يافته تر كردن علم كمونيسم جايی ندارد. چرا كه ماركسيسم برای آنان شريعتی خشك و جامد است.
در مقابل اين گرايش، كسانی هستند كه بر آن گذشته كاملا خط بطلان كشيده و «بازگشت به نقطه آغاز» را موعظه می کنند. چنين رويکردی منطقا آنان را به حاميان دموکراسی بورژوائی تبديل کرده است. آنان اغلب تلاش کرده نام کمونيسم را حفظ کرده اما محتوايش را تبديل به دموکراسی بورژوائی کنند. مشخصه عمومی اين گرايش خط بطلان كشيدن بر تجارب انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم است. پيروان اين گرايش فكر می كنند هر چه عقب تر روند، راديكالترند. ابتدا تجربه انقلاب چين و آموزه های مائو را كناری نهادند، بعد به نفی انقلاب اكتبر و لنينيسم رسيدند سپس از ماركسيسم به ماركس جوان عقب نشينی كردند و هم اكنون بسوی دمكراسی قرن هيجده گام بر می دارند. آنان با بزير كشيدن الگوی «حزب – دولت پرولتري» به سراغ شعارهای دموکراتيک و تساوی طلبانه بورژوازی و الگوهای اجتماعی عصر بورژوائی و تئوريسين های آن دوره رفته اند. شعار بازگشت به آغاز را سر داده اند، اما با تامل و تعمق در نظرات شان می توان در يافت كه منظور شان از آغاز حتی تکرار کمون يا انقلاب اکتبر نيست بلکه بازگشت به انقلاب بورژوائی فرانسه است. برنامه های سياسی شان هم از چارچوبه های بورژوا دمکراتيک فراتر نمی رود. (2)
اگر چه ايندو گرايش به ظاهر با يكديگر تفاوت دارند اما براحتی قابل تبديل به يكديگرند. زيرا ويژگی مشترك شان دوری جستن از حقيقت و دوری جستن از بررسی نقادانه تجربه تاريخی جنبش كمونيستی، بازگشت به گذشته و عقب نشينی به مدلهای گذشته بوده و از اين رو ماهيت رو به قهقرای شان در اساس با يكديگر تفاوتی نداشته و دو روی يك سكه هستند. بی دليل نيست كه کمونيست های بورژوا دموکرات شده ی امروز دگماتيست های ديروزند.
امروزه همه كمونيستهای جهان در معرض اين دو گرايش اصلی غلط قرار گرفته اند. بدون مبارزه آگاهانه با اين گرايش ها جنبش كمونيستی قادر به حفظ و تكامل خود نيست. قطب بندی های جديد درون جنبش چپ كاملا آشكار شده: يا بازگشت به گذشته يا پيشروی بسوی آينده. يا رواج اشكال گوناگون دگماتيسم، پراگماتيسم و بورژوا دمكراسی يا تلاش برای دستيابی به سنتز نوينی از علم كمونيسم. مسئله آن است كه چارچوبهء تئوريکی که مارکس بنيان گذاشت و سپس لنين و مائو آن را تکامل دادند برای برون رفت از بحران كنونی جنبش كمونيستی و رهبری موج ديگری از انقلاب های سوسياليستی برای تغيير جهان کافی نيست.
عدم كفايت چارچوبه های تئوريك گذشته، يک واقعيت عينی است که باب آواکيان رهبر حزب كمونيست انقلابی آمريكا آن را درک کرده و تلاش می کند به آن پاسخ دهد. تشخيص اين معضل نيمی از آزادی و حل آن نيمی ديگر است. باب آواكيان جزو معدود رهبران کمونيست در جهان امروز است که بطور سيستماتيک و پيگيرانه به ضرورت ارائه سنتز نوين از علم كمونيسم پاسخ داده و در حال تكامل آن است. او نه تنها دستاوردهای كسب شده از زمان مارکس تا کنون را مورد بررسی و دفاع قرار داده و بر اهداف و اصول پايه ای کمونيسم که درستی شان ثابت شده پافشاری می كند بلكه جوانبی از آن تجارب را که نادرستی شان ثابت شده و يا اينکه ديگر بکاربستنی نيستند عميقا مورد نقد قرار داده و کمونيسم را بر پايه شالوده علمی تر و صحيحی تر قرار داده و در را به روی تکامل آن در جوانب گوناگون باز کرده است. همه اين تلاشها پايه تئوريك محكمتری برای انقلاب كمونيستی فراهم كرده است. امروزه هر كسی كه بخواهد كمونيست باقی بماند و به درك علمی تر و صحيح تری از كمونيسم دست يابد، بايد با نظرات وی آشنا و با آن درگير شود. (3)
موقعيت جنبش كمونيستی ايران
موقعيت كمونيستهای ايران آئينه تمام نمای جنبش كمونيستی بين المللی است. نزديك به سی سال است كه اين جنبش دچار عقب نشينی شده است. رخوت سياسی و راحت طلبی تئوريك بيداد می كند. جنبشی كه زمانی الهام بخش هزاران هزار انسان انقلابی در ميدان های گوناگون نبرد با دشمن بود اكنون دچار عقب ماندگی مفرط شده است: هم در عرصه تئوری هم در عرصه عمل. تئوری هايش جاذبه ای ندارد و انديشه ای را بر نمی انگيزاند واعمالش شوری نمی آفريند و جنبشی را به حركت در نمی آورد؛ به همين دليل قادر نشده توجه نسل جديد انقلابی را به خود جلب كند. اگر برای دوره ای می شد اين وضعيت را به گردن اوضاع عينی نامساعد مانند ضربات خونين پی در پی يا خفقان و ديكتاتوری شديد و يا بی تفاوتی سياسی توده ها در اثر شكست انقلاب 57 انداخت، ديگر اين وضعيت به هيچ طريقی توجيه پذير نيست زيرا تغيير در روحيه مردم و ضعف دشمن در اعمال قدرت آشكار است.
ناتوانی و ضعف كمونيستها در تاثير گذاری بر خيزش توده ای يك ساله اخير، خود نشانه ای از اين وضعيت اسفبار است. در زمانی كه توده ها بپا خاسته و جمهوری اسلامی را پس از سی سال بطور جدی به مصاف طلبيده اند، كمونيستها به انحا مختلف عقب ماندگی خود از اوضاع عينی را توجيه می كنند. زمانی كه در اذهان بسياری از پيشروان اين خيزش مختصات جامعه آينده و دولت آينده به پرسشی اساسی بدل شده، اغلب كمونيست ها از نزديك شدن به اين موضوع پرهيز کرده و حتی جرئت آن را به خود نداده اند كه در مورد اين مسئله مهم و اساسی با دخالتگری سياسی با آلترناتيوهای بورژوايی حاضر در صحنه مقابله كنند. چرا كه بواقع خود نيز اعتقاد راسخ به مبارزه سياسی انقلابی برای سرنگونی سرمايه داری و استقرار سوسياليسم و کمونيسم را از کف داده و دست شان خالی است. زمانی كه جمعبندی علمی و نقادانه از ديكتاتوری پرولتاريا موجود نباشد، چگونه می توان تغيير واقعی جامعه را نويد داد و راه حل واقعی برای حل مشكلات جلوی روی مردم قرار داد و آنان را برای مبارزه در راه رهايی كامل برانگيخت. بسياری از كمونيستها به حداقل ها راضی شده و از شعارهايی چون جدايی دين از دولت و برقراری جمهوری بورژوايی و يا طرح برخی مطالبات دمكراتيك و خواسته های رفاهی برای كارگران فراتر نمی روند. همه اينها بيان ترديدهائی است كه در اذهان بسياری نسبت به امكان پذيری انقلاب كمونيستی موجود است. ترديدی كه از شكست انقلاب های پرولتری و نپرداختن به دلايل آن نشئت گرفته است. بی جهت نيست كه برای بسياری كمونيسم يا به يك اعتقاد مذهبی صرف بدل شده و يا صرفا پوشش نازكی برای در پيش گرفتن سياستهای پراگماتيستی و دمكراسی بورژوايی شده است.
قصد آن نيست كه تلاش های فداكارانه و ابتكارعمل های انقلابی كه اينجا و آنجا صورت گرفته ناديده انگاشته شود. مسئله اين است كه اين تلاشها تا زمانی كه مسايل پايه ای مربوط به علم كمونيسم برای كمونيست ها روشن نشود و راهنمای عمل شان نگردد، ثمره چندانی نداده و نخواهد داد. اگر وضع كماكان بر اين منوال پيش رود، كمونيست ها باز هم مانند دوران انقلاب 57 قادر نخواهند شد افق و سياست روشن و در نتيجه رهبری لازم را برای هدايت و به پيروزی رساندن مبارزات توده ها فراهم آورند، در نتيجه توده ها به قربانگاه ديگری روانه خواهند شد. انكار اين واقعيت، وضعيت را از آنچه كه هست بدتر خواهد كرد. حتی بی تفاوتی نسبت به اين وضعيت خود نشان می دهد كه اغلب كمونيست ها اميدی ندارند كه بتوانند در چنين اوضاعی نقش ايفا كنند. بی جهت نيست كه امروزه اتحادهای ميان منتسبين به جريانات كمونيستی، مشروط به عدم ذكر انقلاب و كمونيسم می شود و بر مبنای حداقل ترين خواسته های بورژوا دمكراتيك شكل می گيرد.
