۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

مصر:در آستانه ی دوراهی سوسیالیسم یا بربریت


مصر:
در آستانه­ی دوراهی سوسیالیسم یا بربریت

محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com




زحمت­کشان تونس، مصر، اردن، یمن، الجزایر در جوش و خروشند. آنان به چهره­ی دیکتاتورهایی پنجه می­کشند – و در خون می­غلتند – که ده­ها سال تمام مسیرهای نان و آزادی را بسته­اند و سگ­های گرسنه­گی و استبداد را گشوده­اند. بخش­ عمده­یی از رسانه­های داخلی ایران و جهان هر لحظه اخبار عصیان فرودستان به جان آمده­ی این کشورها را به تصویر می­کشند. رسانه­های مکتوب و مجازی مقاله­ها و مقوله­ها می­نویسند و رجزها و ارجوزه­ها می­خوانند. برخی از "نویسنده­گان" وطنی – که قادر نیستندحتا یک جمله را به ساده­گی به نقطه سر خط برسانند - تحلیل­های "درخشان" ارائه می­دهند و جماعتی دیگر چنان رهنمودهای مشعشعی در "رسالات" خود تولید می­فرمایند که پنداری مردم عاصی هر آینه در انتظار ابلاغ این فرمان­ها بی­تابی می­کنند. تلویزیون­های جهان سرمایه­داری به پخش گزینشی بُرش­هایی از تظاهرات و درگیری مردم با پلیس می­پردازند که در آن ها حضور عناصر معترض از بدنه­ی گروه­های مذهبی (اخوان­المسلمین و دیگران) قطعی باشد. آمریکا و متحدانش – از عربستان تا اسرائیل – می­خواهند از طریق رسانه­های­شان (العربیه، سی­ان­ان، فاکس­نیوز) به مردم جهان چنین القا کنند که عنقریب دولت مصر جای خود را به اسلام­گرایان خواهد داد تا آدمک­هایی همچون جان بولتون تشجیع شوند که "اگر مبارک سقوط کند اسرائیل باید ایران را بمب­باران کند". از این­سو رهبران دولت ایران – که استاد مصادره به مطلوب جنبش­های اجتماعی در هر کجای جهان هستند – از قافله­ی مردم معترض تونس و مصر پیشی گرفته­اند و اعضای دولت­های آینده را نیز برگزیده­اند. کنسرواتیست­های وطنی اعتراض مردم زحمت­کش آفریقا و خاورمیانه­ی عربی را برای "تحقق اسلام" می­خوانند و یک تکه از نماز جماعت اخوان­المسلمین در گوشه­ی پرت افتاده­ی میدان تحریر را به شهادت می­گیرند و از تاثیر دست­آوردهای انقلاب اسلامی در تحریک و تشجیع فرودستانی سخن می­گویند که با چشم کور نیز می­توان تشخیص داد که دغدغه­ی اصلی و تمام آرمان­شان نان و آزادی­ست، نه فربه شدن کیسه­های علمای الازهر. رهبران بورژوازی لیبرال ایران نیز در ذهن تاب برداشته­ی خود دست به شبیه­سازی میان "خیزش سبز" و مبارزه­ی مردم گرسنه می­زنند و در عین پاسیفیسم محلول در نامه پراکنی و درمانده­گی ملاقات­های دو، سه نفره نمی­گویند که کی و کجا، آقایان رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی به بالای چشم سرمایه­داری گفتند ابرو دارد؟ آقایان! شما که از اول هم طرف­دار بازار آزاد و خصوصی­سازی بودید و هستید و هرگز این سیاست و تمایل آشکار خود را انکار نکردید، حال چه شده است که انقلاب مردم گرسنه را به حساب خود می­ریزید؟
عین همین سیاست را امپریالیسم آمریکا، اتحادیه­ی اروپا – و تلویحاً چین و روسیه – دنبال می­کنند. غربی­ها پیشاپیش نام توفان آفریقا را گذاشته­اند "جنبش دموکراسی­خواهی!" و چپ و راست برای انتقال قدرت از دیکتاتوری­های تاریخ منقضی به مهره­های مرتجع و گوش به فرمانی همچون راشد الغنوشی، عمر موسا و محمد البرادعی، سفیر و وزیر به منطقه می­فرستند. هراس آنان باری همه از این است که مبادا در جریان رادیکالیزه شدن مطالبات و شعارهای مردم، گروه­های لیبرال و اسلام­گرای اپوزیسیون در متن انقلاب تعمیق یافته، به سود اعتلای جریان چپ ذوب شوند. آنان حتا از ناصریست­های مصری وحشت­ دارند. کابوس عروج چپ وقتی تن و جان سرمایه­داری جهانی را به رعشه انداخت که آسمان امان (پایتخت اردن) با افق روشنی از پرچم­های بلشویکی درخشیدو قاهره با انبوهی از تصاویر چه­گوارا در دستان پرشور جوانان انقلابی نشان داد که از CNN و BBC و فاکس نیوز و العربیه و الجزیره، بوی تعفن مصادره­ی جنبش­هایی به مشام می­رسد که نه به دنبال "دموکراسی لیبرال" و "سکولاریسم" و "کازینو" و نه در جست­وجوی مسجد و کلیسا؛ بل­که برای نان و آزادی و برابری و رهایی از قید کثیف­ترین نوع استبداد شرقی به پا خاسته­اند.




