۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

من کارگرم!(تقدیم به کارگران آگاه و مبارز ایران)/گروه پروسه

به مناسبت فرارسیدن اول ماه می،روز جهانی کارگر(گروه پروسه)



من کارگرم!
(تقدیم به کارگران آگاه و مبارز ایران)





نام​اَم مرتضا حجازي است و بر پيكرم جاي زخم‌هاي فراواني از شكنجه‌ي رضاشاهي. از كودكي وارد چاپ‌خانه شدم و با رنج و زحمت آشنا گرديدم. 10 ساله بودم كه به عضويت اتحاديه‌ی كارگرانِ چاپ درآمدم و مبارزه‌ی طبقاتي را از آن دوران آموختم. در سال 1306 به دست دژخيمان رضاشاهي دست​گير شدم و سياه‌چال‌هاي سرد و تاريك را تجربه كردم اما تجربه‌ام زياد طولاني نبود زيرا در زير شكنجه‌هاي مجريان قانون جان سپردم.
نام‌اَم محمد تنها(اسماعيلي) است. من كارگر چاپ‌خانه‌ام و فعال كارگري. قربانيِ ديگري از سياه‌چال‌ها و زندان‌هاي پهلوي اول. در سال 1309 در اصفهان دست‌گير شدم و دو سال را در سلول‌هاي تاریک و نم‌ناك زندان قصر تهران سپري كردم. فشارهاي روحي و شكنجه مرا به جنون كشانيد و در سال 1311 جان سپردم.
من يوسف​افتخاري كارگر سوهان‌كارِ كارگاه‌هاي شركت نفتِ جنوب هستم. در مكتب شوراها آموزش ديدم و در مبارزات طبقاتيِ كارگران ايراني شركت نفت حضور يافتم: همان روزهايي كه بر سَر درِ باشگاه امپرياليست‌هاي انگليسي جمله‌ي "ورود سگ و ايراني ممنوع" حك شده بود، از سازمان‌دهنده‌گان اعتصاب كارگري 1308 در آبادان بودم و در همان سال توسط پليس رضاشاهي دست‌گير و به زندان قصر تهران منتقل شدم. از آن روزِ دست‌گيري تا 12 سال از نعمت آزادي محروم ماندم تا استبداد و استثمار آزادانه حركت كند.
نامِ من رضا ابراهيم زاده است، كارگر لوكوموتيو-ران. از نوجواني رنج و درد و مِهنت را تجربه كردم و از اين رو تنها راه را در مبارزه ديدم. به همين جُرم در سال 1316 دستگير و 4 سال را در پشت ميله​هاي زندان به سر بردم. جرم​اَم توطئه عليه سلطنت بود. اتهامي كه معنيِ ديگرش عشق به طبقه كارگر است.
نام​اَم ابراهيم طاهري است، كارگرِ كفاش، فرزند رنج. من داغِ زندان هر دو پهلوي را بر سينه دارم. در نوجواني به اتهام سازمان دادنِ محفلي از كارگران كفاش به زندان رضاشاه افتادم و در ميان​سالي و پيري در مسير آموزش انديشه​ی رهايي كارگران به سياه چال​هاي آريامهري دچار گرديدم. بارِ دوم روزهاي متمادي را در زير سايه​ی حكم اعدام گذرانِ عمر نمودم. هيچ نيندوختم و هر چه را به دست آوردم در راه آزاديِ كارگران نهادم. در آخرين زمستان سرد سلطنت پهلوي از فقر و بيماري در كنار جعبه​ی كارم در كنار خيابان جان سپردم.
اسم من حُجت​محمدپور است. كارگر پروژه​اي. بسيار كار كردم و به همان اندازه انديشيدم. به همين دليل ساليان بسياري را در مبارزه عليه نابرابري و استثمار گذرانيدم. شهرهاي خوزستان را زيرِ پا نهادم و كار و مبارزه در تهران و مازندران را تجربه كردم. در سال 1364 به دست دژخيمان جمهوري اسلامي گرفتار شدم و در سال 1365 افتخار برپا داشتن اول ماه مه در زندان اوين تهران را داشتم. شكنجه و سلول انفرادي و گذر خوفناك زمان را در زندان تجربه كردم. مرا در خرداد 1366 اعدام كردند و با دو اعداميِ ديگر در يك گور نهادند.
نام من جمال چراغ​ويسي است. كارگر اداره آب​اَم. اهل سنندج، شهر خون و مبارزه و رهايي. مانند خيل عظيمي از كارگرانِ جهان، رنج را و درد را و استثمار را با تماميِ وجود تجربه كردم. به جُرم برپايي و سخنراني در مراسم اول ماه مه 1368 در شهر زادگاه​اَم به چنگِ سياه​رويانِ اداره اطلاعات افتادم و پس از تحمل 6 ماه رنج و شكنجه در زندان​هاي رژيم سرمايه اعدام شدم.
من محمود صالحي​اَم. كارگر اخراجي خباز. درد و رنج و مبارزه و زندان تار و پود زندگي من هستند. سرمايه هميشه در پي خاموشي من و هَم​طبقه​اي​هايم بوده است. به جُرم برپايي مراسم اول ماه مه 1383 در سقز به زندان افتادم. به همت خيل بيشماري از انسان​ها رها شدم. مرا به دادگاه فرا خواندند اما از آن​جا ربوده شدم و دوباره به زندان فرستادند. زندان بخشي از زندگي من است. از انفرادي و زيرِ هشت تا بندِ عمومي از اتاق بازجويي تا اتاق ملاقاتِ زندان هر كدام ثانيه ثانيه زندگي من​اَند. بخشي از كليه​اَم، سلامت جسم​اَم را در زندان از دست دادم واكنون روزهاي بسياري است كه با بيماري و درد دست و پنجه نرم مي​كنم.
اسم من افشين شمس قهفرخي است. كارگر پروژه​اي​ام. در سال 1387 به جرم تلاش براي ايجاد تشكل كارگري از محل كارم ربوده شدم. زندان را تجربه كردم و 8 ماه را در كنار دزدان و قاتلان كه از ديگر قربانيان نظام سرمايه​اند سپري كردم. من براي تمام عمر بيماري تنفسي را از زندان به يادگار دارم.
مرا همه مي​شناسند. من منصور اسانلو هستم. كارگر شركت واحد تهران. بر تنم زخم​هاي فراواني است. يكي بر زبانم، ديگري بر گوش​هايم و آخري بر قلبم. هر روز صبح كه در زندان​هاي سرمايه چشم مي​گشايم انتظار حمله​اي تازه از سوي مزدوران اين نظام را دارم. من عاشق انسانم و تلاش​گرِ راهِ بهروزيِ طبقه​ی كارگر. آن​ها مرا رها نخواهند كرد.
و من تازه​ترين قرباني​ام و البته نه آخرين كه جديدترين هدف براي تيراندازي مزدوران اسلاميِ سرمايه. نام​اَم رضا شهابي است و كارگر اتوبوس​راني تهران و فعال سنديكايي. درد را و رنج را هم در سطح جامعه تجربه كردم و هم در زندان.
ما بسياريم. خيل عظيم كارگران زنداني كه مبارزه​مان بر سرِ بهروزي انسان است. سياه​چال​هاي قاجاري، زندان​هاي رضاشاهي، شكنجه​گاه​هاي آريامهري و كشتارگاه​هاي جمهوري اسلامي برايمان يك معنا دارد. زندگيِ تك​تكِ ما از يك خط مي​گذرد. خط سرخ و خونين. ما را به اتهامات بسياري به پشت ميله​هاي زندان مي​فرستند: دَهري، اشتراكي، نقض كننده​ی قانون امنيت سلطنت، خرابكار، ضد انقلاب، اقدام كننده عليه امنيت كشور، محارب و . . . اما همه​ي ما يك اتهام داريم: ما كارگريم.
ساعات ملاقات زندان، زنگِ تفريح كودكانمان است و آرامش زندگي روياي مادران و همسرانمان.
گسستن زنجيرهايي كه بر پاهاي ما قرار دارد كارِ يك تن نيست. گسستن زنجير همتي مي​خواهد جمعي، دور از تفرقه و بدبيني، دور از جدايي و خودبيني.
گسستن زنجيرهاي ما خيزي بلند مي​خواهد. خيزي ايراني و جهاني كه خود گسستن از زنجيرهاي تعصب و باور فرقه​اي را طلب مي​كند.
كارگر زنداني، زنداني سياسي است زيرا كه هر مبارزه​ی طبقاتي الزاما مبارزه​اي سياسي است. پس هر كه در راه رهايي و بهروزي و شادكامي كارگران گام بردارد در برابر مجموعه​ي عظيمي از نهادهاي سرمايه مي​ايستد:
كارفرما را به مبارزه مي​طلبد، در برابر پليس قرار مي​گيرد. با دم ودستگاه​هاي امنيتي پنجه در پنجه مي​شود و در نبردي عظيم با دادگاه و زندان درگير مي​شود. ما كارگرانِ زنداني آخرين قربانيان سرمايه نيستيم زيرا تا سرمايه زنده است ميله​هاي زندان نيز بر جاي خود باقي خواهد ماند.
(گروه پروسه)