همان دو گرايش غلطی كه در سطح بين المللی در برخورد به موقعيت كنونی جنبش كمونيستی بروز يافته در جنبش كمونيستی ايران نيز خود را به نمايش در آورده است. كمونيسم يا به مطالبات حقوقی بورژوا دمكراتيك تقليل يافته يا به عبارت پردازی های خشك و توخالی در مورد مبارزه طبقاتی. برخی ها پيشاپيش تكليف خود را تعيين كرده، و به آرمانهای بورژوازی قرن هجده بازگشته اند. كمونيسم شان روكشی بر اومانيسم بورژوايی شده است. عبارت مضحك «انقلاب انسانی، حكومت انساني» توسط اين دسته خلق شده تا شعارهای بورژوازی مبنی بر برابری همه انسانها ايده آليزه شود. (4)
البته در مقابل اينان كسانی هم هستند كه به شكل مذهبی به كل تجربه گذشته چسبيده اند. وفاداری شان به طبقه كارگر و گذشته جنبش كمونيستی بيشتر به آئين و مراسم مذهبی شبيه شده و غالبا درك شان از مدلهای انقلابی گذشته نيز ناقص و يک جانبه است. ماركسيسم آنان به كاريكاتوری از ماركسيسم بدل شده است. «ماركسيسمي» كه بيشتر فشرده ضعف ها و خطاهای دوران گذشته است تا دستاوردهای مثبت و تعيين كننده آن دوران. برای مثال وفاداری آنها به تجربه شوروی و استالين صرفا تاييد بی قيد و شرط خطاهای آندوره است. (5) اين دو نوع برخورد بشدت در جنبش كمونيستی ايران رواج دارد. بسياری از كمونيست ها – آگاهانه يا ناآگاهانه و به درجات گوناگون و به اين يا آن شكل، تحت تاثير اين دو تفكر و متد غلط – يا تركيبی از هر دو – قرار دارند. تمامی جرياناتی که از سنت گسست از رويزيونيسم شوروی و رويزيونيسم انورخوجه و رويزيونيسم چينی بيرون آمده اند با اين گرايشات غلط درگيرند.
در مقابل اين دو گرايش و تفكر غلط كمونيست های ايران شانس آن را نيز دارند كه درگير مباحث مربوط به سنتز نوين از علم كمونيسم شوند و به گسترش و تكامل آن ياری رسانند. اين امر نه تنها برای پيشبرد و به پيروزی رساندن انقلاب پرولتری در ايران از اهميت حياتی برخوردار است بلكه برای كل جنبش بين المللی كمونيستی مهم است.
اين يك شانس تاريخی است كه كمونيست های ايران بتوانند با تكيه به اوضاع عينی مساعد طلايه دار موج دوم انقلاب پرولتری شوند. به شرطی كه عميقا مسائل مربوط به پايان يك دوره و آغاز دوره جديد را درك نمايند و مسائل كليدی مربوط به تكامل علم كمونيسم را در دست گيرند. بدون تكيه به سنتز نوين – يعنی بدون دستيابی به چارچوبه تئوريكی جديد از تئوری های کمونيستی – حل مسائل مربوط به انقلاب در جهان كنونی مشخصا ايران ميسر نيست. اين چارچوبه تئوريکی هم در برگيرنده تداوم بدنه علمی تئوری های مارکسيستی از زمان مارکس تا مائو است و هم گسست از آن. مصالح تجربی اين تکامل تئوريک توسط تجربه دو انقلاب سوسياليستی شوروی و چين بدست ما داده شده است. بدون واکاوی علمی اين تجربه و از اين رهگذر تکامل تئوری های کمونيستی در زمينه ها و جنبه های گوناگون از جمله فلسفه، مبارزه طبقاتی و اقتصاد سياسی ممکن نيست. واکاوی علمی به معنای آن است که اول ببينيم آن تجربه به واقع و دور از اتهامات بورژوازی بين المللی چه بود. دوم چرا شکست خوردند. تا چه حد دلايل شکست به محدوديتهای تاريخی گامهای اوليه پرولتاريا برای تغيير جهان مربوط بوده است؛ تا چه حد به قدرت بورژوازی ربط داشته و تا چه حد به اشتباهات کمونيستها و درک های غلط شان از روند تکاملی جامعه سوسياليستی و انقلاب جهانی ربط داشته است.
عدم استفاده از اين مصالح مانند آن خواهد بود که بخواهيم چرخ را از نو اختراع کنيم. اين در واقع چرخی است که اختراع شده است. بايد آن را از حالت ابتدائی که ديگر پاسخگوی معضلات كنونی جهان نيست در آورد تا بتوان حركتهای بزرگ سازمان داد
.
سازمان دادن پراتيك پيشرو در گرو داشتن تئوری پيشرفته است. سنتز نوين كمونيسم ضرورت زمانه است. اگر اين وظيفه به شكل همه جانبه ای در دست گرفته نشود، كمونيست ها شانسی برای سازمان دادن انقلاب نخواهند داشت. بر خلاف درک عاميانه که تئوری بايد پشت پراتيك گام بردارد اين تئوری است كه بايد از پراتيک جلو تر گام بردارد و راهنمای آن شود. مارکس قبل از انقلاب كمونيستی تئوری آنرا تدوين كرد. اين كاريست كه امروزه از همه كمونيست های جهان طلب می شود.
حزب ما مصمم است به اين فرآيند خدمت کند
اگر خطر پژمردگی و نابودی جنبش كمونيستی ايران واقعی است، در مقابل پايه عينی برای شكوفايی آن نيز موجود است. ايران جز معدود كشورها در منطقه خاورميانه است كه از دستاوردهای دوره اول انقلاب پرولتری بهره مند شده و دارای جنبش كمونيستی است كه عليرغم ضعف ها و خطاهايش نه فقط آخرين انقلاب قرن بيستم را تجربه كرده بلكه در مبارزه با يكی از هارترين ستون های نظم كهنه يعنی بنيادگرايی مذهبی آبديده شده است. حزب ما از جمله اين دستاوردها محسوب می شود كه تا كنون تلاش كرده بر پايه عمدتا صحيحی از دستاوردهای دوره اول انقلاب های پرولتری دفاع كند.
اين حزب كه تاريخا به جنبش مارکسيست - لنينيست - مائوئيستی (بطور مشخص جنبش انقلابی انترناسيوناليستی – ريم) تعلق داشته هم اكنون با واقعيت مشخصی روبرو شده است. اين جنبش نيز در مواجهه با گرهگاه تاريخی كه در آن قرار داريم عملا به دو تقسيم شده است. بهتر است گفته شود كه بر سر دو راهی قرار گرفتن جنبش بين المللی كمونيستی، جوانب متضاد درون اين جنبش را نيز تشديد كرده است. انقلاب نپال يك نمونه تكان دهنده اين واقعيت بود. حزب كمونيست نپال (مائوئيست) پس از دهسال پيشبرد جنگ خلق، تحت عنوان «دمكراسی قرن بيست و يكم» هدف درهم شكستن ماشين دولتی ارتجاعی را كناری نهاد و به شرکت در يک جمهوری بورژوائی راضی شد و در مسير پارلمانتاريسم گام برداشت. حزب کمونيست نپال (مائوئيست) آئينه تمام نمای آن گرايشی است که در مواجهه با ضرورت جمعبندی از تجارب مثبت و منفی انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم و تکامل تئوری های کمونيستی چاره را در بازگشت به اصول انقلاب های بورژوائی قرن 18 ديد که در عمل در عصر حاضر توهمی بيش نيست .
در مقابل اين توهم و خط بورژوائی بخش ديگری از اين جنبش می خواهد با تكيه به همان چارچوبه تئوريك قبلی يعنی ماركسيسم - لنينيسم - مائوئيسم به وظايف جديد پاسخ دهد.
اگر چه ماركسيست - لنينيست - مائوئيستها با تكيه به خدمات مائو در دوران انقلاب فرهنگی به درك پيشرفته ای از قوانين مبارزه طبقاتی تحت سوسياليسم و دلايل امكان احيا سرمايه داری در جامعه سوسياليستی دست يافتند اما اين امر پاسخگوی ضرورت جمع بستی نقادانه از يك دوران كامل تاريخی - كه شامل خود انقلاب فرهنگی و دستاوردها و خطاهايش نيز می شود- نيست. سنتز نوين ناظر بر جمع بستی انتقادی تاريخی از كل پروسه انقلاب پرولتری است كه انقلاب فرهنگی چين را نيز در بر می گيرد.