با این حکم علمی، تاریخی و مبتنی بر داده­های جامعه­شناسی می­توان گفت - و پذیرفت - که عزت و آزادی و شرافت کشورها – و البته استقلال سیاسی – در گرو اعتلای استانداردهای زنده­گی اقتصادی توده­ها­ست. سخن گفتن از استقلال سیاسی برای کشوری که عمده­ی درآمدش صرف واردات از چین و... می­شود، شوخی بی­مزه­یی بیش نیست. موضوع چندان پیچیده­یی در کار نیست. مردم مصر، تونس، الجزایر، یمن، آذربایجان، اردن و تمام زحمت­کشانی را که کمرشان زیر اجرای سیاست­های نئولیبرالی صندوق بین­المللی پول و بانک جهانی خم شده است، در یک میدان به گستره­ی گسترده­ی این کشورها جمع کنید و برایشان بگوئید قرار است دولت آینده­ی شما – دولت جای­گزین مبارک و بن­علی و عبدالله و علی­اف... - پس از 30 سال و درآمدی بالغ بر نهصد میلیارد دلار دست به این اقدامات بزند:
- دانشگاه خصوصی با شهریه­ها­ی نجومی.
- مدارس، بهداشت، درمان، حمل و نقل و... خصوصی. (پُر کردن یک دندان­ مساوی­ست با حقوق یک ماه و نیم یک کارگر)
- حقوق­های معوقه­ی کارگر.
- ورشکسته­گی صنایع به سود واردات آن هم از نوع کالاهای غیر استاندارد.
- چهل میلیون نفر زیر خط فقر مطلق (به گفته­ی عادل آذر رئیس مرکز آمار ایران).
- حقوق پایه­یی کارگر 303 هزار تومان و خط فقر نزدیک به یک میلیون تومان و کمی هم بیش­تر.
- نرخ بی­کاری نامعلوم، اما قطعاً بالای 17 درصد (اخیراً یکی از نماینده­گان مجلس گفته است که این رقم نیمی از واقعیت نرخ حقیقی بی­کاری­ست).
- نرخ بی­کاری فارغ­التحصیلان دانشگاه­ها (نامعلوم) اما گفته شده تا 68 درصد.
- روسپی­گری، الی ماءشااله. سن روسپی­گری به 13 سال تقلیل یافته و به گفته­ی وزیر بهداشت عامل اصلی گسترش ایدز شده است.
- سن ازدواج بالای 30 سال.
- امید به زنده­گی نامعلوم.
- کارتون خوابی – که نوع زنانش نیز اضافه شده – مشهود.
- بهای سوخت معادل بازار آمریکا. در حالی­که درآمد سرانه­ی ایرانیان در بهترین تخمین از چهار هزار دلار فراتر نمی­رود و این رقم در آمریکا در بدترین تخمین ده برابر است.
- بهای گاز، برق، آب، تلفن و... در حالی منطبق با بازار آزاد منطقه و جهان است که کل تاسیسات و تجهیزات این صنایع با پول ناشی از فروش نفت و سایر منابع ملی تامین شده است.
- نیمی از سرمایه­ی مخابرات – که ایضاً با پول دولت و مالیات مستقیم مردم شکل گرفته - سهامی شده و به سپاه واگذار گردیده است.
- جاده­ها، نه اتوبان که قتل­گاه است. راه­آهن؟ هیچ! ناوگان هوایی؟ قتل­گاه!
- بیمارستان­ها ایضاً.
- قیمت ­خودرو 170 درصد از مشابه خارجی آن گران­تر و به همین میزان بی­کیفیت­تر است.
- کارگران کارخانه­های لوله­سازی، چینی البرز، کیان تایر و ده­ها و صدها کارخانه­ی دیگر ماه­ها حقوق نگرفته­اند و مثل مرتاضان زنده­گی می­کنند.
- مسکن: رویای جوانان. ازدواج: ایضاً. مسافرت: محال. سن فحشا: نزولی. مواد مخدر فراوان و ارزان.
- صنعت اسلحه­سازی رو به پیشرفت.
- انواع و اقسام سازمان­ها و گشت­های پلیس رو به پیشرفت.
باری ذکر مصیبت نمی­کنم. همه­ی این­ها را به مردم مصر و تونس و الجزایر و دیگر مردم معترض بگوئید. شفاف. بگوئید اگر یکی از رهبران شما از دولت رفاه سخن گفت و از خدمات حمایتی دولتی مانند آب و برق رایگان و خانه­سازی برای همه فریاد کشید، باور نکنید. به یاد بیاورید که همین وعده­های شیرین - که تحت تاثیر فشار مردم و اعتصاب کارگران شرکت نفت به میان زحمت کشان امیدوار ایران رفت – بعدها به این جا کشید که "ما برای خربزه انقلاب نکردیم". مهم نیست شما در یک بیمارستان دولتی رو به مرگ هستید، برای سونوگرافی و ام­ارآی و سایر خدمات لوکس! آژانس بگیرید. دست در جیب مبارک کنید و به بخش خصوصی تشریف ببرید. پول ندارید؟ جهنم! بمیرید. دفترچه بیمه ندارید؟ درک اسفل­السافلین. اصلاً مگر انقلاب شده که شما کار داشته باشی؟ انقلاب شده تا موشک اس ـ300 تولید شود. چای و برنج را از هند هم می­توان وارد کرد. نیروی کار ارزان" برادران" چینی نیز در خدمت دلارهای نفتی ما هستند!! به مردم تونس و مصر، آن مردم فرودستی که نان و کار را سمبل انقلاب خود کرده­اند بگوئید، اگر فرض بر این باشد که انقلاب شما در مسیر "پیشرفت" به جاهای پیش گفته برسد، اینک چه تصمیمی خواهید گرفت؟