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

تاریخ نگاری فرصت طلبانه ی برادر مصطفی(تاج زاده)/ارژنگ نورایی

تاریخ نگاری فرصت طلبانه ی برادر مصطفی(تاج زاده)

ارژنگ نورایی




پیش از این به بیان این مساله پرداخته بودیم ( 1 ) که در جریان قیام ضد استبدادی مردم ایران مساله آگاهی تاریخی در ابعاد وسیع یکی از دستاوردهای قیام بوده است و هرچه از عمر خیزش مردم بر ضد جمهوری اسلامی میگذرد عمق این آگاهی و ضرورت آن بیشتر عیان میشود . اما به موازات رشد این آگاهی مردمی نسبت به واقعیتهای سی ساله اخیر در اردوی اصلاح طلبان حکومتی نیز فعالیت ژورنالیستی همه جانبه ای جهت خدشه دار کردن روند تکوینی این آگاهی صورت میگیرد . اصلاح طلبان خوب میدانند دیگر نمیتوان بر سه دهه فجایع و جنایاتی که علیه مردم ایران به ویژه در سالهای سیاه دهه 60 و دوران ولایت خمینی اعمال کرده اند سرپوش بگذارند ، آنان خوب دریافته اند که شکاف بی خبری تاریخی ای که میان نسل جوان ایران و نسل انقلاب بهمن به یمن نسل کشی دهه 60 و انواع ایدئولوژی های لیبرال رفورمیستی ، پست مدرن و ضد تاریخی در فضاهای آکادمیک و مطبوعات ساخته بودند اینک در سایه قیام در حال ترمیم است و نیز بهتر میدانند که پر شدن این شکاف در نهایت نه به نفع اصلاح طلبان حکومتی و مشی رفورم ، بلکه درست به ضرر ایشان و " سالهای طلایی " امامشان خواهد بود . بنا براین تلاش جهت مخدوش کردن چهره حقایق آن سالها به قصد کاستن از رادیکال شدن این آگاهی تاریخی و به تبع آن رادیکال شدن قیام مردم علیه تمامیت رژیم و محدود کردن افقهای جنبش تا مرز اصلاحات هدف خط امام از به اصطلاح شفاف سازی تاریخی و انتقاد از خود است . با چنین چشم اندازی است که مصطفی تاجزاده از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در دهه 60 و از مقامات اجرایی دولت محمد خاتمی و از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت در مقام شفاف سازی و انتقاد از خود بر آمده است . او در نوشته اخیرش با عنوان " نقد گذشته، راه آینده " که اساسا در دفاع از مقاله پیشینش با عنوان " پدر، مادر، ما باز هم متهمیم! " نوشته شده بار دیگر به مساله وقایع تاریخی آن سالها اشاره کرده است . در این نوشته میکوشیم با افشای جعلیات تاریخی مقاله او ، ماهیت ضد آگاهی تاریخی و فرصت طلبانه این قبیل تاریخ سازی ها را روشن سازیم و بدون شک این قبیل نقدها که البته هیچ نسبتی با نقدهای به ظاهر خنثی لیبرالی ، پست مدرنیستی و رفورمیستی ندارد به مثابه مدخلی است جهت مباحثه و گفتگو پیرامون تاریخ معاصر ایران به قصد انکشاف راه هایی برای مبارزه هر چه بیشتر در عرصه پراتیک .

تاجزاده مقاله خود را به " آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی " تقدیم کرده و آنها را " پرچمداران آزادی در عصر جدید " معرفی کرده است !! آشفتگی فکر تاریخی ایشان از همین سطر اول نوشته به تمامه عیان است ؛ این عصر جدید برای آقای تاجزاده از چه زمانی آغاز میشود و فصل ممیز آن با دوره پیش از آن چگونه مشخص میشود ؟ نسبت این عصر با عصر جدید در تاریخ جهان که از رنسانس اروپا آغاز میشود یا با سرآغاز تجدد در ایران که با انقلاب مشروطیت رقم میخورد چیست و احیاناَ در این مورد کسی پیش از منتظری و آیت الله طالقانی برای پرچمداری آزادی ظهور نکرده بود ؟ شکی نیست که آیت الله طالقانی در منش فردی اش حتی در برخورد با کمونیستها به گواه تاریخ شخصیتی اهل تساهل و به دور از انحصار طلبی های خمینی وار داشته است و منتظری هم در برهه ای از زندگی اش در افشای کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 در مقابل خمینی ایستاد و تاوان آنرا با رانده شدن از دارالخلافه جماران پرداخت ، اما اینکه بتوان آنها را بر این اساس پرچمداران آزادی آن هم در عصر جدید خواند جز از متد های پوپولیستی و عوام فریبانه تاریخی امثال تاجزاده بر نمیاید .