تقسيم به دو شدن مائوئيستها امری اتفاقی و ناگهانی نيست. در مائوئيسم نيز مانند هر پديده ای از ابتدا تضاد موجود بود. بين جنبه اصلی و كاملا درست آن با اشکالات درجه دوم و فرعی آن تضاد بود. مضاف بر اين از همان ابتدا در جنبش کمونيستی و حتا در ميان آنان که بر خدمات مائو به تکامل مارکسيسم تاکيد می گذاشتند درك از اين خدمات ناموزون و متفاوت بود. بطور مسلم همه به يكسان اهميت تحليل، رويكرد و متد غنی مائوتسه دون در تكامل تئوری های كمونيستی - بويژه در زمينه ادامه انقلاب تحت ديكتاتوری پرولتاريا - را در نيافتند و بخشا درك ها از خدمات وی بسيار نازل بوده است. اين درك نازل زمانی كه با برخی اشكالات غلط (هر چند درجه دوم) موجود در خود مائوئيسم تركيب می شود، نقش فلج كننده ای ايفا می كند و موجب ناتوانی كمونيست ها در تغيير واقعيات می شود. مائوئيسم به برخی گرايشات ناسيوناليستی (جدا كردن پروسه تكامل انقلاب در يك كشور از انقلاب جهاني)، نگرش منفی به نقش و جايگاه روشنفکران در فرآيند انقلاب، تاکيد بر منشا طبقاتی برای كشف درستی يا نادرستی حقايق در تجربه انقلاب فرهنگی و ارائه درك محدود از رابطه تئوری و پراتيك در برخی از زمينه ها، آغشته بود. در رابطه با تدارك انقلاب در كشورهای امپرياليستی نيز خطی كه مائو جلو گذاشت به پارلمانتاريسم و اكونوميسم آغشته بود. باب آواكيان با جمعبندی از جوانب غلطی كه در كل بدنه علم كمونيسم موجود بود، تاكيد كرد كه: «مائوئيسم بدون لنينيسم، ناسيوناليسم جهان سومی است و ماركسيسم بدون لنينيسم سوسيال دمكراسی اروپا محور گرا است.» (6)
امروزه كمونيست ها فرصت آن را دارند و از اين امتياز برخوردارند که به گذشته از سطح بالاتری نگاه کنند و تضادهايی که از همان ابتدا در جنبش ما موجود بود را نيز روشن تر ببينند.
تداوم برخی تفكرات غلط كه از قبل در جنبش كمونيستی رايج بوده ماركسيست – لنينيست – مائوئيستها را نيز آسيب پذير كرده است. درك هايی چون اجتناب ناپذيری كمونيسم، تقليل نقش و رسالت تاريخی - جهانی طبقه كارگر به احساسات، نظرات و برنامه های اين يا آن بخش از طبقه، تاكيد بر مقوله حقيقت طبقاتی (به اين معنا كه حقيقت بر حسب منافع طبقاتی تغيير می كند) و نگرش و رويکرد منفی نسبت به ابراز نارضايتی و مخالفت در نظام سوسياليستی و كم بهايی به نقش روشنفكران در توليد جوشش فكری در جامعه؛ همه و همه آن جوانب نادرستی اند كه امروزه بايد ازآنها گسست شود.
هر تئوری علمی همواره، با محدوديت ها، كاستی ها و اشتباهاتی همراه است. همواره بايد تلاش كرد محدوديت ها و كاستی ها و بويژه اشتباهات را شناسائی و بر طرف کرد. اگر كمونيستها به جای اين روش بطور التقاطی در کنار دستاوردها از اشتباهات دفاع کنند يا بشكل يک جانبه ای بر آنها تاکيد کنند، بدون شك با نتايج وخيمی روبرو خواهند شد. امروزه تضاد ميان جوانب صحيح و علمی با جوانب نادرست و غير علمی فرعی و درجه دومی که در كل بدنه علم ما بوده تشديد شده است. درک های درست و نادرست، هر دو می توانند مدعی ريشه داشتن در ماركسيسم يا لنينيسم يا مائوئيسم شوند. اگر بخواهيم از ماركسيسم يا لنينيسم يا مائوئيسم «واقعي» دفاع کنيم، شامل دفاع از جنبه های نادرست درجه دوم آن هم می شود. در اين صورت جنبه های اصلی و حقيقی آن نيز نهايتا توسط جنبه های نادرست بلعيده خواهد شد. مسئله در دست گرفتن جنبه عمدتا درست تئوری های ماركس، لنين، مائو و سنتز دوباره آنها در قالبی نوين و علمی تر است. سنتز نوين، بيان چنين تلاش و برخورد به كل بدنه دانش كمونيستی است.
حزب ما در راستا و چارچوبه فوق، به بازبينی خط، متد، تئوری و برنامه خود پرداخته است. طی سی سال گذشته تكيه به روش علمي- انقلابی سلاح نقد در بازبينی تئوری و پراتيک در ميان ما رايج بوده است. (7) با تكيه بر دستاوردهای اين روش كميته مركزی حزب در پلنوم سوم خويش (شهريور 1385) فراخوان نوسازی جنبش كمونيستی را داد. (8) از آن زمان تا كنون حزب ما در اين زمينه مطالعات نسبتا گسترده و عميقی را به پيش برده است. طی اين سال ها پروسه بازبينی خط و تكامل تئوری ها در زمينه های گوناگون در ميان ما ادامه داشته است. اكنون رهبری حزب تصميم گرفته حاصل بررسی ها، مطالعات و بازبينی ها انتقادی خويش را در اختيار همگان قرار دهد. به بحث های پايه ای مربوط به كمونيسم مانند «ضرورت های سنتز نوين»؛ «شكست يا ورشكستگي؟»؛ «كمونيسم علم است يا ايدئولوژي؟»؛ «مفهوم طبقه»؛ «الگوی حزب – دولت و تئوری و پراتيك ديكتاتوری پرولتاريا» ؛ «چرا كمونيسم امكان پذير است ولی اجنتاب ناپذير نيست؟» در ميان فعالين جنبش كمونيستی دامن زند. تلاش بر آن است تا مفاهيم پايه ای، الگوهای تئوريك مطرح و غالب بر جنبش بين المللی كمونيستی مورد بحث و بررسی قرار گيرند. اين مباحث بتدريح در ستونی از نشريه حقيقت تحت عنوان «گذشته و آينده كمونيسم در پرتو سنتز نوين» منتشر خواهند شد. مضاف بر اين برای تعميق مباحث مربوط به سنتز نوين علم كمونيسم، برنامه و اساسنامه حزب نيز مورد نقد و بازبينی قرار خواهد گرفت كه شامل برنامه حداكثر؛ ساخت اقتصادی اجتماعی ايران؛ مرحله و راه انقلاب ايران است.
اگر بخواهيم پراتيك های انقلابی تر از گذشته سازمان دهيم در اين زمينه ها نيز به تئوری های پيشرفته تری نيازمنديم. نزديك به نه دهه از مرگ لنين و بيش از سه دهه از مرگ مائو تسه دون می گذرد. طی اين مدت تغييرات عظيمی در جهان - هم در كشورهای امپرياليستی هم در كشورهای تحت سلطه - صورت گرفته است. بدون احاطه تئوريك بر اين تغييرات و جذب پيشرفته ترين دانش هايی كه بشر در زمينه های مختلف توليد كرده، امكان نوسازی و تكامل تئوری های مان نيست. اين نيز يك وجه مهم از ضرورت عينی پيشاروی برای تغيير جهان است.
ما از همه رفقا و منستبين به جنبش كمونيستی ايران می خواهيم كه به اين مباحث توجه و در آن شركت كنند. اين بحث ها مربوط به اين يا آن حزب، سازمان، گروه، دسته يا فرد علاقمند به كمونيسم نيست. از نظر ما اين مباحث نقش تعيين كننده ای در سرنوشت جنبش كمونيستی ايران خواهند داشت. هدف دامن زدن به روحيه تنگ نظرانه و رقابت جويانه نيست. زمان آن رسيده كه كمونيست ها همانند تيمی از دانشمندان عمل كرده، تئوری ها و فرضيه ها را مرتبا بازبينی كنند تا به حقيقت نزديكتر شوند. بدون شك در اينكار مانند هر پروسه ای با ناموزونی و گشايش های مختلف روبرو خواهيم شد. نبايد هراسی از اين كار به دل راه داد. گشايش ها در تفكر و علم با توافق نرم و راحت به پيش نمی رود. هيچ حقيقتی بدون مبارزه جدی مورد قبول همگان قرار نمی گيرد. نياز به بحث و جدل های رفيقانه بسيار است.
حزب ما تمام تلاش خود را بكار خواهد بست تا وظايفی را كه در فوق شمرديم بر عهده گيرد. انجام اين وظيفه سترگ نيازمند همياری و همفكری همه رفقا و روشنفكران علاقمند به كمونيسم است. بطور مسلم گسست راديكال از تمامی افكار و ايده های كهنه، كمونيسم را بار ديگر به عنوان تنها راه حل مشكلات بشر برای پيشروان جامعه جذاب خواهد كرد. زمان آن رسيده كه بر راحت طلبی فكری و رخوت تئوريك در بين كمونيست ها فائق آئيم. همه ما از تشتت و پراكندگی سياسی و تشكيلاتی ميان كمونيستها در رنجيم. هر يك به شكلی در جهت رفع اين موقعيت و بازسازی جنبش كمونيستی تلاش می كنيم. اما اگر معضل اصلی درست نشانه گرفته نشود، تلاش ها بی ثمر خواهند شد. تير بايد هدف را نشانه رود. بدون نوسازی جنبش كمونيستی (در عرصه تئوری و پراتيك) بازسازی آن غير ممكن است. تا كنون تلاش های مختلفی در زمينه اتحاد ميان كمونيست ها صورت گرفته اما هر بار با ناكامی و شكست روبرو شده است. اين مسئله را نمی توان به سكتاريسم و محفل گرايی فرو كاهيد. اين ها نشانه بيماری است نه خود بيماری. تا زمانی كه كمونيست ها شجاعانه با نيازهای واقعی زمانه خود روبرو نشوند و پاسخ صحيح بدان ندهند، در بروی همين پاشنه خواهد چرخيد. پاشنه ای كه ديگر سستی و شكنندگی آن بر همگان آشكار شده است. به اميد آنکه انجام اين وظيفه تبديل به يک جوشش و جنبش فکری در ميان همه رزمندگان راه رهائی بشريت شود و به کلکتيو نوينی در مورد نقد جامعه فعلی و تغيير انقلابی آن دست يابيم. باشد تا جنبش کمونيستی نوين و اتحادی بزرگ در ايران شکل گيرد و راه برای تحقق انقلابی دوران ساز در ايران باز شود.