نتیجه­ی آن­چه که غرب "جنبش دموکراسی­خواهی" می­نامد و دولت ایران تحت عنوان "انقلاب اسلامی" به استقبالش می­رود، پیش­کش البرادعی و عمر موسا که با فرصت­طلبی می­خواهند از انقلاب مردم پابرهنه سواری بگیرند. پیش­کش اخوان­المسلمین. مستقل از موضع­گیری دوازده­ گروه سیاسی اپوزیسیون مصر علیه مصادره به مطلوب جنبش زحمت­کشان آن کشور، قدر مسلم این است که پیروزی یا به قدرت رسیدن هر یک از دو جناح لیبرال، تکنوکرات (عمر موسا، برادعی) یا بنیادگرا (اخوان­المسلمین) هیچ مفهومی جز پای­مال شدن دست­آورد مبارزات مردم فرودستی که برای نان و آزادی به مصاف تانک­ها رفته­اند، نخواهد داشت. عمر موسا سیاست­مدار شارلاتانی همچون حسنی مبارک است که سابقه­ی وفاداری­اش به دار و دسته­ی سادات و مبارک اظهرمن­الشمس است و از سال­ها پیش در مُقام ریاست اتحادیه­ی عرب، وظیفه­ی پیشبرد سیاست­های خاورمیانه­یی و آفریقایی سرمایه­داری جهانی را همچون تکلیفی مقدس انجام داده است.
محمد البرادعی که با مشام سگ­گونه­اش بوی کباب را استشمام کرده ناگهان در نهایت ابن­الوقتی سر و کله­اش در میان انقلابیون به ستوه آمده پیدا شده و برای به دست گرفتن "رهبری انقلاب" اعلام آماده­گی فرموده است. زحمت کشیدید! او سال­ها در آژانس اتمی مجری برنامه­های 1+5 بوده و در مذاکره با ایران، هم از آخور خورده و هم از توبره. مردم مصر می­توانند در ویترین جانوران گوناگون، مجسمه­ی لابی­گری سیاسی را به اندازه­ی قد و قامت برادعی سفارش دهند.
اما اخوان­المسلمین گرچه در مقابل روحیه­ی جاه­طلبانه­ی دولت ایران موضعی نیم بند اتخاذ کرد، اما واقعیت این است که پیوندهای سیاسی و ایده­ئولوژیک محکمی آنان را به تهران متصل می­کند. اخوان­المسلمین از ابتدا نیز در ایران – قبل از جمهوری اسلامی – هواخواهان سرسختی مانند سید جمال­الدین اسدآبادی، محمد عبده و بعدها اقبال لاهوری، علی شریعتی و آل­احمد داشته است.
پدیده­ی جنبش اخوان­المسلمین باید در یک چارچوب زمانی خاص مورد ارزیابی قرار گیرد و دلایل سیاسی ظهور و عروج آن بررسی و تبیین شود. ما، در این­جا به نقل از کتاب "افغانستان، ظهور و سقوط بنیادگرایی" 1386، تهران: قصیده­سرا [به همین قلم] نکاتی را در رابطه با اخوان­المسلمین و ارتباط آن با بنیادگرایی اسلامی یادآور می­شویم:
ظهور پدیده­ی طالبانیسم در متن نو بنیادگرایی، می­تواند مولود پدیده­هایی باشد که در بررسی و بازبینی این ماجرا کم­تر مورد توجه قرار گرفته است. فقدان دموکراسی مستقیم یکی از دلایل شکل­گیری جنبش­های بنیادگراست. در همین باره حضور همه جانبه­ی آمریکا و حمایت از دولت­های غیردموکراتیک منطقه و دولت نژادپرست اسرائیل، در کنار ترکش­ها و عوارض منفی جهانی شدن، به ویژه در عرصه­ی اقتصاد و اعمال دکترین "نظام جهانی نو" از دیگر دلایل رشد جنبش­های بنیادگرا و ظهور طالبان تلقی می­شود. در واقع مقاومت­های پراکنده­یی که علیه حضور ناموجه آمریکا از چند دهه­ی پیش با شکل­گیری جنبش اخوان­المسلمین آغاز شده به پیدایش گروه­های بنیادگرا و گسترش خشونت در خاورمیانه کومک کرده است.
فداکاری برای آرمان­هایی مثل آزادی بیت­المقدس و مبارزه­ی ایده­ئولوژیک با استعمار در همین سیاست تعریف می­شود. جنبش اخوان­المسلمین در دهه­ی 40 و 50 میلادی به شدت درگیر این­گونه کنش­ها بود. این نوع عمل­کرد را هر مسلمانی می­تواند انجام دهد و اطلاق خشونت بر آن، چندان موجه نیست. گونه­ی دیگر بنیادگرایی، خشونت علیه نظام­های سیاسی لیبرال به منظور سرنگون کردن آن­ها بود. این گرایش از نظر تاریخی، ریشه­هایی در شبکه­ی مخفی اخوان­المسلمین دارد. این رویه­ با اندیشه­های سید قطب آغاز شد. او در کتاب "معالم علی الطریق" وجود شبکه­های مخفی و نیروهای پیشتاز مبارز در جهت دگرگونی "نظام جاهلی و جای­گزینی نظام اسلامی" را تجویز کرده بود. از منظری دیگر، خشونت شباهت بسیاری با ترور دارد و کورکورانه انجام می­شود که لزوماً بر ضد نظام یا کارگزاران سیاسی آن نیست، بل­که گاهی مستقیماً علیه مردم عادی و بی­گناه است. خشونت در این تلقی، فی­نفسه مقدس است. مهم نیست هدف این خشونت چه کسی است بل­که ذات خشونت اهمیت دارد و مقدس است. این مرحله­ی جدید خشونت­طلبی در میان بنیادگرایان، کاملاً جدید است و در ادوار پیش سابقه ندارد و از دهه­ی 90 شروع می­شود. مهاجرت جنبش­های اسلامی ـ عربی به سرزمین افغانستان و آموزش­هایی که در آن­جا داده می­شود پدیده­یی به نام اعراب افغانی یا "افغان العرب" را به وجود آورد. همین گروه­ها موج جدید خشونت­گرایی تروریستی را آغاز کردند. با جدا شدن بن­لادن از عربستان و تشکیل گروه­های رادیکال و سپس رفتن آنان به افغانستان، خشونت کورکورانه شدت گرفت. ریشه­ی تئوریک این موج جدید خشونت اندیشه­های وهابی است که خود در تصفیه­ی همه­ی مخالفان مذهبی (شیعیان) و غیره گشاده دستی می­کرد. از آن­جا که افغانستان به پشتوانه­ی حمایت آمریکا، ایران، پاکستان، عربستان و امارات سال­ها کانون مبارزه با کمونیسم روسی و "کفر جهانی" بود، لذا همه­ی آرمان­خواهان اسلامی را به سوی خود می­خواند. به علاوه بنیادگرایانی که معمولاً در کشورهای خود با محدودیت­هایی مواجه بودند، از این رو به سرزمین­های آزاد مهاجرت می­کردند تا فعالیت­های خود را بهتر سازمان­دهند. به این ترتیب این گروه از دهه­ی 80 به بعد، کم­کم به افغانستان آمدند. این کشور هم میدان مناسبی برای جهاد علیه کفر بود و هم محیط مناسبی برای استقرار اردوگاهی آموزشی­شان در حوزه­های نظامی و تبلیغاتی. در واقع بازسازی تشکیلات جریانات بنیادگرا از جهان عرب به افغانستان منتقل شد. گروه­هایی از اردن، الجزایر، مصر، یمن، عربستان، امارات، آسیای میانه، کشمیر،... به افغانستان رفتند و جزوه­ها و نشریات زیادی منتشر کردند. مصری­ها مدت­ها نشریه­ی "الطلیعه" را در افغانستان چاپ می­کردند.»