تاجزاده مخاطب خود را نسل جدید معرفی میکند و خطاب به آن میگوید " نقد دهه اول انقلاب به هیچ وجه نباید ما را زیر آوار گذشته مدفون کند یا تلاش های اصلاحی و دموکراتیک نسل من را به ویژه در دهه سوم انقلاب نادیده انگارد . مهم­تر آن­که مارا از آینده بازندارد " و در ادامه ناشیانه اضافه میکند که " وقتی دیدم نسلی که نقشی در حوادث دهه اول انقلاب نداشت، نسل ما را به احاطه مهر و عطوفت خود در آورده است، احساس شرمندگی کردم؛ شرمندگی در قبال نسلی که ما را پیش از آنکه عذر تقصیر به پیشگاه ملت ببریم بخشوده است " از این موجز تر و روشن تر نمیتوان هدف خط امام از نقد گذشته و تحلیل تاریخ را بیان کرد . همه هراس تاجزاده از این است که نسل جوان در حال آگاه شدن به حقایق آن سالها ، او و دوستان خط امامی اش را در گذشته " درخشان " شان مدفون کنند و از آن بدتر در آینده دیگر جایی برای امثال او باقی نگذارند ، بنا بر این دست پیش گرفته و " تلاشهای اصلاحی و دموکراتیک " شان در دهه هفتاد را به رخ میکشند و به جای نسل جدید تصمیم گرفته و خود را بخشوده تلقی میکنند !!! نخست آنکه : درباره بخشوده شدن یا نشدن حضرات خط امام حتی از زاویه حقوقی نیز هنوز دادگاهی تشکیل نشده تا درباره جنایت آنها در دهه 60 قضاوتی کند ، به ویژه آنکه مواردی همچون قتل عام مردم کردستان یا ترکمنصحرا یا شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی یا کشتار سال 67 در زمره جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت محسوب میشود . دوم آنکه همین نسل جوان فراموش نکرده که " کارنامه درخشان " تاجزاده و دوستان اصلاح طلبش فقط به دهه 60 محدود نمیشود و اصلاح طلبان حکومتی چگونه در 8 سال دولت خاتمی و آن سالهای به اصطلاح " تلاش برای دموکراسی " بر سر حقوق مردم ایران معامله کردند ، چگونه بر مسکوت ماندن پرونده قتلهای زنجیره ای سکوت کردند ، کوی دانشگاه های تهران و علامه به خاک و خون کشیده شد و آقایان خفه خون گرفتند ، این نسل فراموش نکرده که خیز دموکراسی خواهی خط امام در دوران اصلاحات تا آنجایی بود که منافع شخصی و حزبی شان اقتضاء میکرد و همان سالها نیز بحث " خودی و غیر خودی "و " بیرون از نظام و دورن نظام " مطرح بود . این نسل آگاه فراموش نکرده چگونه نیروی انتظامی زیر نظر وزارت کشور دولت اصلاحات به روی کارگران خاتون آباد و مردم کردستان گلوله گشود ؟ چگونه مجلس ششم اصلاحات و شیخ مهدی کروبی بر تعطیلی فله ای مطبوعات سکوت کردند . این نسل جوان ضد جمهوری اسلامی فراموش نکرده که سیاستهای اقتصادی رفسنجانی و خاتمی چگونه به بی کاری و اخراج هزاران کارگر و فلاکت آنها منجر شد و همین سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی فضا را برای رشد شعارهای پوپولیستی احمدی نژاد و پیروزی او در انتخابات دوره هشتم فراهم کرد .

تاجزاده در ادامه میکوشد زیرجلکی و با رندی طنز گونه ای که از دوران خدمتش در وزارت خوش نام اطلاعات و نهادهای سرکوبگر به ارث برده به این " نسل جوان " حقنه کند که نباید بر تعیین تکلیف با شخصیتها و وقایع تاریخی " اصرار " کرد و نتیجه میگیرد " ضرورت ندارد که شخصیت ها و اندیشمندان موثر در مقاطع مختلف را رودرروی هم قرار دهیم ... از یاد نبریم که ما در امروز زندگی می کنیم نه در دیروز " ترجمه ساده حرف او چنین است که : ای نسل جوانی که ما را بخشیده اید ! چشمانتان را بر تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی به ویژه دهه سیاه 60 یعنی زمانی که امام زنده بود و ما همه کاره بودیم ببندید و نبینید که بر سر پدران و مادران و خواهران و برادران شما در کوی و برزن و زندان و شکنجه گاه و میدان اعدام چه آوردیم ، نبینید که ما و برادرانمان در حزب الله خط امامی آن سالها با میتینگها و تظاهرات مسالمت آمیز مردم بارها بدتر از گردانهای مسلح عاشورا در پایگاه بسیج مقداد و مسجد لولاگر رفتار کردیم ، نبینید که 30 سال پیش از ندا و ترانه موسوی به فتوای امام و احکام شرعی امثال صانعی و موسوی تبریزی چه مادران بارداری که بر دار کشیده شدند و چه دختران نوجوانی مورد تجاوز قرار گرفته و اعدام شدند ، نبینید که ما خط امامی های آن سالها ما عاشقان هنوز سینه چاک خمینی در زندانهایمان با دستان وضو گرفته به اعمال وحشیانه ترین شکنجه ها پرداخته و شبی تا چهارصد نفر را تک تیر میزدیم ، چشمانتان را ببندید و نشنوید که با مردم کردستان و ترکمنصحرا چه کردیم ، که روستاهای قارنه و غلتان به دستان سپاه پاسدارن ما و در زمان برادر اصلاح طلب جلایی پور با اهالی غیر نظامی اش مدفون شدند و خاک کردستان را از خون هزاران فرزاد و شیرین و صانع رنگین کردیم ، نادیده بگیرید که دانشگاه را به ضرب چماق و دشنه حزب الله بستیم و در انقلاب فرهنگی مان با خوش خدمتی امثال دکتر سروش و دانشجویان پیرو خط امام دست به کار اعمال شدید ترین خفقان و سانسور در تاریخ نهاد دانشگاه در ایران زدیم و هزاران استاد مجرب و دانشجوی مستعد را اخراج کرده و یا به تبعید اجباری وادار کرده و یا به " دانشگاه اوین " و زیر خاک خاوران فرستادیم ، نادیده بگیرید که حجاب اجباری با چاشنی شلاق و دشنه و اخراج از دانشگاه و محل کار و گشتهای عفاف و تازیانه زدن در ملا عام و حمله به جشنهای عروسی و مهمانی های شخصی یادگار دوران حاکمیت ما است و زهرا رهنوردها و فخر السادات محتشمی پورها چه تلاشها که در این مسیر نکردند ، هرگز نپرسید که نقش ما خط امامی ها در تداوم جنگ ضد میهنی پس از فتح خرمشهر که ملیاردها دلار خسارت اقتصادی و صدها هزار کشته و معلول بر جای گذاشت و با شعارهای جنگ افروزانه " جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم " و " راه قدس از کربلا میگذرد " چه بود ؟ ، از شفاف سازی درباره قتل عام دست کم 5 هزار انسان در تابستان سال 67 با فتوای شخص امام و همکاری و سکوت موسوی و خاتمی و کروبی و دیگر خط امامی های آن روز و اصلاح طلبان سبز شده امروز خودداری کنید و الی آخر......او در ادامه با ژست صلح طلبانه و عشق ورزانه نخ نما شده ای که هرگز با دستان تا آرنج آغشته به خون و کثافت او دوستان همفکرش سازگار نیست خمینی و مصدق ، بهشتی و بازرگان و مطهری و شریعتی را برای " ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته " در کنار هم مینشاند تا از این معجون ناسازگار پوپولیستی اعتباری برای خمینی ضد بشر بخرد چرا که خوب میداند این نسل جوان دیگر برای خط ارتجاعی روحانیت شیعی که از شیخ فضل الله و کاشانی و نواب صفوی تا خمینی و بهشتی و مطهری و مصباح و جنتی تدوام یافته است تره هم خورد نمیکند و این را بارها با به آتش کشیدن همزمان عکسهای خمینی و خامنه ای و با شعار " مرگ بر اصل ولایت فقیه " به اثبات رسانیده است .