ای رفقای نسل قديم!
شمايی كه سال ها در عرصه گوناگون مبارزه طبقاتی تجربه اندوخته ايد، از موج اول انقلاب های پرولتری بيرون آمديد. شاهد قهرمانی ها، پيشروی ها و شكست های گوناگون بوده ايد؛ طی اين سال ها اميد تان به انقلاب و كمونيسم را از دست نداده ايد. شمايی كه توانسته ايد در برابر امواج انحلال طلبی ايستادگی کنيد و مدافع دستاوردهای موج اول انقلاب پرولتری باشيد. شما بعنوان واسط بين موج قبلی با موجی كه در راهست، می توانيد نقش مهمی در نوسازی و بازسازی جنبش كمونيستی ايفا كنيد. پا به ميدان گذاريد، حلقه كليدی برای تكامل و پيشرفت جنبش كمونيستی را در دست گيريد و راهگشای آينده شويد.
ای رفقای نسل جديد!
شمايی كه مرعوب كارزار ضد كمونيستی نشديد، حقانيت آرمان كمونيسم را دريافته ايد و در دشوار ترين شرايط به صفوف جنبش كمونيستی پيوسته ايد. شما می توانيد طلايه دار موج دوم انقلاب پرولتری باشيد، اگر به وظايف خود درست عمل كنيد. همواره گسست از ايده های كهن توسط روشن بين ترين عناصر نسل جديد صورت گرفته، و يا با تلاش های آنان مقبوليت همگانی يافته است. اين كار در درجه اول مستلزم تسلط همه جانبه شما بر دستاوردهای الهام بخش موج اول انقلاب پرولتری است. مضاف بر آن شما نبايد مرعوب كسانی شويد كه می خواهند باقيمانده گذشته باشند. شما نبايد مرعوب خط، تئوری ها و روش های غلط آنان شويد. حتی اگر زمانی اين تئوری ها قسما حقايقی را منعكس می كردند، يا درست به نظر می رسيدند، امروزه ديگر به كار تغيير جهان نمی آيند. نو آوری و خلاقيت شما با تكيه بر پايه های درست تئوريهای كمونيستی می تواند نقش مهمی در نوسازی و بازسازی جنبش كمونيستی ايران ايفا نمايد. و راه برای دفن هميشه نظام سرمايه داری و دهشت های بی پايانش باز كند.
رفقا بشتابيد! وظايف را در دست گيريم!
وقت تنگ است؛ كارهای عظيمی است كه انجام شان طلب می شود!
كميته مركزی حزب كمونيست ايران (م - ل - م)
خطاب به همه كمونیستهای ایران
رفقا!
جنبش كمونيستی بين المللی در موقعيت خطير و دشواری قرار گرفته است. ما با بحرانی عميق و همه جانبه روبرو هستيم: بحران بود و نبود! اگر كمونيست ها بر اين بحران فائق نيايند به جرئت می توان گفت جنبش كمونيستی حداقل برای مدتی طولانی از صحنه روزگار حذف خواهد شد. مسئله بر سر حفظ نام كمونيسم و يا سازمان دادن مقاومت به نام كمونيسم در اين يا آن گوشه جهان نيست. معضل آن است كه جنبش كمونيستی صرفا به جنبش مقاومت بدل شده و به جای ارتقاء جنبش های مقاومت مردمی به يک جنبش انقلابی برای سرنگونی دولت ها و استقرار جوامع رهائی بخش نوين، خود تبديل به يک جنبش مقاومت ديگر شده است. غلبه بيش از سی سال ضد انقلاب در سطح جهان (که با احيای سرمايه داری در چين سوسياليستی و سير نزولی جنبش های رهائی بخش ملی و جنبش دهه 1960 ميلادی در امريكا و اروپا آغاز شد) موجب پايين آمدن سطح توقع كمونيست ها شده است. ديگر صحبتی از به عرش اعلای يورش بردن كموناردها، تغيير مدار حركت كره زمين توسط بلشويك ها و نويد رهايی بشريت توسط كمونيست های چينی که در دهه 1960 با انقلاب کبير فرهنگی پرولتاريائی انرژی عظيمی به جنبش های انقلابی جهان داد، نيست. ديگر صحبتی از افق پيروزی بر دولت های ارتجاعی و كسب قدرت سياسی برای تغيير نظام اجتماعی نيست. اکنون با اوضاعی روبرو هستيم که جنبش های انقلابی و انقلاب ها با هزار زحمت، تلاش و سختی آغاز می شوند، اگر سركوب نشوند در نيمه راه متوقف شده و به كسب خرده ريزهايی از نظام سرمايه داری راضی می شوند. آخرين نمونه آن انقلاب نپال است كه پس از دهسال جنگ خلق دچار اين سرنوشت غم انگيز شد. به دليل فقدان جنبش كمونيستی قدرتمند در سطح جهانی، توده ها عملا به سمت انواع و اقسام راه حل های ارتجاعی مانند بنيادگرايی مذهبی كشيده می شوند. تاريك انديشی جای روشن بينی و قهقرای تاريخی جای ترقی تاريخی را گرفته است.
اگر كمونيست ها مختصات اين دوره و خطرات و فرصت های نهفته در آن را عميقا در نيابند، قادر به ارائه راه حل برای برون رفت از اين بحران نخواهند شد.
جنبش كمونيستی از آغاز يك جنبش بين المللی بوده و همواره مسائل ايدئولوژيك سياسی تعيين كننده در سطح جهان تاثير بلاواسطه بر كمونيست های اين يا آن كشور داشته است. هم اكنون اين جنبش در سطح بين المللی با گرهگاه عينی و ذهنی مشخصی روبرو شده است.
به لحاظ عينی موج اول انقلاب های پرولتری به پايان رسيده است. موجی كه با انتشار مانيفست كمونيست توسط ماركس و انگلس آغاز شد، با نقاط عطف مهمی چون كمون پاريس، انقلاب اكتبر و انقلاب چين - بخصوص انقلاب فرهنگی در چين - تكامل يافت و سرانجام در سال 1976 با از كف رفتن چين سوسياليستی پايان يافت. (1) پس منظر بحران کنونی شکست بزرگی است كه جنبش کمونيستی با از دست دادن حاکميت پرولتاريا نخست در شوروی و سپس در چين پس از مرگ مائو در سال 1976 تجربه کرد. بحران جنبش كمونيستی پس از فروپاشی بلوك شرق و گسترش كارزار ضد كمونيستی بدون وقفه بورژوازی در سطح بين المللی تشديد شد. اين بحران خود نشانه قطعی پايان يك دوره و آغاز دوره جديد است.
پيشروی دوره اول مرهون چارچوبه تئوريكی بود كه ماركس جلو گذاشت و بعدها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چارچوبه تئوريكی نوينی است كه بر پايه جمعبندی نقادانه از دستاوردها و كمبودهای تئوريكی و پراتيكی دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جديدی كه در راهست تكرار دوره قبل نبوده و نمی تواند بر مبنای سابق به پيش رود.
هم اكنون كمونيست ها با مصاف بزرگی روبرو شده اند: يا به بقايای گذشته بدل خواهند شد يا به پيشاهنگ آينده. اين واقعيت عينی يا سئوال بزرگی است كه خود را به ما تحميل كرده و همه كمونيستها بايد نسبت بدان آگاه باشند. از اين نظر است كه می گوييم جنبش بين المللی كمونيستی بر سر دو راهی مهم و تاريخی قرار گرفته است.
اگر جنبش کمونيستی به اين مصاف بزرگ پاسخ صحيح ندهد بدون شك با خطر نابودی روبرو خواهد شد. بارها تاريخ شاهد از بين رفتن ايده های صحيح - و تئوری های علمی - برای دوران طولانی بوده است. نمی توان به اين دلخوش بود كه تاريخ با ماست. نمی توان مبارزه برای تثبيت ايده های صحيح و تئوريهای علمی را به قوانين مرموز تاريخ حواله داد. چنين تفكراتی شايد در گذشته موجب رضايت خاطر بسياری می شد. اما نتيجه ای جز سر فرود آوردن در برابر معضلات نداشته و نخواهد داشت. بايد اين تفكرات تقدير گرايانه و جبر گرايانه را بدور ريخت. كمونيسم يك علم است اگر اين علم به دست خودروئی سپرده شود، بی هيچ ترديد كمونيست ها به بقايای گذشته بدل خواهند شد. اگر كمونيست ها بر پايه جمعبندی نقادانه از تجارب مثبت و منفی موج قبلی انقلاب های پرولتری درك شان را بطور علمی نوسازی نكنند و چارچوبه تئوريکی مارکسيسم را تکامل ندهند و آن را به عمل در نياورند قادر نخواهند بود، مردم را در سطح گسترده به درك صحيح از مشكلات جهان و راه حل انقلاب سوق دهند. اينكه هزاران هزار جوانی كه مشتاق تغيير جهان اند جذب كمونيسم شوند يا خير اساسا به ما – فعالين كمونيست نسل قبل و نسل جديد – وابسته است كه امروز چه راهی را در پيش خواهيم گرفت.