نو بنیادگرایی
چنان­که پیش­تر تاکید شد، سید قطب از یک منظر بنیانگذار تئوریک جریان نو بنیادگرایی به شمار می­رود. «این اندیشه که جامعه­ی بشری و شکل کنونی­اش، جاهلی ­است و حتا کشورهای اسلامی در حاکمیت طاغوت قرار دارند اساساً از جانب سید قطب (1966-1906) و ابوالاعلی مودودی عرضه شده است. بنیادگرایان مصری در دهه­ی 70 تا 90 همگی پیرو سید قطب بوده­اند. برخی از این­ها همچون "جماعت­المسلمین" یا "جماعت­التکفیر و الهجره" به رهبری شکری مصطفا، جوامع کنونی را یکسره تکفیر و هجرت از چنین جامعه­یی را واجب می­دانند و به ترور مهم­ترین رهبران این جامعه اقدام می­کنند. برخی دیگر چون "سازمان­الجهاد" در مصر به رهبری عبدالسلام فرج اقدامات شدیدتری در پاک­سازی جامعه­ی مصر و اجرای حدود الهی انجام داده و می­دهند.
اولیویه روا، نو بنیادگرایی نو را "بازگشت پنداری به اصل" دانسته و طی مقاله­ی مفصلی در لوموند دیپلماتیک، آوریل 2002 به شرح و بسط این موضوع پرداخته و ابعاد مختلف بنیادگرایی را با دولت­های منطقه و نحوه­ی آموزش سازمان­های مدافع اسلام سیاسی، بازنموده است. بنابراین نوشته از مدارس اسلامی طالبان در جنوب افغانستان گرفته تا سایت­های اسلامی شبکه­ی اینترنت و تلویزیون عربستان سعودی و مساجد پر شمار حومه­های پاریس و لندن، یک برداشت از اسلام که مسلمانان میانه­روتر (یا سنتی­تر) آن را اسلام "وهابی" می­نامند، رایج است. هواداران این بینش، واژه وهابی را به کلی مردود دانسته، کاربرد واژه­ی سلفیه را بر آن ترجیح می­دهند. این جریان یک جنبش همگون و قانون­مند نیست بل­که برداشتی از اسلام است که قرائت صوری از قرآن را برترین قرائت دانسته، حتا تاریخ جهان اسلام پس از جامعه­ی آرمانی زمان پیامبر و یاران او را رد می­کند.
بنیادگرایی نو می­خواهد فقط شریعت را به عنوان معیار سنجش تمام رفتارهای انسانی و اجتماعی بقبولاند. بنابراین کاملاً طبیعی است که اصالت هر فرهنگی را که بخواهد در کنار یا فراتر از اصول مسلم دینی رشد کند، مردود بشمارد. هنرهای تجسمی، موسیقی، فلسفه­، ادبیات، سنن ملی، وام­گیری از فرهنگ­های دیگر (مانند برپایی جشن سال نو، درست کردن درخت نویل) هم که جای خود را دارد. با دانش­ها نیز صرفاً رابطه­یی ابزاری دارد (کامپیوتر آری، عقلانیت علمی نه). این روایت از اسلام با مسیحیت، یهودیت به شدت سر ستیز دارد. از قتل راهبان مسیحی در طیبهرین (1996) تا مخالفت با ساختن کلیسا در خاک عربستان سعودی (برخلاف پذیرش قبطی­­ها از سوی جنبش اخوان­المسلمین یا مناسبات عاری از تنش و اختلاف پیروان سایر مذاهب با مسلمانان در ایران).
دغدغه­ی نو بنیادگرایی، کشیدن خط قرمز میان دین و کفر است که این خط از درون خود جامعه­ی مسلمانان عبور می­کند. به این ترتیب این جریان هرگونه سازش مذهبی یا فرهنگی با فرهنگ جهانی غالب را که امروزه همان فرهنگ غرب است به باد انتقاد و نکوهش می­گیرد. همه چیز در مجموعه­یی از احکام حلال و حرام، حتا در جزئیات پیش­پا افتاده مانند نحوه­ی اصلاح ریش (طالبان افغانستان) یا ترز مسواک زدن خلاصه می­شود. فتوا (تعیین میزان مشروعیت اعمال هر فرد) از استفاده­ی کارت بانکی گرفته تا دادن عضو پیوندی، کار اصلی علما یا واعظان خود خوانده است.
این نو بنیادگرایی می­تواند در بافت­های اجتماعی و سیاسی بسیار متنوعی رشد و نمو کند. سازمانی مانند "جماعت تبلیغ" که در فرانسه به نام "ایمان و عمل" معروف است، سازمانی کاملاً غیر سیاسی و قانون­گراست. ولی امامان مساجد کوچک محلی در اروپا اصرار دارند که دختران به کلاس­های ورزشی نروند و از مردان مسلمان می­خواهند که با زنان دست ندهند یا به کارت تبریک سال نو پاسخ ندهند. در لندن واعظانی چون ابوحمزه و عمر بکری مدام ادیان و نحله­های فکری دیگر را تکفیر می­کنند و مسلمانان را به جهاد فرا می­خوانند. حزب­التحریر (حزب آزادی) که مقر آن در لندن است و هواداران خود را از بین جوانان مسلمان نسل دوم [مهاجرین] بر می­گزیند، روشی بسیار ارتجاعی دارد: دعوت به اعلام فوری احیای دوباره­ی خلافت برای تمامی مسلمانان! محکوم کردن هرگونه مشارکت در زنده­گی اجتماعی و سیاسی کشورهای میزبان! اما این حزب حرفی از جهاد به میان نمی­آورد و هرگز به اقدامات خشونت­آمیز دست نمی­زند.
باری پیروزی محتمل – یا بعید - اخوان­المسلمین در مصر به مفهوم شکل­بندی یک دولت ارتجاعی دیگر در منطقه، از یک­سو به تحکیم دولت اسرائیل خواهد انجامید و از سوی دیگر جنبش­های چپ تراقی­خواه آفریقا و خاورمیانه را زیر فشار خواهد گذاشت.
به این ترتیب مردم مصر در آستانه­ی شرایطی به غایت حساس ایستاده­اند. در یک دوراهی سرنوشت­ساز. یک سمت به سوی بربریت سرمایه­داری از نوع لیبرال یا ایده­ئولوژیک بنیادگرا و سمت دیگر به سوی سوسیالیسم. برای انتخاب راه دوم طبقه­ی کارگری مصر راهی جز ادامه­ی مبارزه­ ندارد. دل­خوش کردن به سرنگونی دولت مبارک لازم اما بی­گمان سخت ناکافی­ست و ای­بسا که تمام جان­فشانی­های زحمت­کشان مصری را در مسلخ ارتجاع دیگری ذبح کند.
این انتخاب تاریخی نه فقط فراروی فرودستان مصر قرار گرفته است، بل­که همه­ی ملت­های تحت ستم سرمایه­داری در مطلع این دوراهی ایستاده­اند. فراتر از این­ها اگر قرار است حیات جهان استمرار یابد، راهی جز سوسیالیسم وجود ندارد.