اما ظاهراَ تلاشهای امثال تاجزاده در اردوی سبز رفورم برای تداوم بخشیدن به بی خبری تاریخی بی نتیجه بوده و او از " چهره هایی " شکایت دارد که هرگز معرفی شان نمیکند اما آنها را متهم میکند که در جایگاه بازجوها نشسته اند و گذشته ایشان را به باد انتقاد و گاه " انتقام " گرفته اند و سپس میگوید : " به نسل جوان عرض می کنم تسلط اندیشه مارکسیسم تمامیت خواه روسی و چینی به طور کلی گفتمان “غیر دموکراتیک” و”خشونت پرست” بسیاری از گروههای انقلابی” در هنگام پیروزی انقلاب، اساساً جایگاه چندانی برای آزادی های مدنی و سیاسی و به خصوص انتخابات آزاد باقی نمی­گذاشت....در واقع برای گروه هایی که “اسلحه” اصالت داشت نه “اصلاحات”و “استالینیسم”مکتب راهنمای عملشان، مسئله این نبود که مردم در تظاهرات ضد ستمشاهی چه مطالباتی بر زبان آوردند یا در انتخابات به چه نظامی رأی دادند....این درحالی بود که جمهوری اسلامی مورد مخالفت آنان با همه پرسی رسمیت یافت و بر انتخابات تأکید می‌کرد " . نقد گروه های اپوزیسیون چپ در مقطع انقلاب و اصولا نقد تمامی خطوط سیاسی و فکری اپوزیسیون ضرورتی است که هیچ فردی از نسل جوان امروز چه با گرایش راست و چه با دیدگاه چپ در آن تردیدی ندارد ، اما سوال این است که آیا تاجزاده و خط امام برای توجیه همکاری و همفکری با آنهمه جنایت ، صلاحیت نشستن در مقام نقد آن نیروها را دارند ؟ آن هم در زمانی که مذبوحانه میکوشد با جعل تاریخ دامن خود و خط امام را از آن همه جنایت پاک جلوه دهد ؟ تاجزاده در شرایطی از منطق " مارکسیسم تمامیت خواه روسی و چینی " سخن میگوید که گویی خط امام آن سالها سمبل تساهل و تسامح بوده است !! ادعای پنهانی که هرگز با انحصار طلبی همه جانبه و ناب خمینی و خمینیان سازگار نیست و دسته های اوباش چماقداری که از دفاتر حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سوی دانشگاه و میتینگهای گروه های اپوزیسیون روانه میشدند گواه این گونه لاف زنی های او است . اما چند نکته درباره ادعاهای برادر مصطفی : یکم : گیریم که مارکسیسم به قول شما تمامیت خواه روسی و چینی با " امام امت " سر ناسازگاری داشت و فضای آزادی های مدنی و سیاسی را از خط امام سلب کرد ، آیا زنان بی حجابی که در کوچه و خیابان مورد حمله خط امام و گله های اراذل چماقدارش قرار میگرفتند هم پیرو این منطق بودند ؟ آیا بازرگان و نهضت آزادی ، بنی صدر و قطب زاده ، آیت الله شریعتمداری و بعدها منتظری و مهدی هاشمی همه مارکسیست بودند ؟ یا تاوان نه گفتن در برابر اراده خداگونه ولی فقیه و امام امت شما را پرداخت کردند ؟ نه آقای تاجزاده ! حلقه حذف و سرکوب جمهوری اسلامی از فردای 22 بهمن 57 و به اراده و دستور خمینی و خمینیان آغاز شد و روز به روز تنگ تر شد تا اینکه در جریان تغییر توازن قوا از اواسط دهه 70 به خط امام هم رسید و عبدالله نوری و کرباسچی و حجاریان و مهاجرانی و کدیور و سروش و اینک موسوی و رفسنجانی و کروبی قربانی همان منطقی شدند که در زمان خمینی و با حمایت و مشارکت خود شما بنا شد و خوب میدانید که " خود کرده را تدبیر نیست " ! دوم : درباره منطق اصالت اسلحه و نه اصلاحات نزد اپوزیسیون آن سالها نیز باید گفت اولا داستان اصلاحات بازمیگردد به دهه 70 و زمانی که شما از دارالخلافه قدرت رانده شدید و با ورشکستگی پروژه اقتصاد پوپولیستی جنگی و در تطابق با ضرورت ادغام هرچه بیشتر دولت سرمایه داری ایران در بورژوازی جهانی و نظم رشد یابنده نئولیبرال به سوی " اقتصاد آزاد " و " " مردم سالاری دینی " پیش رفتید . بنابر این در دهه 60 حتی یک بار نیز کلمه و منطق اصلاحات از زبان شما شنیده نشد و برعکس شما و دوستان هم خط تان سخت دل در گرو رادیکالیسم ارتجاعی خورده بورژوایی و بنیادگرایی اسلامی و تروریستی خمینی داشتید و اتفاقا شعار های جنگ طلبانه و جنگ افروزانه تان انطباق کامل با منطق اصالت سلاح ریگانیسم و جمهوری خواهان آمریکا داشت [ " برادر " مک فارلین را که به خاطر می آورید ؟ ] ، دیگر اینکه عمده گروه های اپوزیسیون و در رأس آنها مجاهدین چنین نبود که از ابتدا در مقابل شما سلاح در دست گرفته باشند ، فاصله بهمن 57 تا خرداد خونین 60 بیانگر سه سال مبارزه سیاسی مسالمت آمیز و هوشیارانه این گروه ها در مقابل ارتجاع و تمامیت خواهی روز افزون خمینی و شما بود و فاکتهای تاریخی خوب نشان میدهد که چه کسی در آن سه سال طرفدار تعطیلی مطبوعات و احزاب و انجمنها بود و چه کسی مخالف آن ، چه کسانی به دانشگاه حمله کردند و چه کسانی با ایستادگی در برابر آن بهای آزادی را پرداختند ، چه کسانی کتابفروشی ها را به آتش میکشیدند و چه کسانی از آزادی اندیشه و بیان دفاع میکردند کافی است نگاهی به سخنرانی های خمینی و بیانیه های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی در ضرورت سرکوب آزادی های اجتماعی و مدنی و سیاسی بیاندازیم تا به قول شما " سره از ناسره نفکیک شود " ، جمهوری اسلامی تحت حاکمیت خمینی و شما تا پیش از تیر ماه سال 60 و قبل از اعلام مبارزه مسلحانه از سوی مجاهدین دست کم 150 نفر را در حمله به اجتماعات و تشکلها و روزنامه فروشی ها و دانشگاه و غیربه قتل رسانده بود ( 2 ) !!! واضح است که مساله مسلح بودن یا نبودن نیست بلکه بحث سرکوب و قتل هر آنکسی بود که در برابر ولی فقیه شما و جنبش ارتجاعی تان پایداری میکرد . شما حتی آن بخشهایی از چپ ( توده-اکثریت ) که تمام عیار پشت خمینی و خط شما ایستاده بودند را نیز تحمل نکردید و پس از اتمام تاریخ مصرفشان در خوش خدمتی به امام امت و " خط ضدامپریالیستی اش " سرکوب کردید !! شک نکید که نسل جوان دیر یا زود آنقدر به وقایع آن سالها اشراف خواهد یافت تا دیگر جایی برای ادعاهای دورغین شما و شرکایتان نماند . سوم : درباره متکی به آرای ملت بودن جمهوری اسلامی و ژست اکثریت بودن خط امام و غیره....نخست آنکه اتکا به کمیت آرای مردم برای توجیه جنایت و خشونت هرگز موجه نیست و با چنین منطقی البته هیتلر و نازی ها هم در اعمال تمام شقاوتهایشان محق بوده اند چرا که آرای اکثریت مطلق مردم آلمان را در اختیار داشتند ، دیگر آنکه باز تاریخ گواهی خواهد داد که چگونه پوپولیسم و عوام فریبی خمینی در جعل رژیم استبدادی متکی بر ولایت فقیه به جای یک جمهوری دموکراتیک و سکولار و شارلانتاریسم وی سر موضوع " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد " چه نقشی در جلب آرای اکثریت ایفا کرد و در واقع هندوانه سربسته [ و البته بس بد بو و متعفن ] جمهوری اسلامی که پیش از آن هیچ سبقه و دیکته نوشته شده ای نداشت بود که رأی آورد و نه خط ارتجاعی خمینی که اکنون پس از سی سال تمام پتانسیلهایش را در اعمال تباهی و ویرانی و جنایت عیان کرده است . در ورشکستگی این تفکر تاریخی پوسیده و ضد بشری همین بس که شما دست پروردگان خمینی ، امروزه یا جسارت دفاع صادقانه و روراست در برابر چشمان نسل تاریخا ضد خمینی را ندارید و یا با تاریخ سازی های جعلی مشابه مقاله تان میکوشید در آینده این نسل خام خیالانه جایی برای تباهی خمینی و " دوران طلایی " اش بیابید . اما نکته پایانی اینکه در آن سالها نظر و رأی اکثریت برای شما تا آنجا معنی داشت که در خدمت خط ارتجاعی تان بود : کافی است نگاهی به رَد صلاحیت های آن سالها بیاندازید ، مسعود رجوی با چه استدلالی پیش از اتخابات ریاست جمهوری به دخالت مستقیم خمینی از شرکت در انتخابات منع شد ؟ ابوالحسن بنی صدر مگر بر آمده از انتخابات نبود چرا مجلس تحت حاکمیت خط امام او را عزل کرد ؟ حزب دموکرات و کومله مگر نماینده اکثریت مردم کردستان نبودند چرا امام شما جز با بمب و گلوله با آنان سخن نگفت ؟ چهار رهبر ستاد خلق ترکمن که نماینده واقعی اکثریت مردم در آن منطقه بودند چرا و با چه منطقی توسط " برادران پاسدار " ربوده شده و به قتل رسیدند ؟ حزب الله در یکی از معدود نهاد هایی که در آن اکثریت را نداشتید یعنی دانشگاه با کدام زبان دموکراتیک سخن گفت ؟ نه آقای تاجزاده ! تمامیت خواهی و انحصار طلبی شما و امامتان تمامی راه های مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز و هرگونه دگر اندیشی و دگر باشی را مسدود کرد ، سرکوب آزادی نه تنها به گروها و خط های سیاسی بلکه به حریم زندگی خصوصی مردم نیز کشانده شد و در مقطع خرداد 60 عملا دو راه پیش پای تمام نیروهای سیاسی و تمام مردم قرار گرفته بود ؛ یا کرنش و تسلیم در برابر اراده خمینی ضد بشر و حامیان و مریدان مرتجعش و یا مقاومت برای آزادی و پرداختن بهای آن به هر قیمتی . دو گانه ای که امروز نیز پیش پای مردم ایران و نسل جوان پس از قریب دو سال از نبرد با جمهوری اسلامی قرار گرفته است ؛ یا تسلیم در برابر اراده ضد مردمی خامنه ای و احمدی نژاد و به قول شما " فرقه مصباحیه " و یا مبارزه حداکثری و قهر آمیز در برابر تمامیت رژیم ارتجاعی خمینی به قصد سرنگونی آن . تجربه دو سال قیام و 14 سال توهم اصلاحات و 30 سال حیات ضد انسانی جمهوری اسلامی مبین این حقیقت است که یا تسلیم مطلق یا مبارزه مطلق !!! و هر راه میانه ای جز تداوم بیشتر خط ارتجاع حاوی هیچ دست آورد دیگری در مسیر حل تضاد عمده پیش پای مردم ایران یعنی به زباله دان تاریخ افکندن تمامیت رژیم خمینی نیست .