امروزه بازبينی نقادانه تئوری و پراتيك ديكتاتوری پرولتاريا در مركز نوسازی جنبش كمونيستی قرار دارد. قرن بيستم شاهد تلاش های عظيم پرولتاريا برای تغيير جهان سرمايه داری بود. برای نخستين بار مردم در شوروی و چين توانستند تحت رهبری پرولتاريا و مركز سياسی هدايت كننده اش يعنی حزب کمونيست، آگاهانه و داوطلبانه به طريقی تحول و سازماندهی جامعه را به پيش برند كه تا آن زمان غير قابل تصور و بی سابقه بود. با اين وصف اين تجارب صرفا گام هائی ابتدائی و فصل نخست از يک تجربه تازه بودند. جمعبندی از دستاوردهای آن تجارب و نقد ضعف ها و عقب ماندگی هايشان برای آغاز موج نوينی از انقلاب های سوسياليستی و پيش روی به سوی دنيايی عاری از ستم و استثمار حاوی درس های عظيمی است. بدون واكاوی علمی اين تجارب – همانگونه كه بودند – نمی توان به تكامل تئوری های كمونيستی دست يافت. اين واكاوی و جمعبندی نمی تواند فقط شامل جوانب مثبت تجارب پيشين باشد. تاريخ هيچگاه شاهد پيشروی های عظيم بدون كمبودها و خطاهای واقعی نبوده است. كمبودها و خطاهايی كه در برخی اوقات بسيار جدی بودند. اگر چه اين خطاها يا كمبودهای واقعی در نظرات و روش های رهبران كمونيسم از ماركس تا مائو علت شكست نخستين تلاش های انقلاب كمونيستی - در برابر قدرت گسترده بورژوازی در سطح بين المللی – نبودند اما به شرايط آن شكست ها ياری رساندند. بدون مطالعه و بررسی عميق و همه جانبه تجربه موج اول منجمله كمبودها و خطاها نمی توان انقلاب کمونيستی را در اوضاع نوين به پيش برد و اين بار بهتر از بار قبل عمل کرد و بهتر در مقابل بورژوازی مقاومت كرد. بدون نقد درك هايی كه به اين خطاها پا داد نمی توان از تكرار آن اشتباهات جلوگيری كرد. اين کار هم ضروری است و هم مصالح دست يافتن به سنتز نوينی از علم کمونيسم را فراهم می کند. به اين معنا كه بر پايه جمعبندی نقادانه از دوره اول انقلاب كمونيستی، هر آنچه غير علمی و نادرست بوده و ديگر با واقعيت عينی منطبق نيست، بايد بدور افكنده شوند؛ دستاوردها و درک های پايه ای صحيح در دست گرفته شوند؛ و هم زمان همه اينها در چارچوبه ای جديد از نو قالب ريزی شوند. اين تنها برخورد صحيح به تكامل هر علمی است. ما نياز به سلاح فكری جديدی داريم تا واقعيت های جهان مادی و راه تغيير آنها را عميق تر، همه جانبه تر و صحيح تر توضيح دهد. پراتيك عظيم و انقلابی ساختمان سوسياليسم در قرن بيستم منبع رجوع غنی برای چنين كاری فراهم كرده و جمعبندی نقادانه از آن به يك ضرورت تاريخی بدل شده است.
تجربه انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم که برای هميشه چهره جامعه بشری را تغيير داد، موضوع فکر و تعمق نه فقط برای کمونيست ها بلکه برای همه متفکرين جدی زمانه - منجمله متفکرين طبقه بورژوازي- بوده است. در چند دهه گذشته بيرون از جنبش کمونيستی بين المللی نقدهای زيادی به جوانب گوناگون مارکسيسم و تجارب کشورهای سوسياليستی قرن بيستم شده است. بخش بزرگی از اين نقدها متاثر از تبليغات ضد کمونيستی بورژوازی بين المللی است. اما متفکرينی که منتقد نظام سرمايه داری هستند نقدهای مهمی از نظام های سوسياليستی و زيربنای فکری آن (مارکسيسم) به عمل آورده اند. بررسی آن ها و جذب آنچه درست است جزء وظايف امروز است. بطور مثال متفکرين فمينيست دانش عظيمی در زمينه جايگاه و عملکرد ستم بر زن در نظام سرمايه داری و نظام های طبقاتی توليد کرده اند که جنبش کمونيستی بدون جذب نقادانه آن ها نمی تواند سطح تئوری های خود را تکامل دهد.
علاوه بر اين جهان سرمايه داری دستخوش تغييرات عظيمی شده است. آنچه به گلوباليزاسيون سرمايه داری معروف شده است بيش از هر زمان نقاط مختلف دنيا را در هم تنيده؛ نقاط ضعف و شکنندگی خاصی برای سرمايه داری رقم زده است؛ تغييرات شگرفی در ترکيب های طبقاتی هر جامعه بوجود آورده است. همه اين عوامل مفاهيم بی چون و چرائی برای مبارزه طبقاتی و استراتژی انقلاب در هر کشور و در مقياس جهانی دارد.
خارج از چارچوب جنبش کمونيستی بين المللی، دانش عظيمی در رشته های علمی و اجتماعی و هنری انباشت شده است که جذب نقادانه حقايق کشف شده در آن ها بدنه تئوری های کمونيسم را علمی تر و صحيح تر و غنی تر خواهد کرد. اين فقط در علم کمونيسم نيست که ضرورت و امکان تکامل و سنتز نوينی بوجود آمده است. در کليه علوم مهم مانند فيزيک و بيولوژی نيز با چنين گره گاهی مواجهيم. تکامل در فيزيک و بيولوژی همواره در تصحيح درک های فلسفی و معرفت شناسی بشر تاثيرات عميق داشته است و امروز نيز مستثنی نيست. بطوريکه تکامل در اين علوم زمينه های مادی غنی تر کردن ديالکتيک ماترياليستی را فراهم کرده اند.
بطور کلی کمونيسم بايد يک بار ديگر تبديل به منظومه تئوريکی شود که نسبت به تمام دردهای بشر حساس است و قادر است ريشه های آن ها را تحليل علمی کرده و برايش راه حل ارائه دهد.
در مواجهه با ضرورت دستيابی به سنتزی نوين از علم كمونيسم و تئوری و پراتيک 150 سال گذشته، در سطح بين المللی در ميان جريان های منتسب به جنبش کمونيستی ما با دو گرايش اصلی نادرست روبرو هستيم. يک گرايش به شکل مذهبی به کل تجربه گذشته و تئوری و روش مرتبط با آن چسبيده است و ديگری می خواهد همه آن تجربه را (در جوهر خود، و نه لزوما در حرف) دور ريزد. يكی دانش قبلی را كافی دانسته و فكر می كند مارکسيسم يا مارکسيسم- لنينيسم يا مارکسيسم- لنينيسم- مائوئيسم همه چيز را می داند و مسئله فقط بكاربست همان دانش قبلی است. پيروان اين گرايش بطور دگماتيستی به گذشته يك علم زنده چسبيده اند؛ در تفكر آنان كشف حقايق جديد برای کامل تر و دقيق تر و بسط يافته تر كردن علم كمونيسم جايی ندارد. چرا كه ماركسيسم برای آنان شريعتی خشك و جامد است.
در مقابل اين گرايش، كسانی هستند كه بر آن گذشته كاملا خط بطلان كشيده و «بازگشت به نقطه آغاز» را موعظه می کنند. چنين رويکردی منطقا آنان را به حاميان دموکراسی بورژوائی تبديل کرده است. آنان اغلب تلاش کرده نام کمونيسم را حفظ کرده اما محتوايش را تبديل به دموکراسی بورژوائی کنند. مشخصه عمومی اين گرايش خط بطلان كشيدن بر تجارب انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم است. پيروان اين گرايش فكر می كنند هر چه عقب تر روند، راديكالترند. ابتدا تجربه انقلاب چين و آموزه های مائو را كناری نهادند، بعد به نفی انقلاب اكتبر و لنينيسم رسيدند سپس از ماركسيسم به ماركس جوان عقب نشينی كردند و هم اكنون بسوی دمكراسی قرن هيجده گام بر می دارند. آنان با بزير كشيدن الگوی «حزب – دولت پرولتري» به سراغ شعارهای دموکراتيک و تساوی طلبانه بورژوازی و الگوهای اجتماعی عصر بورژوائی و تئوريسين های آن دوره رفته اند. شعار بازگشت به آغاز را سر داده اند، اما با تامل و تعمق در نظرات شان می توان در يافت كه منظور شان از آغاز حتی تکرار کمون يا انقلاب اکتبر نيست بلکه بازگشت به انقلاب بورژوائی فرانسه است. برنامه های سياسی شان هم از چارچوبه های بورژوا دمکراتيک فراتر نمی رود. (2)
اگر چه ايندو گرايش به ظاهر با يكديگر تفاوت دارند اما براحتی قابل تبديل به يكديگرند. زيرا ويژگی مشترك شان دوری جستن از حقيقت و دوری جستن از بررسی نقادانه تجربه تاريخی جنبش كمونيستی، بازگشت به گذشته و عقب نشينی به مدلهای گذشته بوده و از اين رو ماهيت رو به قهقرای شان در اساس با يكديگر تفاوتی نداشته و دو روی يك سكه هستند. بی دليل نيست كه کمونيست های بورژوا دموکرات شده ی امروز دگماتيست های ديروزند.