آن­جا که "مبارک" و "بن­علی" و "اسد" و "علی­اف" و "عبدالله" و... قدم نهاده باشند/ گیاه از رستن، باز می­ماند. چرا که اینان با یاس­ها به داس سخن گفته­اند. (شاملو) بی­گمان آن­چه در مصر می­گذرد بازی آخر یک دیکتاتور کوچک است، اما آخر بازی برای او و سایر دیکتاتورها به گونه­یی دیگر رقم خواهد خورد.

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه­پوش
داغ­داران زیباترین فرزندان آب و خاک
هنوز از سجاده­ها
سر برنگرفته­اند.





بعد از التحریر
اعتصاب عمومی کارگران در مصر – دو هفته پس از خیزش­های مستمر خیابانی – آغاز شده است. کارگران کانال سوئز و کارگران بخش­های دیگر به میدان مبارزه آمده­اند. استمرار روند و شرایط انقلابی، به مرور نیروهای سازش­کار، لیبرال، ملی و مرتجع را به سود عروج طبقه­ی کارگر کنار خواهد زد. فرودستان مصری در آستانه­ی دوراهی سرنوشت ایستاده­اند. سوسیالیسم یا بربریت؟



۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

خیزش مردم مصر جشن ستمدیدگان جهان است(حزب كمونيست ايران (ماركسيست - لنينيست - مائوئيست)

خیزش مردم مصر جشن ستمدیدگان جهان است

«من خوشحالم. نه فقط برای مصر. برای کل خاورمیانه. من افتخار می کنم مصری هستم! من به توده های مصر افتخار می کنم که دارند کشور را از کثافت و جنایتکارانی که بر ما ستم می کردند پاک می کنند. دارند خود را از ترس پاک می کنند. التحریر بزرگترین میدان در جهان عرب است. مردم آن را از چنگ این رژیم درآورده اند! من به مردم مصر افتخار می کنم! آنان منتظر نشدند که فرزندان ما رویای یک جامعه نوین را ببینند! من به آنان افتخار می کنم که سرشان را بالا گرفتند و دیگر هیچکس نمی تواند دوباره آن را پائین آورد! » (سخنان یک مصری در تظاهرات پشتیبانی در لندن)