تاجزاده که تا اینجای کار صحبت از دوستی بین خطوط گوناگون و مهرورزی های فله ای میکرد نا گهان در برابر آنان که تن به اکسیر ضد تاریخی وی نمیدهند براق شده و میگوید :" دیدگاه قیم مآبانه‌ای که در دهه نخست انقلاب متعلق به گروه هایی بود که در برابر جمهوری اسلامی ایران متکی به رأی مردم ایستادند، متاسفانه درحال حاضر به تسخیر آقایان جنتی و مصباح درآمده است... به عنوان مثال به متن کیفرخواست دادگاه­های نمایشی سال۸۸ بنگرید... به ادبیات و تقسیم بندی اردوگاهی سالهای نخست انقلاب توسط گروه های خشونت پرست شباهت دارد و ملهم از مارکسیسم تمامیت­خواه و ضدآزادی روسی است؟” مجاهدین خلق” و” استالینیست ها” که زمانی مبلغ و مروج این قبیل دشمن­شناسی­ها بودند، اگر نیک بنگرند، گفتمان و ادبیات خود را در کیفرخواست دادستانی تهران علیه ما خواهند دید. ادبیات کمونیستی کیفرخواست، حقوقی،اسلامی و شیعی نیست و با گفتمان “نوفل لوشاتو” نسبتی ندارد " . تاجزاده در ادامه شعبده وارونه سازی واقعیتهای تاریخی به تصویر پردازی چهره خمینی پرداخته و با عمده کردن " گفتمان نوفل شاتو " قسمتی از سخنان فرصت طلبانه او پیش از نشستن بر تخت ولایت و تثبیت قدرتش را به عنوان چهره اصلی وی در تاریخ معرفی میکند و نیازی نمیبیند در پیشگاه نسل جوان متذکر شود که همین خمینی چگونه تک تک وعده هایش در نوفل شاتو و بهشت زهرای تهران را زیر پا گذاشت ، چگونه از آزادی زنان و مطبوعات و مارکسیستها گفت و پس از حذف رقبا و تحکیم پایه های قدرتش به سرکوب زنان و اقلیتهای مذهبی و بهائیان و کمونیستها و حتی مسلمانان دگر اندیش پرداخت و چه نعره ها که در ضرورت تعطیلی مطبوعات " فاسد " [ همان لقبی که امروزه خامنه ای و مصباح و جنتی به رسانه های مخالف میدهند ] سر نداد !! ، فتوای قتل سلمان رشدی و کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 مگر از گفتمان " شوق برانگیز " پیر نوفل شاتو صادر نشد ؟ اما اینکه برادر مصطفی میکوشد میان جنتی و مصباح با اپوزیسیون چپ دهه 60 مشابهت ایجاد کند و آنها را در یک جبهه و خود را در جبهه مقابل قرار دهد نیز از آن تاکتیکهای خمینی صفتانه ای است که برای مخدوش کردن خطوط و مرزبندی های سیاسی و فکری آن سالها در پیشگاه نسل جوان استفاده میکند . نه برادر مصطفی ! گفتمان و ماهیت دادگاه های جمهوری اسلامی امروز هیچ تفاوتی با ادبیات و عملکرد آنها در سی ساله اخیر و از جمله در زمان سیطره خط امام و صانعی و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و غیره ندارد و دقیقا در تطابق با همان سنت و میراثی است که شما در دوران تسلطتان بنا نهادید . بیدادگاه همان بیدادگاه اسلام عزیز خمینی است با این تفاوت که شما و دوستان همفکرتان این بار به جای بازجو و سربازجو و حاکم شرع و دادستان و تیر خلاص زن در مقام متهم قرار گرفته اید و کیفرخواست نیز همان است که زمانی نه چندان دور برای بسیاری نوشته و جلوی دوربین بردید . پس لطفا فرافکنی نکنید و دست آوردهای سی ساله تان را به پای سایر خطوط و جریانات ننویسد ، در این شکی نیست که خامنه ای و احمدی نژاد و مصباح و جنتی و قاضی صلواتی تداوم همان خطی هستند که روزگاری خمینی و رفسنجانی و موسوی و خاتمی و کروبی و شما بنا نهادید .