امروزه همه كمونيستهای جهان در معرض اين دو گرايش اصلی غلط قرار گرفته اند. بدون مبارزه آگاهانه با اين گرايش ها جنبش كمونيستی قادر به حفظ و تكامل خود نيست. قطب بندی های جديد درون جنبش چپ كاملا آشكار شده: يا بازگشت به گذشته يا پيشروی بسوی آينده. يا رواج اشكال گوناگون دگماتيسم، پراگماتيسم و بورژوا دمكراسی يا تلاش برای دستيابی به سنتز نوينی از علم كمونيسم. مسئله آن است كه چارچوبهء تئوريکی که مارکس بنيان گذاشت و سپس لنين و مائو آن را تکامل دادند برای برون رفت از بحران كنونی جنبش كمونيستی و رهبری موج ديگری از انقلاب های سوسياليستی برای تغيير جهان کافی نيست.
عدم كفايت چارچوبه های تئوريك گذشته، يک واقعيت عينی است که باب آواکيان رهبر حزب كمونيست انقلابی آمريكا آن را درک کرده و تلاش می کند به آن پاسخ دهد. تشخيص اين معضل نيمی از آزادی و حل آن نيمی ديگر است. باب آواكيان جزو معدود رهبران کمونيست در جهان امروز است که بطور سيستماتيک و پيگيرانه به ضرورت ارائه سنتز نوين از علم كمونيسم پاسخ داده و در حال تكامل آن است. او نه تنها دستاوردهای كسب شده از زمان مارکس تا کنون را مورد بررسی و دفاع قرار داده و بر اهداف و اصول پايه ای کمونيسم که درستی شان ثابت شده پافشاری می كند بلكه جوانبی از آن تجارب را که نادرستی شان ثابت شده و يا اينکه ديگر بکاربستنی نيستند عميقا مورد نقد قرار داده و کمونيسم را بر پايه شالوده علمی تر و صحيحی تر قرار داده و در را به روی تکامل آن در جوانب گوناگون باز کرده است. همه اين تلاشها پايه تئوريك محكمتری برای انقلاب كمونيستی فراهم كرده است. امروزه هر كسی كه بخواهد كمونيست باقی بماند و به درك علمی تر و صحيح تری از كمونيسم دست يابد، بايد با نظرات وی آشنا و با آن درگير شود. (3)
موقعيت جنبش كمونيستی ايران
موقعيت كمونيستهای ايران آئينه تمام نمای جنبش كمونيستی بين المللی است. نزديك به سی سال است كه اين جنبش دچار عقب نشينی شده است. رخوت سياسی و راحت طلبی تئوريك بيداد می كند. جنبشی كه زمانی الهام بخش هزاران هزار انسان انقلابی در ميدان های گوناگون نبرد با دشمن بود اكنون دچار عقب ماندگی مفرط شده است: هم در عرصه تئوری هم در عرصه عمل. تئوری هايش جاذبه ای ندارد و انديشه ای را بر نمی انگيزاند واعمالش شوری نمی آفريند و جنبشی را به حركت در نمی آورد؛ به همين دليل قادر نشده توجه نسل جديد انقلابی را به خود جلب كند. اگر برای دوره ای می شد اين وضعيت را به گردن اوضاع عينی نامساعد مانند ضربات خونين پی در پی يا خفقان و ديكتاتوری شديد و يا بی تفاوتی سياسی توده ها در اثر شكست انقلاب 57 انداخت، ديگر اين وضعيت به هيچ طريقی توجيه پذير نيست زيرا تغيير در روحيه مردم و ضعف دشمن در اعمال قدرت آشكار است.
ناتوانی و ضعف كمونيستها در تاثير گذاری بر خيزش توده ای يك ساله اخير، خود نشانه ای از اين وضعيت اسفبار است. در زمانی كه توده ها بپا خاسته و جمهوری اسلامی را پس از سی سال بطور جدی به مصاف طلبيده اند، كمونيستها به انحا مختلف عقب ماندگی خود از اوضاع عينی را توجيه می كنند. زمانی كه در اذهان بسياری از پيشروان اين خيزش مختصات جامعه آينده و دولت آينده به پرسشی اساسی بدل شده، اغلب كمونيست ها از نزديك شدن به اين موضوع پرهيز کرده و حتی جرئت آن را به خود نداده اند كه در مورد اين مسئله مهم و اساسی با دخالتگری سياسی با آلترناتيوهای بورژوايی حاضر در صحنه مقابله كنند. چرا كه بواقع خود نيز اعتقاد راسخ به مبارزه سياسی انقلابی برای سرنگونی سرمايه داری و استقرار سوسياليسم و کمونيسم را از کف داده و دست شان خالی است. زمانی كه جمعبندی علمی و نقادانه از ديكتاتوری پرولتاريا موجود نباشد، چگونه می توان تغيير واقعی جامعه را نويد داد و راه حل واقعی برای حل مشكلات جلوی روی مردم قرار داد و آنان را برای مبارزه در راه رهايی كامل برانگيخت. بسياری از كمونيستها به حداقل ها راضی شده و از شعارهايی چون جدايی دين از دولت و برقراری جمهوری بورژوايی و يا طرح برخی مطالبات دمكراتيك و خواسته های رفاهی برای كارگران فراتر نمی روند. همه اينها بيان ترديدهائی است كه در اذهان بسياری نسبت به امكان پذيری انقلاب كمونيستی موجود است. ترديدی كه از شكست انقلاب های پرولتری و نپرداختن به دلايل آن نشئت گرفته است. بی جهت نيست كه برای بسياری كمونيسم يا به يك اعتقاد مذهبی صرف بدل شده و يا صرفا پوشش نازكی برای در پيش گرفتن سياستهای پراگماتيستی و دمكراسی بورژوايی شده است.
قصد آن نيست كه تلاش های فداكارانه و ابتكارعمل های انقلابی كه اينجا و آنجا صورت گرفته ناديده انگاشته شود. مسئله اين است كه اين تلاشها تا زمانی كه مسايل پايه ای مربوط به علم كمونيسم برای كمونيست ها روشن نشود و راهنمای عمل شان نگردد، ثمره چندانی نداده و نخواهد داد. اگر وضع كماكان بر اين منوال پيش رود، كمونيست ها باز هم مانند دوران انقلاب 57 قادر نخواهند شد افق و سياست روشن و در نتيجه رهبری لازم را برای هدايت و به پيروزی رساندن مبارزات توده ها فراهم آورند، در نتيجه توده ها به قربانگاه ديگری روانه خواهند شد. انكار اين واقعيت، وضعيت را از آنچه كه هست بدتر خواهد كرد. حتی بی تفاوتی نسبت به اين وضعيت خود نشان می دهد كه اغلب كمونيست ها اميدی ندارند كه بتوانند در چنين اوضاعی نقش ايفا كنند. بی جهت نيست كه امروزه اتحادهای ميان منتسبين به جريانات كمونيستی، مشروط به عدم ذكر انقلاب و كمونيسم می شود و بر مبنای حداقل ترين خواسته های بورژوا دمكراتيك شكل می گيرد.
همان دو گرايش غلطی كه در سطح بين المللی در برخورد به موقعيت كنونی جنبش كمونيستی بروز يافته در جنبش كمونيستی ايران نيز خود را به نمايش در آورده است. كمونيسم يا به مطالبات حقوقی بورژوا دمكراتيك تقليل يافته يا به عبارت پردازی های خشك و توخالی در مورد مبارزه طبقاتی. برخی ها پيشاپيش تكليف خود را تعيين كرده، و به آرمانهای بورژوازی قرن هجده بازگشته اند. كمونيسم شان روكشی بر اومانيسم بورژوايی شده است. عبارت مضحك «انقلاب انسانی، حكومت انساني» توسط اين دسته خلق شده تا شعارهای بورژوازی مبنی بر برابری همه انسانها ايده آليزه شود. (4)
البته در مقابل اينان كسانی هم هستند كه به شكل مذهبی به كل تجربه گذشته چسبيده اند. وفاداری شان به طبقه كارگر و گذشته جنبش كمونيستی بيشتر به آئين و مراسم مذهبی شبيه شده و غالبا درك شان از مدلهای انقلابی گذشته نيز ناقص و يک جانبه است. ماركسيسم آنان به كاريكاتوری از ماركسيسم بدل شده است. «ماركسيسمي» كه بيشتر فشرده ضعف ها و خطاهای دوران گذشته است تا دستاوردهای مثبت و تعيين كننده آن دوران. برای مثال وفاداری آنها به تجربه شوروی و استالين صرفا تاييد بی قيد و شرط خطاهای آندوره است. (5) اين دو نوع برخورد بشدت در جنبش كمونيستی ايران رواج دارد. بسياری از كمونيست ها – آگاهانه يا ناآگاهانه و به درجات گوناگون و به اين يا آن شكل، تحت تاثير اين دو تفكر و متد غلط – يا تركيبی از هر دو – قرار دارند. تمامی جرياناتی که از سنت گسست از رويزيونيسم شوروی و رويزيونيسم انورخوجه و رويزيونيسم چينی بيرون آمده اند با اين گرايشات غلط درگيرند.
در مقابل اين دو گرايش و تفكر غلط كمونيست های ايران شانس آن را نيز دارند كه درگير مباحث مربوط به سنتز نوين از علم كمونيسم شوند و به گسترش و تكامل آن ياری رسانند. اين امر نه تنها برای پيشبرد و به پيروزی رساندن انقلاب پرولتری در ايران از اهميت حياتی برخوردار است بلكه برای كل جنبش بين المللی كمونيستی مهم است.