نظم كهن در جهان عرب به ناگهان به لرزه در آمده است. زمزمه های اعتراض ديروز، به طغيان های خشماگين امروز، در كوچه و خيابان، بدل شده است. دارودسته های فاسد حاکم هم اكنون خوار وذليل، زير باران ناسزا و خشم توده ها، بخود مي لرزند. دوران هیجان انگیز، پر از بیم و امید، و در نهایت تعیین کننده، در روند تحولات خاورمیانه آغاز شده است. مردم جهان عرب طلوع نوینی را تجربه می کنند. آنان مملو از حس قدرت برای در دست گرفتن سرنوشت خود هستند. شور و امیدی بیسابقه خیابان های مصر را برگرفته است. جشن انقلابی آنان جشن همه مردم ستمدیده خاورمیانه و جهان است. افتخار به مردم تونس و مصر احساسی همگانی در خاورمیانه است. احساسی بین المللی است. همه می دانند که پس از سرنگونی رژیم مبارک بدست مردم، خاورمیانه دیگر آن خاورمیانه سابق نخواهد بود. قلب های مردم جهان برایشان می تپد زیرا آنان لحظاتی را تولید کرده اند که تحقق رویاهای به ظاهر دست نیافتنی را واقعی تر کرده است. میلیون ها نفر در سراسر جهان بی تابانه زورآزمائی میان رژیم و مردم را دنبال می کنند. با نگرانی ترفندها و تحرکات قدرت های امپریالیستی آمریکا و اروپائی را دنبال می کنند. شهرهای مختلف جهان شاهد تظاهرات های همبستگی در حمایت از مردم مصر هستند. جوانان جهان به ابتکارهای مختلف دست زده اند. حتا صدها تن از جوانان هکر نقاط مختلف جهان در فوروم های آن لاین گردهم آمده و نقشه خرابکاری در سایت های وزارت اطلاعات و رئیس جمهور مصر و حزب حاکم مصر را کشیدند.

مردم جهان بی اختیار سرنگونی صدام حسین را با سرنگونی دیکتاتور سی ساله تونس و بدبختي دیکتاتور سی ساله مصر مقایسه می کنند: در یک طرف، عراق – کشوری که هنوز پس از 8 سال در چنگال های خونین اشغال نظامی خارجی و حاکمیت طبقات استثمارگر و غارت گر بومی و جنایات اوباش بنیادگرای اسلامی دست و پا می زند؛ و در سوی دیگر، تونس و مصر – کشورهائی که مردم با تکیه بر همبستگی و اتحاد و شجاعت خودشان سرنوشت رژیم های منفورشان را رقم زدند.

مشاهده ی چهره های غافلگیر و هراسناک سران کشورهای امپریالیستی در مواجهه با این وقایع، دلپذیر است. رئیس جمهور آمریکا یکماه پیش در سخنرانی سالانه ی خود که خطوط کلی «نظم جهانی» را ترسیم می کند، حتا اسم خاورمیانه را نیاورده بود. دولتمردان مرتجع در یمن، اردن، الجزایر به دست و پا افتاده و وعده ی «رفرم» و «عدالت» به مردم خشمگین از خفقان و استبداد سیاسی، بیکاری و بی نوائی می دهند. در ایران نیز خامنه ای منفور و همپالگی هایش از ترس تبدیل سالگرد 22 بهمن به جنبش توده ای در رده ی تونس و مصر برای دفن نظام جمهوری اسلامی، تلاش می کنند خیزش مردم تونس و مصر را ادامه ی «انقلاب اسلامی» و «بیداری اسلامی مردم خاورمیانه» جا بزنند. اما آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!

هنوز نتیجه ی نهائی معلوم نیست. اما یک چیز مسلم است. این خیزش قهرمانانه که جرقه اش توسط جوانان مبارز قاهره با الهام از خیزش جسورانه ی مردم تونس زده شد، کل نظم ارتجاعی حاکم بر خاورمیانه را به لرزه در آورده است. رئیس سازمان ناتو گفت: وقایع مصر فقط نظم اقتصادی جهان را به خطر نینداخته بلکه نظم جهانی را تهدید می کند.

مصر پر جمعیت ترین کشور خاورمیانه است و در زمان سادات و پس از آن در سی سال گذشته تحت حاکمیت حسنی مبارک، تکیه گاه استراتژیک امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه بوده است. این روابط بیش از هر جا در «قرار داد کمپ دیوید» فشرده است که در سال 1978 با وساطت آمریکا، میان مصر و اسرائیل امضاء شد و به این ترتیب امنیت اسرائیل با تبدیل مصر به یک تکیه گاه امنیتی – نظامی آمریکا در منطقه، تضمین شد. این بزرگترین خیانت دولت های عربی به مردم فلسطین بود. در دو دهه ی گذشته مصر دومین دریافت کننده ی «کمک های» نظامی آمریکا بوده است که صرف خرید ابزار و آلات نظامی از آمریکا و همچنین خرید یک قشر از نخبگان سیاسی و نظامی فاسد و وفادار به آمریکا شده است. اقتصاد مصر که عمیقا در نظام جهانی سرمایه داری بافته شده است، متشکل از مشقت خانه های تولیدی در سوئز، اقتصاد توریستی و اداره کانال سوئز است که همه در دست سرمایه های خارجی است.