در بخش پایانی مقاله نتیجه گیری داهیانه و آرزوی قلبی برادر مصطفی چنین فرموله شده است که : " این مسئله است که انقلاب اسلامی ملت ما را متحول و زنده و برسرنوشت خود حاکم کرد، اما این موجود زنده و حاکم بر سرنوشت خود و پر از آزمون و خطا، با ملت مرده عهد قاجارو عصر پهلوی (به استثنای دومقطع نهضت مشروطه و ملی شدن نفت) قابل مقایسه نیست. همین مردم...نشان داده اند که آماده پذیرش بخشایش طلبی و عبور انتقادی و سازنده از اشتباهات همه طرف های منازعه هستند " . در این تردیدی نیست که انقلاب ضد استبدادی و ضد سلطنتی مردم ایران در سال 57 در امتداد قیامهای یکصد ساله اخیر در مسیر آزادی و برابری بوده است اما اینکه نویسنده مقاله میکوشد آنرا به " انقلاب اسلامی " تأویل کند باز ضد تاریخی و دروغین است . قدرت یابی خمینی و روحانیت و رژیم بر آمده از انقلاب بهمن نه تنها نتیجه طبیعی و محتوم قیام ضد سلطنتی نبود بلکه به مثابه شکست قیام مردم و سلطه ارتجاعی ترین خط سیاسی و فکری در ایران آن روز بر سرنوشت مردم بود . رژیمی که نتایج حاصل از آن در سه دهه اخیر در مقیاسه با انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و نهضت ملی و جمهوری مهاباد و آذربایجان یک شکست و عقب نشینی تمام عیار تاریخی و اقتصادی و فکری و سیاسی و اجتماعی بوده است . اگر در جریان انقلاب مشروطه و نهضت ملی خط ارتجاعی اسلاف خمینی یعنی شیخ فضل الله و کاشانی دست در دست امپریالیسم روس و امریکا برای به شکست کشاندن قیام و انقلاب مردم تلاش میکردند در انقلاب بهمن این خمینی و اعوان و انصارش بودند که پس از توافقات گوادلوپ و نوفل شاتو برای به انحراف کشیدن خط انقلابی مردم به صحنه آمدند و با سرکوب و کشتار وحشیانه مردم در طول دهه 60 میراث شومی از تباهی و جنایت را به یادگار گذاشنتد ، میراثی که باید در سایه آگاهی تاریخی نسل جوان و جسارت رادیکال و انقلابی آن برای همیشه به زباله دان تاریخ افکنده شود . بدون این مهم هر تصویری از آینده یک ایران دموکراتیک و پویا چیزی جز درجا زدن در مرزهای محدود و رنگ عوض کرده و بزک شده این میراث نیست .

پی نوشت ها :

1 – رجوع کنید به مقالات پیشین ارژنگ نورایی با عناوین :

« خانوم علی نژاد لطفا هم بغض ما نباشید ! » و « ما همه سرباز توایم آلزایمر تاریخی »

2 – میتوان با رجوع به روزنامه های آن سالها لیست کاملی از جان باختگان حمله های اوباش چماقدار حزب الله تهیه کرد اما برای اثبات این ادعا اسامی برخی از آن جاودانه ها عبارتند از : مسعود دانیالی ( اهواز ) ، هرمز گرجی بیانی ( کرمانشاه ) ، نسرین زوار رستمی ( شیراز ) ، فاطمه رحیمی و سمیه نقره خاجا ( قائم شهر ) ، محمد رضا شمس ( اصفهان ) ، احد عزیزی ( اردبیل ) ، شکرالله مشکین فام ( مشهد ) ، عباس عمانی ، مصطفی ذاکری و ناصر محمدی فر ( تهران ) و صدها جاودانه دگر .

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

در حاشیه ی تراژدی جانکاه زلزله- سونامی ژاپن(برهان عظیمی)


در حاشیه تراژدی جانکاه زلزله- سونامی ژاپن

برهان عظیمی







شکی نیست که بشریت بویژه کمونیستهای انقلابی سراسر جهان نمی توانند در مقابل یکی دیگر از دردناکترین و فجیعترین فاجعه قرن 21 بواسطه زلزله و سونامی که جان هزاران نفر را گرفت( طبق آخرین اخبار تعداد کشته شدگان به هزاران نفر و به گفته برخی رسانه های غربی به 10 هزار نفر میرسد (و زندگی مردم ژاپن و بخصوص طبقه کارگر آن کشور را دستخوش قهر طبیعت خویش قرار داده است، ساکت و بی اعتنا باشد. تاکنون بیش از 400 هزار نفر از مردم ژاپن در اثر زلزله و سونامی خانه خود را از دست داده اند و درپناهگاه های اورژانس ( شلتر (با حداقل امکانات زندگی می کنند.

بیشک در آینده ای نزدیک، از طرف سرمایه دارران ژاپن و شرکتهای چند ملیتی امپریالیستی جهانی بار اصلی از بابت انتقال این بحران در بازسازی ژاپن در استثمار فزاینده تر به طبقه کارگر و اقشار تحتانی ژاپن و جهان منتقل خواهد گشت.

طبق اخبار رسانه های غربی( اسشیتدپرس) *در سه شنبه 15 مارس2011 ، با اوج گیری سطح تشعشعات اتمی بعد از انفجار راکتور اتمی(شماره 4 )** در ژاپن، سطح خطرناک تشعشع راکتور اتمی در شهر فوکوشیما 140 هزار نفر از مردم ساکن این شهر را مجبور ساخت که کلیه روزنه های خانه شان را مسدود کنند.

در عین حال طبق اخبار رسانه های غربی و دانشمندان کارشناس اتمی صاحب نظر، تعداد 3 تا 5 عدد از راکتور اتمی ژاپن با خطر انفجار و عواقب بلقوه ویرانگر بی حساب روبرویند! خطری به مراتب بیش از حد آنچه که در 26 آوریل سال 1986 در نیروگاه چرنوبیل واقع در اوکراین( درآن زمان بخشی از شوروی ) اتفاق افتاد. در اکراین انفجار تنها یک راکتور اتمی، ابری از ذرات غلیظ تشعشعات اتمی را به فضای منطقه گسترده از کره زمین فرستاد و باعث کشته شدن و مصدومیت هزاران و شاید دهها هزار نفر به سرطان گردید. هزاران و شاید ده ها هزار از آب زیستان و پرندگان و حیوانات دیگر کشته شدند؛ منجمله درختان و گیاهان نابود گردیدند.

فاجعه فوکوشیمای ژاپن که دارای 6 راکتور اتمی است و طبق اخبار تعداد چهارتای آن در معرض انفجار قرار دارند به مراتب خطرناکتر و فاجعه بارتر از حادثه چرنوبیل خواهد بود. چنین فاجعه ای یعنی حادثه چرنوبیل ضربدر و به توان ...

در مرکز ثقل (کانون) بحران اتمی فوکوشیما قدرت زلزله ای که ژاپن را به کام خود کشید بیش از مقاوت طراحی شده بوسیله مهندسین، است. نکته دیگر آنکه، در شهر فوکوشیما 6 راکتور اتمی با مشارکت شرکت ژاپنی و شرکت جنرال الکتریک آمریکا(GE ) ساخته شده است. از ابتدای بازگشائی این راکتوهای اتمی زیر مدیرت "شرکت برق توکیو"
( Tokyo Electric Power Company- TEPCO )
برای تولید و مصرف انرزی -برق- قرار دارد. "شرکت برق توکیو" یکی از نهادهای عظیم انحصاری سرمایه داری امپریالستی ژاپن و جهان است.

این نهاد امپریالیستی دارای سابقه تیره در مخفی کردن اطلاعات حیاتی از مردم را دارد. در سال 2002 تمامی روسای شرکت برق توکیو به خاطر پنهان کردن مسئله شکستگی و شکاف بوجود آمده در لوله محفظه داخلی یکی از راکتوراتمی تولید برق تحت مدیرتش، مجبور به استعفا شدند.
همچنین، در سال 2007 علیرغم آنکه به خاطر وقوع زلزله یکی از راکتورهای اتمی شکاف و ترک عیقی بر داشت که باعث مقدار زیادی تشعشع اتمی در ژاپن گشت، دولت طبقات سرمایه داری -امپریالیستی ژاپن به شرکت برق ژاپن در سال 2009 اجازه داد که آن راکتور اتمی را راه بیندازد و دوباره مورد بهره برداری قرار دهد.