اين يك شانس تاريخی است كه كمونيست های ايران بتوانند با تكيه به اوضاع عينی مساعد طلايه دار موج دوم انقلاب پرولتری شوند. به شرطی كه عميقا مسائل مربوط به پايان يك دوره و آغاز دوره جديد را درك نمايند و مسائل كليدی مربوط به تكامل علم كمونيسم را در دست گيرند. بدون تكيه به سنتز نوين – يعنی بدون دستيابی به چارچوبه تئوريكی جديد از تئوری های کمونيستی – حل مسائل مربوط به انقلاب در جهان كنونی مشخصا ايران ميسر نيست. اين چارچوبه تئوريکی هم در برگيرنده تداوم بدنه علمی تئوری های مارکسيستی از زمان مارکس تا مائو است و هم گسست از آن. مصالح تجربی اين تکامل تئوريک توسط تجربه دو انقلاب سوسياليستی شوروی و چين بدست ما داده شده است. بدون واکاوی علمی اين تجربه و از اين رهگذر تکامل تئوری های کمونيستی در زمينه ها و جنبه های گوناگون از جمله فلسفه، مبارزه طبقاتی و اقتصاد سياسی ممکن نيست. واکاوی علمی به معنای آن است که اول ببينيم آن تجربه به واقع و دور از اتهامات بورژوازی بين المللی چه بود. دوم چرا شکست خوردند. تا چه حد دلايل شکست به محدوديتهای تاريخی گامهای اوليه پرولتاريا برای تغيير جهان مربوط بوده است؛ تا چه حد به قدرت بورژوازی ربط داشته و تا چه حد به اشتباهات کمونيستها و درک های غلط شان از روند تکاملی جامعه سوسياليستی و انقلاب جهانی ربط داشته است.
عدم استفاده از اين مصالح مانند آن خواهد بود که بخواهيم چرخ را از نو اختراع کنيم. اين در واقع چرخی است که اختراع شده است. بايد آن را از حالت ابتدائی که ديگر پاسخگوی معضلات كنونی جهان نيست در آورد تا بتوان حركتهای بزرگ سازمان داد
.
سازمان دادن پراتيك پيشرو در گرو داشتن تئوری پيشرفته است. سنتز نوين كمونيسم ضرورت زمانه است. اگر اين وظيفه به شكل همه جانبه ای در دست گرفته نشود، كمونيست ها شانسی برای سازمان دادن انقلاب نخواهند داشت. بر خلاف درک عاميانه که تئوری بايد پشت پراتيك گام بردارد اين تئوری است كه بايد از پراتيک جلو تر گام بردارد و راهنمای آن شود. مارکس قبل از انقلاب كمونيستی تئوری آنرا تدوين كرد. اين كاريست كه امروزه از همه كمونيست های جهان طلب می شود.
حزب ما مصمم است به اين فرآيند خدمت کند
اگر خطر پژمردگی و نابودی جنبش كمونيستی ايران واقعی است، در مقابل پايه عينی برای شكوفايی آن نيز موجود است. ايران جز معدود كشورها در منطقه خاورميانه است كه از دستاوردهای دوره اول انقلاب پرولتری بهره مند شده و دارای جنبش كمونيستی است كه عليرغم ضعف ها و خطاهايش نه فقط آخرين انقلاب قرن بيستم را تجربه كرده بلكه در مبارزه با يكی از هارترين ستون های نظم كهنه يعنی بنيادگرايی مذهبی آبديده شده است. حزب ما از جمله اين دستاوردها محسوب می شود كه تا كنون تلاش كرده بر پايه عمدتا صحيحی از دستاوردهای دوره اول انقلاب های پرولتری دفاع كند.
اين حزب كه تاريخا به جنبش مارکسيست - لنينيست - مائوئيستی (بطور مشخص جنبش انقلابی انترناسيوناليستی – ريم) تعلق داشته هم اكنون با واقعيت مشخصی روبرو شده است. اين جنبش نيز در مواجهه با گرهگاه تاريخی كه در آن قرار داريم عملا به دو تقسيم شده است. بهتر است گفته شود كه بر سر دو راهی قرار گرفتن جنبش بين المللی كمونيستی، جوانب متضاد درون اين جنبش را نيز تشديد كرده است. انقلاب نپال يك نمونه تكان دهنده اين واقعيت بود. حزب كمونيست نپال (مائوئيست) پس از دهسال پيشبرد جنگ خلق، تحت عنوان «دمكراسی قرن بيست و يكم» هدف درهم شكستن ماشين دولتی ارتجاعی را كناری نهاد و به شرکت در يک جمهوری بورژوائی راضی شد و در مسير پارلمانتاريسم گام برداشت. حزب کمونيست نپال (مائوئيست) آئينه تمام نمای آن گرايشی است که در مواجهه با ضرورت جمعبندی از تجارب مثبت و منفی انقلاب های سوسياليستی قرن بيستم و تکامل تئوری های کمونيستی چاره را در بازگشت به اصول انقلاب های بورژوائی قرن 18 ديد که در عمل در عصر حاضر توهمی بيش نيست .
در مقابل اين توهم و خط بورژوائی بخش ديگری از اين جنبش می خواهد با تكيه به همان چارچوبه تئوريك قبلی يعنی ماركسيسم - لنينيسم - مائوئيسم به وظايف جديد پاسخ دهد.
اگر چه ماركسيست - لنينيست - مائوئيستها با تكيه به خدمات مائو در دوران انقلاب فرهنگی به درك پيشرفته ای از قوانين مبارزه طبقاتی تحت سوسياليسم و دلايل امكان احيا سرمايه داری در جامعه سوسياليستی دست يافتند اما اين امر پاسخگوی ضرورت جمع بستی نقادانه از يك دوران كامل تاريخی - كه شامل خود انقلاب فرهنگی و دستاوردها و خطاهايش نيز می شود- نيست. سنتز نوين ناظر بر جمع بستی انتقادی تاريخی از كل پروسه انقلاب پرولتری است كه انقلاب فرهنگی چين را نيز در بر می گيرد.
تقسيم به دو شدن مائوئيستها امری اتفاقی و ناگهانی نيست. در مائوئيسم نيز مانند هر پديده ای از ابتدا تضاد موجود بود. بين جنبه اصلی و كاملا درست آن با اشکالات درجه دوم و فرعی آن تضاد بود. مضاف بر اين از همان ابتدا در جنبش کمونيستی و حتا در ميان آنان که بر خدمات مائو به تکامل مارکسيسم تاکيد می گذاشتند درك از اين خدمات ناموزون و متفاوت بود. بطور مسلم همه به يكسان اهميت تحليل، رويكرد و متد غنی مائوتسه دون در تكامل تئوری های كمونيستی - بويژه در زمينه ادامه انقلاب تحت ديكتاتوری پرولتاريا - را در نيافتند و بخشا درك ها از خدمات وی بسيار نازل بوده است. اين درك نازل زمانی كه با برخی اشكالات غلط (هر چند درجه دوم) موجود در خود مائوئيسم تركيب می شود، نقش فلج كننده ای ايفا می كند و موجب ناتوانی كمونيست ها در تغيير واقعيات می شود. مائوئيسم به برخی گرايشات ناسيوناليستی (جدا كردن پروسه تكامل انقلاب در يك كشور از انقلاب جهاني)، نگرش منفی به نقش و جايگاه روشنفکران در فرآيند انقلاب، تاکيد بر منشا طبقاتی برای كشف درستی يا نادرستی حقايق در تجربه انقلاب فرهنگی و ارائه درك محدود از رابطه تئوری و پراتيك در برخی از زمينه ها، آغشته بود. در رابطه با تدارك انقلاب در كشورهای امپرياليستی نيز خطی كه مائو جلو گذاشت به پارلمانتاريسم و اكونوميسم آغشته بود. باب آواكيان با جمعبندی از جوانب غلطی كه در كل بدنه علم كمونيسم موجود بود، تاكيد كرد كه: «مائوئيسم بدون لنينيسم، ناسيوناليسم جهان سومی است و ماركسيسم بدون لنينيسم سوسيال دمكراسی اروپا محور گرا است.» (6)
امروزه كمونيست ها فرصت آن را دارند و از اين امتياز برخوردارند که به گذشته از سطح بالاتری نگاه کنند و تضادهايی که از همان ابتدا در جنبش ما موجود بود را نيز روشن تر ببينند.
تداوم برخی تفكرات غلط كه از قبل در جنبش كمونيستی رايج بوده ماركسيست – لنينيست – مائوئيستها را نيز آسيب پذير كرده است. درك هايی چون اجتناب ناپذيری كمونيسم، تقليل نقش و رسالت تاريخی - جهانی طبقه كارگر به احساسات، نظرات و برنامه های اين يا آن بخش از طبقه، تاكيد بر مقوله حقيقت طبقاتی (به اين معنا كه حقيقت بر حسب منافع طبقاتی تغيير می كند) و نگرش و رويکرد منفی نسبت به ابراز نارضايتی و مخالفت در نظام سوسياليستی و كم بهايی به نقش روشنفكران در توليد جوشش فكری در جامعه؛ همه و همه آن جوانب نادرستی اند كه امروزه بايد ازآنها گسست شود.