سرنگونی رژیم بن علی در تونس، به جوانان مصر انگیزه و شجاعت داد. عده ای از آنان مبارز از طریق فیس بوک اطلاعیه ای را به امضای صد هزار نفر رساندند. در این اطلاعیه روز 25 ژانویه را به عنوان «روز انقلاب علیه شکنجه، فقر، فساد و بیکاری» اعلام کردند و گفتند به خیابان ها می آئیم تا «سکوت و بندگی» را به پایان بریم. اما امپریالیسم آمریکا آنقدر از استحکام رژیم خود در مصر اطمینان داشت که وزیر امور خارجه اش (هیلاری کلینتون) در 25 ژانویه گفت: رژیم مصر، با ثبات است! هزاران نفر به خیابان ها آمدند و به سوی دفتر حزب حاکم – حزب دموکراتیک ملی – و رادیو و تلویزیون روان شدند. سازمانگران که هسته های کوچکی بودند از طریق اطلاعیه هائی که در خیابان ها و محل زندگی و کار مردم پخش کردند به جوانان رهنمود دادند که برای پخش اطلاعیه های سازماندهی از ای میل و پخش دستی استفاده کنند و از فیس بوک و توئیتر که توسط نیروهای امنیتی دنبال می شود استفاده نکنند. (گزارش گاردین- 29 ژانویه). تظاهر کنندگان در مقابل حمله پلیس دست به مقابله زده و شعار سردادند: سرنگون باد مبارک! تظاهرات های کوچک در روزهای دیگر در شهرهای دیگر به راه افتاد. سد ترس شکست! هر موج مبارزاتی موج سرکوب را به همراه آورد و در جواب به سرکوب، مبارزات سراسری تر و توده ای تر شد. روحيه مردم عوض شد. پاسگاه ها و مقرهای وزارت داخله و دیگر مراکز دولتی در شهرهای مختلف طعمه ی آتش کوکتل مولوتف های جوانان شد.

درگیری های روزهای آغازین مبارزه در محلات فقیر نشین و همچنین در مناطق ادارات دولتی و سفارت خانه ها نشان می دهد که تظاهرات ها در محلات گوناگون سازمان یافته بودند. طبق گزارش تلویزیون الجزیره سه نفر هنگام حمله به وزارت کشور که مقر نظام سرکوب دولتی است، توسط پلیس کشته شدند. درگیری تظاهر کنندگان در محلات کارگری مانند محله الکبری که منطقه صنایع نساجی است و در شهر سوئز که مرکز کارگاه های تولیدی مصر است شدید بود. الکبری همواره صحنه ی مبارزات کارگری بوده است بطوریکه در سال 2007 ده هزار تن از کارگران و اعضای خانواده هایشان در اعتراض به بالا رفتن قیمت ها با تکان دادن قرص های نان به تظاهرات پرداختند و عده ای در نتیجه ی تیراندازی پلیس جانباختند. و در سال 2006، سه هزار تن از کارگران زن کارخانه «شرکت ریسندگی و بافندگی مصر» اعتصاب بزرگی را به راه انداختند. در درگیری های اخیر در منطقه ی سوئز نیز که منطقه کارگاه های تولیدی است 11 نفر کشته و 170 نفر زخمی شدند. بخش بزرگی از اقشار مرفه مصر نیز به این اعتراضات پیوسته اند.

همه نیروهای طبقاتی مصر و قدرت های جهان – بخصوص آمریکا و امپریالیست های اروپائی – و دولت های مرتجع منطقه (مانند اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران و ترکیه) و به حرکت درآمده اند تا اوضاع را از دست مردم خارج کنند و جلوی رشد و سازمان یابی نیروهای انقلابی چپ را بگیرند. اوباما به حسنی مبارک، این دوست دیرینه ی آمریکا خیانت کرد و دستور داد که مهار قدرت را رها کند. مراکز مالی جهان به اوباما فشار آوردند که هر چه سریعتر اوضاع را کنترل کند زیرا بسته شدن مصر به معنای بسته شدن کانال سوئز است که برای اقتصاد جهانی و برای امنیت نظامی ارتش آمریکا مهلک است. اوباما در ابتدا از دو طرف دهانش حرف زد اما وقتی فهمید که این موج مردمی را سر باز ایستادن نیست، تحکم کرد که حسنی مبارک باید همین الان انتقال قدرت را شروع کند. طنز ماجرا آنجاست که مبارک که طی سال ها متولی قبر شاه ایران در مصر بود حال خودش به سرنوشت شاه دچار شده و مانند او مورد غضب اربابش واقع شده است. به قول مائوتسه دون، سگ زنجیری امپریالیست ها بودن عاقبت خوشي ندارد! (1)

رژیم حسنی مبارک در مقابل خیزش توده های مردم و خواستشان به پائین آمدن از قدرت دست به مانورهای سیاسی و نظامی زد. اولین مانور و آینده نگری این رژیم آن بود که ارتش را از معادله ی جنگ خیابانی میان مردم و نیروهای انتظامی بیرون آورد و آن را در انظار مصری ها و مردم جهان ارگانی که «خنثی» است و چیزی غیر از رژیم حاکم است، جلوه داد. برای تقویت این منظر، اوباش لباس شخصی را برای سرکوب به خیابان ها فرستاد و ارتش ژست «داور» را بخود گرفت. برای اینکه در انظار مردم جهان مقبولیتی برای پافشاری بر قدرت پیدا کند، مبارک گفت اگر کرسی قدرت را خالی کند، بنیادگرایان اسلامی آن را پر خواهند کرد. سپس معاون تازه اش به اخوان المسلمین پیشنهاد مذاکره داد.