ازسوی دیگر تکنولوژی و طراحی این راکتورها بوسیله شرکت جنرال الکتریک بسیار کهنه و متعلق به نسل سوم راکتورهای اتمی دهه 60 میلادی می باشد. اما مسئله کهنه بودن تنها مشکل این راکتورها نیست. هر چند که ده ها سال قبل باید این راکتورها با راکتورها مسلح به تکنولوزی نوین تعویض میشد! در سال های 1990 بحث بر سر از دورخارج کردن و خاتمه دادن ( دیی کومیشند- ِDecommissioned) به کار راکتورهای فوکوشیما در بین کارشناسان و دانشمندان امور اتمی ژاپن بالا گرفت، اما دولت ژاپن تصمیم گرفت که زندگی آنها تا مدت نامحدودی گسترش دهد و البته امروزه به یقین می توان گفت که چنین تصمیم ضد بشری هیئت حاکمه سرمایه داری ژاپن در خدمت منافع بشریت و محیط زیست کره زمین نبوده است.

تا آنجا که به شرکت جی. ایی. مربوط می شود، شرکت امپریالیستی جنرال الکتریک در همان اوایل طراحی، مشکل این طراح که به شکستگی یکی از مخازن پوشش داخلی این راکتورهای اتمی منجرشد را از دید جهانیان پنهان نمود. 35 سال پیش، در سال 1976 دیل جی. برایدینبا و دوتن دیگر از همکارانش بعد از اینکه متوجه شدند که طراحی راکتورهای اتمی از نوع بکار رفته در فوکوشیما موسوم به مارک وان (the Mark 1)بوسیله شرکت جنرال الکتریک دارای نقایص و عیب های اساسی است که منجر به تصامات ویران کننده ای در آینده خواهد شد، از کار خود استغفا دادند. ازهمان ابتدای نقشه ریزی در طراحی این راکتورها با دیزاین(Design ) یا نقشه "مارک وان"(the Mark 1) سوال اساسی که از طرف دانشمندان و کارشناسان اتمی این طرح مطرح شد این بود که آیا اگر تحت هر شرایطی از جمله فشار زیاد، دستگاه خنک کننده این راکتورها از کاربیفتد تکلیف چیست؟ و امروزه بنا به شواهد غیر قابل چشم پوش که 5 عدد ازتعداد 6 راکتورهای اتمی فوکوشیما طبق نقشه (دیزاین) "مارک وان" ساخته شده اند، سرنوشت بشریت واکوسیستم کره زمین به آزمایش نهایی نقشه "مارک وان" سپرده شده است.

طبق گفته دیل جی. برایدینبا در مصاحبه اش با رسانه خبری <<ای. بی. سی.>>: " ما مشکلات و نقایصی را در سال 1975 شناسائی کردیم. در انجام طرح مهارو مقابله با اتفاقات ناگوار، آنها بارها و فشارهای دینامکی را که منجر به از دست دادن قدرت سیستم خنک کننده می شود را وارد محاسبات خود نکردند... فشار ضربه وارده به محدوده این راکتورها منجر به آنچنان رهایی و انتشار سریع انرژی می شود که محفظه داخلی اش شکسته شده و از هم پاشیده می گردد، که شرایط پخش تشعشعات اتمی غیر قابل کنترل موجب می گردد."***

زمانیکه آقای برایدینبا به شرکت سرمایه داری-امپریالیستی جنرال الکتریک پیشنهاد کرد که باید نقایص زیانبار و مخرب این راکتورها برطرف کند، این با مخالفت شدید آن شرکت مواجه شد. طبق گفته برایدینبا، جنرال الکتریک در سال 1976 به اوگفته است" که اگر با پیشنهادش موافقت کند آنوقت باید تمامی راکتورهای اتمی راکه به کشورهای مختلف از جمله به ژاپن فروخته است را بازگرداند، و این برای آینده این شرکت منفعتی ندارد! این به معنای خاتمه دادن به پروژه راکتورهای اتمی در سراسر جهان است."

این بی عدالتی ها و بی حرمتی ها در حق بشریت اساسا به خاطر غفلت دولت یا حرص و طمع شرکت ها ( کورپریتها) نیست. ممکن است ایجاد چنین راکتورهای اتمی در مرکز منطقه زلزله خیز یک جنون به نظر آید( درآمریکا نیز چنین راکتورهای اتمی در کنار دریا در ایالت زلزله خیز کالیفرنیا ساخته شده است)، و واقعا هم از نقطه نظر منافع بشریت کاملا هم غیر عقلانی و غیر منطقی می باشد. اما باید درنظر داشت آنان که در قدرت حاکمه ژاپن قرار دارند، یعنی طبقات سرمایه داری-امپریالیستی و دولتی که آنها را نمایندگی می کند، به خاطر ملزومات سیستم شان حرکت و برنامه ریزی می کنند. بر مبنای دستیابی به حداکثرسود، و نیز بر مبنای رقابت با دیگر قدرت های امپریالیستی دیگر که چنین می کنند، آنها نیز دقیقا به خاطر پیشبرد و حفظ منافع طبقاتی شان استفاده از چنان انرژی( تولید برق در استفاده از راکتورهای اتمی) را پیگیری و دنبال میکنند. آنها نه می خواهند و نه اساسا می توانند که بر مبنای منافع درازمدت بشریت جهان، حفظ محیط زیست و اکوسیستم کره خاکی حرکت نمایند.
از لحاظ تاریخی شهر فوکوشیما در منطقه سونامی و زلزله زا قرار دارد. اما علیرغم اگاهی به این داده تاریخی، این راکتورها در کنار اقیانوس آرام ساخته شده اند. دلیل اینکه این راکتورها در کنار اقیانوس ساخته شده اند این استکه شرکت سرمایه داری امپریالیستی برق توکیو و طبقات حاکمه سرمایه داری برای تامین حداکثر سود و حداقل هزینه و مخارج در پمپاژ آب به دستگاه های خنک کننده راکتورهای اتمی، چنین تصمیمی را در آغاز ساختمان پروژه این راکتورها، گرفته بودند. فاصله کمتر از دریا( اقیانوس آرام) به مفهوم حداقل هزینه سرمایه برای پرداخت پول کمتر از بابت مصرف انرژی برای خنک کردن راکتورهای اتمی است.

هشداری جدی، خطری دهشتناک و تهدید بلقوه ! چه باید کرد؟

در روز سه شنبه مصادف با شانزدهم فروردين ۱۳۹۰ برابر با پنجم آوريل ۲۰۱۱، اسوشیتد پرس(ای. پی) گزارش داد**** که شرکت تیکو می خواهد مقدار 3 میلیون گالن که برابر است با 11356235.34 لیتر ( بیش از یازده میلیون لیتر، که برابر است با حجم آب در 5 استخر شنای بزرگ مسابقات المپیک) آب که به مواد غلیظ رادیواکتیو آلوده شده را در اقیانوس آرام تخلیه کند. بدین ترتیب فاجعه سانحه اتمی فوکوشیما رفته رفته به یک خطر و هشدار جدی برای بشریت، محیط زیست و اکوسیستم کره زمین تبدیل می شود!