هر تئوری علمی همواره، با محدوديت ها، كاستی ها و اشتباهاتی همراه است. همواره بايد تلاش كرد محدوديت ها و كاستی ها و بويژه اشتباهات را شناسائی و بر طرف کرد. اگر كمونيستها به جای اين روش بطور التقاطی در کنار دستاوردها از اشتباهات دفاع کنند يا بشكل يک جانبه ای بر آنها تاکيد کنند، بدون شك با نتايج وخيمی روبرو خواهند شد. امروزه تضاد ميان جوانب صحيح و علمی با جوانب نادرست و غير علمی فرعی و درجه دومی که در كل بدنه علم ما بوده تشديد شده است. درک های درست و نادرست، هر دو می توانند مدعی ريشه داشتن در ماركسيسم يا لنينيسم يا مائوئيسم شوند. اگر بخواهيم از ماركسيسم يا لنينيسم يا مائوئيسم «واقعي» دفاع کنيم، شامل دفاع از جنبه های نادرست درجه دوم آن هم می شود. در اين صورت جنبه های اصلی و حقيقی آن نيز نهايتا توسط جنبه های نادرست بلعيده خواهد شد. مسئله در دست گرفتن جنبه عمدتا درست تئوری های ماركس، لنين، مائو و سنتز دوباره آنها در قالبی نوين و علمی تر است. سنتز نوين، بيان چنين تلاش و برخورد به كل بدنه دانش كمونيستی است.
حزب ما در راستا و چارچوبه فوق، به بازبينی خط، متد، تئوری و برنامه خود پرداخته است. طی سی سال گذشته تكيه به روش علمي- انقلابی سلاح نقد در بازبينی تئوری و پراتيک در ميان ما رايج بوده است. (7) با تكيه بر دستاوردهای اين روش كميته مركزی حزب در پلنوم سوم خويش (شهريور 1385) فراخوان نوسازی جنبش كمونيستی را داد. (8) از آن زمان تا كنون حزب ما در اين زمينه مطالعات نسبتا گسترده و عميقی را به پيش برده است. طی اين سال ها پروسه بازبينی خط و تكامل تئوری ها در زمينه های گوناگون در ميان ما ادامه داشته است. اكنون رهبری حزب تصميم گرفته حاصل بررسی ها، مطالعات و بازبينی ها انتقادی خويش را در اختيار همگان قرار دهد. به بحث های پايه ای مربوط به كمونيسم مانند «ضرورت های سنتز نوين»؛ «شكست يا ورشكستگي؟»؛ «كمونيسم علم است يا ايدئولوژي؟»؛ «مفهوم طبقه»؛ «الگوی حزب – دولت و تئوری و پراتيك ديكتاتوری پرولتاريا» ؛ «چرا كمونيسم امكان پذير است ولی اجنتاب ناپذير نيست؟» در ميان فعالين جنبش كمونيستی دامن زند. تلاش بر آن است تا مفاهيم پايه ای، الگوهای تئوريك مطرح و غالب بر جنبش بين المللی كمونيستی مورد بحث و بررسی قرار گيرند. اين مباحث بتدريح در ستونی از نشريه حقيقت تحت عنوان «گذشته و آينده كمونيسم در پرتو سنتز نوين» منتشر خواهند شد. مضاف بر اين برای تعميق مباحث مربوط به سنتز نوين علم كمونيسم، برنامه و اساسنامه حزب نيز مورد نقد و بازبينی قرار خواهد گرفت كه شامل برنامه حداكثر؛ ساخت اقتصادی اجتماعی ايران؛ مرحله و راه انقلاب ايران است.
اگر بخواهيم پراتيك های انقلابی تر از گذشته سازمان دهيم در اين زمينه ها نيز به تئوری های پيشرفته تری نيازمنديم. نزديك به نه دهه از مرگ لنين و بيش از سه دهه از مرگ مائو تسه دون می گذرد. طی اين مدت تغييرات عظيمی در جهان - هم در كشورهای امپرياليستی هم در كشورهای تحت سلطه - صورت گرفته است. بدون احاطه تئوريك بر اين تغييرات و جذب پيشرفته ترين دانش هايی كه بشر در زمينه های مختلف توليد كرده، امكان نوسازی و تكامل تئوری های مان نيست. اين نيز يك وجه مهم از ضرورت عينی پيشاروی برای تغيير جهان است.
ما از همه رفقا و منستبين به جنبش كمونيستی ايران می خواهيم كه به اين مباحث توجه و در آن شركت كنند. اين بحث ها مربوط به اين يا آن حزب، سازمان، گروه، دسته يا فرد علاقمند به كمونيسم نيست. از نظر ما اين مباحث نقش تعيين كننده ای در سرنوشت جنبش كمونيستی ايران خواهند داشت. هدف دامن زدن به روحيه تنگ نظرانه و رقابت جويانه نيست. زمان آن رسيده كه كمونيست ها همانند تيمی از دانشمندان عمل كرده، تئوری ها و فرضيه ها را مرتبا بازبينی كنند تا به حقيقت نزديكتر شوند. بدون شك در اينكار مانند هر پروسه ای با ناموزونی و گشايش های مختلف روبرو خواهيم شد. نبايد هراسی از اين كار به دل راه داد. گشايش ها در تفكر و علم با توافق نرم و راحت به پيش نمی رود. هيچ حقيقتی بدون مبارزه جدی مورد قبول همگان قرار نمی گيرد. نياز به بحث و جدل های رفيقانه بسيار است.
حزب ما تمام تلاش خود را بكار خواهد بست تا وظايفی را كه در فوق شمرديم بر عهده گيرد. انجام اين وظيفه سترگ نيازمند همياری و همفكری همه رفقا و روشنفكران علاقمند به كمونيسم است. بطور مسلم گسست راديكال از تمامی افكار و ايده های كهنه، كمونيسم را بار ديگر به عنوان تنها راه حل مشكلات بشر برای پيشروان جامعه جذاب خواهد كرد. زمان آن رسيده كه بر راحت طلبی فكری و رخوت تئوريك در بين كمونيست ها فائق آئيم. همه ما از تشتت و پراكندگی سياسی و تشكيلاتی ميان كمونيستها در رنجيم. هر يك به شكلی در جهت رفع اين موقعيت و بازسازی جنبش كمونيستی تلاش می كنيم. اما اگر معضل اصلی درست نشانه گرفته نشود، تلاش ها بی ثمر خواهند شد. تير بايد هدف را نشانه رود. بدون نوسازی جنبش كمونيستی (در عرصه تئوری و پراتيك) بازسازی آن غير ممكن است. تا كنون تلاش های مختلفی در زمينه اتحاد ميان كمونيست ها صورت گرفته اما هر بار با ناكامی و شكست روبرو شده است. اين مسئله را نمی توان به سكتاريسم و محفل گرايی فرو كاهيد. اين ها نشانه بيماری است نه خود بيماری. تا زمانی كه كمونيست ها شجاعانه با نيازهای واقعی زمانه خود روبرو نشوند و پاسخ صحيح بدان ندهند، در بروی همين پاشنه خواهد چرخيد. پاشنه ای كه ديگر سستی و شكنندگی آن بر همگان آشكار شده است. به اميد آنکه انجام اين وظيفه تبديل به يک جوشش و جنبش فکری در ميان همه رزمندگان راه رهائی بشريت شود و به کلکتيو نوينی در مورد نقد جامعه فعلی و تغيير انقلابی آن دست يابيم. باشد تا جنبش کمونيستی نوين و اتحادی بزرگ در ايران شکل گيرد و راه برای تحقق انقلابی دوران ساز در ايران باز شود.
ای رفقای نسل قديم!
شمايی كه سال ها در عرصه گوناگون مبارزه طبقاتی تجربه اندوخته ايد، از موج اول انقلاب های پرولتری بيرون آمديد. شاهد قهرمانی ها، پيشروی ها و شكست های گوناگون بوده ايد؛ طی اين سال ها اميد تان به انقلاب و كمونيسم را از دست نداده ايد. شمايی كه توانسته ايد در برابر امواج انحلال طلبی ايستادگی کنيد و مدافع دستاوردهای موج اول انقلاب پرولتری باشيد. شما بعنوان واسط بين موج قبلی با موجی كه در راهست، می توانيد نقش مهمی در نوسازی و بازسازی جنبش كمونيستی ايفا كنيد. پا به ميدان گذاريد، حلقه كليدی برای تكامل و پيشرفت جنبش كمونيستی را در دست گيريد و راهگشای آينده شويد.
ای رفقای نسل جديد!
شمايی كه مرعوب كارزار ضد كمونيستی نشديد، حقانيت آرمان كمونيسم را دريافته ايد و در دشوار ترين شرايط به صفوف جنبش كمونيستی پيوسته ايد. شما می توانيد طلايه دار موج دوم انقلاب پرولتری باشيد، اگر به وظايف خود درست عمل كنيد. همواره گسست از ايده های كهن توسط روشن بين ترين عناصر نسل جديد صورت گرفته، و يا با تلاش های آنان مقبوليت همگانی يافته است. اين كار در درجه اول مستلزم تسلط همه جانبه شما بر دستاوردهای الهام بخش موج اول انقلاب پرولتری است. مضاف بر آن شما نبايد مرعوب كسانی شويد كه می خواهند باقيمانده گذشته باشند. شما نبايد مرعوب خط، تئوری ها و روش های غلط آنان شويد. حتی اگر زمانی اين تئوری ها قسما حقايقی را منعكس می كردند، يا درست به نظر می رسيدند، امروزه ديگر به كار تغيير جهان نمی آيند. نو آوری و خلاقيت شما با تكيه بر پايه های درست تئوريهای كمونيستی می تواند نقش مهمی در نوسازی و بازسازی جنبش كمونيستی ايران ايفا نمايد. و راه برای دفن هميشه نظام سرمايه داری و دهشت های بی پايانش باز كند.
رفقا بشتابيد! وظايف را در دست گيريم!
وقت تنگ است؛ كارهای عظيمی است كه انجام شان طلب می شود!
كميته مركزی حزب كمونيست ايران (م - ل - م)
خرداد 1389