بنا بر این ما نیاز داریم در مورد دهشتها و جنایاتی که سرمایه داری امپریالیسی بر بشریت، محیط زیست و اکوسیستم کره خاکی مان تحمیل می کند بسیارعمیق تر بیندیشیم. باید عمیقا بیندیشیم که چرا این کره زمین به عده قلیلی از طبقات سرمایه داری جهانی ستمگر و استثمارگر که ابزاز تولید و منابع تولیدی را ملک خصوصی خویش می دانند تعلق ندارد؟ آیا چرا سرنوشت این کره خاکی باید به دست اقلیتی از طبقات سرمایه دار جهانی رقم خورد؟

باید بیندیشیم که چرا این کره خاکی به اکثریت بشریت، اقشار و طبقات زحمتکش وستمکش جهان و بویژه آن گروه اجتماعی – پرولتاریا- که مولد ثروت و تولید کنندگان اصلی کالا هستند تعلق دارد؟ و علیرغم اینکه در گوش ما دائما – از طرف همان اقلیت طبقات سرمایه دار- خوانده میشود که باید منفعل باشیم و مطیع، نه شورشگری که باید متحورانه سرنوشت خویش را تعیین کند، چرا باید علیه منافع این طبقات متعلق به زباله دان تاریخ، قیام و انقلاب کنیم؟ چرا باید به فکر آینده همه طبقات خود در سراسر جهان باشیم و از تجارب آنها وآنچه بر آنها تحمیل می شود –همچون بحران راکتورهای اتمی در ژاپن- درس گیریم؟ چرا باید به این بیندیشیم که این خطر بلقوه در جای جای کره خاکی می تواند بوقوع بپیوندد؛ و از جمله زندگی ما در ایران نیز به خاطر منافع اقلیت طبقات سرمایه داران حکومتی جمهوری اسلامی که سالهاست بطرز جنون آمیزی پروژه اتمی شان را به قیمت دزدیدن زندگی، نپرداختن ماه ها دستمزدهایمان، آینده ما، فرزندان و نسل های آینده مان پیگیری می کنند، باید زنگ خطری دراندیشه و کردار ما بوجه رادیکالی بوجود آورد؟

این خطر! سوال اساسی را در اذهان بوجود می آورد، از جمله اینکه اثرات مخرب تخیله آب الوده این راکتورهای اتمی به دریا و یا انفجارات بلقوه یا راکتورهای اتمی بر سرنوشت بشریتی که تحت سیستم سرمایه داری امپریالیستی جهانی که حریصانه به تولید و مصرف انرژی اشتغال دارد و همچنین بر محیط زیست چیست؟

"
بشریت نمی تواند طبیعت را پیش بینی و کنترل کند، اما اثرات بلایای طبیعی لازم نیست که از طریق وساطت روابط موجود اجتماعی پیش رود. اطلاعات در باره آنچه در مورد مردم اتفاق می افتد از آنها سلب می گردد. به مردم گفته شده: 'نظم را رعایت کنید' از مقامات اطاعت کنید. این دقیقا بدترین راه برای رسیدگی به این قبیل مسائل است- مردم نیاز به آگاهی و بسیج شدن برای برخورد با فاجعه ی از این نوع دارند. و تاریخ نشان می دهد که زمانی که روابط عادی اجتماعی در بلایای طبیعی این چنینی معلق می شود مردم تقریبا همیشه برای مقابله با وضعیت از طریق سازماندهی خود واکنش نشان می دهند و مقامات همواره با زور و اجبار سرکوبگرانه واکنش نشان می دهند. این چنین چیزی نباید اتفاق افتد."*****

از همان ابتدای بروز این فاجعه جانکاه، دولت سرمایه داری-امپریالیستی ژاپن، مردم و بخصوص طبقه کارگر و تهیدستان این کشور را به عده ای از مردم "بی اراده" و "بی فکر" و متکی به اوامر بالا تشویق کرده است. تا مبادا مردم ژاپن و خاصه طبقه کارگرش خود را برای همیاری با یکدیگر و مقابله با چنین صانحه ای از پایین سازمان دهی کنند. حکومت طبقات سرمایه داری –امپریالیستی ژاپن از همان ابتدای بروز این فاجعه غم انگیزاز متشکل کردن مردم، دانشمندان اتمی و دیگرکارشناسان برای مقابله با این بحران خوداری کرد. درعوض درمناطق مصیبت زده، بسیاری از مردم به حال خود رها شده و بطور پاسیو و منفعلانه ای تشویق به انتظار کمک از بالا ( دولت طبقات سرمایه داری) و اوامر آنها شده اند.

در مقابل بشرت راه پایان بخشیدن به دهشتها و بی عدالتی هایی که سسیتم سرمایه داری-امپریالیستی جهانی به خاطر پیشبرد منافع اش بوجود می آورد، تنها وقوع یک انقلاب کمونیستی به رهبری حزب پیشتازانقلابی طبقه کارگر است. انقلابی که طبقات سرمایه دار و ماشین دولتی اش را در هم شکند، خرد و داغان کند. و دولتی نوین بر پایه منافع اکثریت و دمکراسی نوین بر پایه منافع اکثریت را بنا گذارد. دولتی که بر مبنای منافع اکثریت اقشار و طبقات خلقی به رهبری حزب پیشاهنگ طبقه کارگر و خلاقیت و مشارکت شورایی آنها درتصمیم گیری هایی که با منافع حیاتی شان ارتباط دارد، عمل می کند. با سرنگونی دولتهای طبقات سرمایه دار، و ایجاد جامعه سوسیالیستی انقلابی، بشریت میتواند از جمله در مقابل سوانح طبیعی همچون زلزله و سونامی خلاقانه و نه بطور پاسیو و منفعلانه آینده خود را تعیین کند.

سه شنبه بیست و چهارم اسنفد 1389 - 15 مارس 2011 ( بروز شده در تاریخ شانزدهم فروردین 1390 )

منابع، توضیحات و عکس ها

* AP: New reactor fire as Japan works to contain threat

http://news.yahoo.com/s/ap/as_japan_earthquake;_ylt=AnAm5rtwlSZrN1P0aQtVoNlv24cA;_ylu=X3oDMTMycTVzb29vBGFzc2V0A2FwLzIwMTEwMzE1L2FzX2phcGFuX2VhcnRocXVha2UEY2NvZGUDcHpidXIEY3BvcwM4BHBvcwM4BHNlYwN5bl90b3Bfc3RvcmllcwRzbGsDcmFkaWF0aW9ubGV2

** روشنگری.راکتور شماره 4 فوکوشيما بارديگر دچار انفجار شد. اين انفجار که سه شنبه شب حدود ساعت 10:30 خبر آن توسط خبرگزاری های بزرگ منتشر شد، پنجمين انفجار در راکتور مزبور است. مقامات به مردمی که در 20 تا 30 کيلومتری راکتور اقامت دارند هشدار داد يا منطقه را ترک کنند يا در خانه بمانند.

http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110318104929/20110318104929.html#s1

*** Fukushima: Mark 1 Nuclear Reactor Design Caused GE Scientist To Quit In Protest

http://abcnews.go.com/Blotter/fukushima-mark-nuclear-reactor-design-caused-ge-scientist/story?id=13141287

**** بخشی از خبر و لینک خبر مخابره شده بوسیله رسانه اسشیتد پرس چنین است:

Japan nuke plant dumps radioactive water into sea
TOKYO – Workers were pumping more than 3 million gallons of contaminated water from Japan's tsunami-ravaged nuclear power complex into the Pacific Ocean on Tuesday, freeing storage space for even more highly radioactive water that has hampered efforts to stabilize the plant's reactors.

http://news.yahoo.com/s/ap/20110405/ap_on_bi_ge/as_japan_earthquake

***** نقل از نشریه انقلاب شماره 227 ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا
A Global Disaster… A Necessary Response

http://revcom.us/a/227/Japan-Global-Disaster-en.html

FILE - In this Oct. 3, 2008 file photo, box-shaped six reactors of the Fukushima Dai-Ichi nuclear power plant stand in line intact in Okumamachi in Fukushima Prefecture (state), northeastern Japan. The operator of the stricken nuclear power plant said Wednesday morning, March 16, 2011, a fire has broken out again at its No. 4 reactor unit, bottom left. (AP Photo/Kyodo News) JAPAN OUT, MANDATORY CREDIT, NO LICENSING ALLOWED IN CHINA, HONG KONG, JAPAN, SOUTH KOREA AND FRANCE