اخوان المسلمین تنها حزبی بود که هنگام آغاز این مبارزات با آن مخالفت کرد زیرا بوضوح مبارزات آغاز شده با الهام از خیزش تونس، مبنا و ماهیتی نزدیک به برنامه اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک آن را نداشت. اما هنگامی که مشاهده کرد باد در جهت مخالف مبارک می وزد برای اینکه به حاشیه رانده نشود، تغییر جهت داد. در چند سال گذشته اخوان المسلمین بطور منظم با رشد حرکت های اعتراضی و اعتصابی کارگران مصر مخالفت کرده است. بطور نمونه در سال 2008 زمانی که کارگران «شرکت ریسندگی و بافندگی مصر» تحت تاثیر جنبش «الکفایه» اعلام اعتصاب سراسری کردند، اخوان المسلمین و حزب الوفد (شبیه ملی مذهبی های ایران و حزبی که البرادعی بخشی از آن است) آن را مشکوک اعلام کردند و چنین فراخوان هائی را «خطرناک» توصیف کردند. (2) یکی از دلایل اصلی مخالفت اولیه اخوان المسلمین با خیزش توده ای اخیر این واقعیت بود که آغازگران آن جوانان و کارگران محلات کارگری بودند که خارج از نفوذ اخوان هستند. اخوان المسلمین خود پس مانده ی نظم کهن است که نتوانسته آمال و آرزوهای مردم را برآورده کند. بعلاوه تجربه ی استقرار جمهوری اسلامی در ایران، که بخصوص از طریق خیزش توده ای سال 1388 ایران، تا حدی به مردم خاورمیانه منتقل شد، مقاومتی را در میان بخش مهمی از جوانان مبارز مصر در مقابل بدیل «اسلامی» بوجود آورده است. اما سرکوب نیروهای چپ که بخصوص در بیست سال گذشته شدت گرفته است، این حزب را عملا متشکل ترین حزب به اصطلاح «اپوزیسیون» مصر کرده است. در هر حال مقابله با نظم کهن، شامل مقابله با برنامه سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک اخوان المسلمین و دیگر ساختارهای سیاسی اسلامی در خاورمیانه (مانند حماس) نیز هست و امروز جوانه های آگاهی در مورد این حقیقت را می توان در میان مبارزین نسل جدید کشورهای عرب مشاهده کرد.

مصر مانند ایران کشوری جوان است و جوانان بی آینده اند. متوسط سن مصریان، 24 سال است. طبق آمار بانک جهانی بالاترین نرخ بیکاری در میان فارغ التحصیلان دانشگاه است – نه تنها فارغ التحصیلان دانشگاه های مصر بلکه همچنین مصری های تحصیل کرده در دانشگاه های اروپا. قشر بسیاری کوچکی از نخبگان وابسته به نظام، زندگی تجملی دارند و بقیه کشور در بیکاری و فقر دست و پا می زند. در شش ماه گذشته قیمت گوجه فرنگی شش برابر شد. و جمعیت زیر خط فقر رسما 23 ‌درصد اعلام شد در حالیکه در واقع 40 درصد است. در قاهره ی هشت میلیون نفری، پنج میلیون نفر در ذاغه ها زندگی می کنند و اغلب از آب تمیز و فاضلاب و برق محرومند. با خصوصی سازی ها و طرح های تعدیل اقتصادی، مردم مصر فقیرتر و بیکارتر و گرسنه تر از همیشه شده اند. در کارخانه ها و کارگاه ها و بنگاه های خدماتی که خصوصی شده اند خبری از قانون کار و بیمه اجتماعی و غیره نیست. و میانگین دستمزد کارگران نساجی مصر حتا از هند و پاکستان پائین تر است. در نتیجه ی سیاست های اقتصادی قطع یارانه ها، حذف میلیونی مشاغل دولتی، کارمندان نیز به جمعیت فقیر و بیکار پیوسته اند. مجموعه ی این جامعه از هم گسیخته را رژیم مبارک با سرکوب و شکنجه کنترل می کرد.

فرصت های بزرگ و خطر های بزرگ

صحبت از انقلاب مصر هنوز زود است. اما راه برای آن باز شده است. هیچ انقلابی از ابتدا شسته و رفته شروع نمی شود و در خط مستقیم حرکت نمی كند. زیرا انقلاب، صحنه زورآزمايي و چالش طبقات و دیدگاه های مختلف است؛ انقلاب تغییرات عمیق در جوهر و ماهیت نظام های اجتماعی اند. بهمین دلایل هیچ انقلابی بطور خودرو رخ نمی دهد. بعلاوه، در کشورهائی مانند مصر که جایگاهی مهم در «نظم جهانی» نظام سرمایه داری امپریالیستی دارند؛ تبدیل شورش های اصیل مردمی به یک حرکت انقلابی و بالاخره به پیروزی رساندن آن، امری سخت و بسیار پیچیده است. همانطور که در مورد ایران 32 سال پیش از این دیدیم. به همین دلیل، نتایج مبارزه طبقاتی در این گونه کشورها تاثیرات جهانی عمیق دارند.

هر چند نیروهای بنیادگرای اسلامی به قدرت 32 سال پیش در ایران نیستند و همانا به دلیل تجربه ایران، و عملکرد خودشان در مصر بی آبرو و ورشکسته اند. اما، در زد و بند با نگهبانان «نظم جهانی» که بی تابانه به دنبال استقرار «ثبات» در مصر و ممانعت از سرایت حریق به دیگر کشورهای خاورمیانه اند؛ این مرتجعین پوسیده مانند اسلامی هاي ایران می توانند از گورستان تاریخ بيرون بجهند و بر مردم حاکم شوند. قدرت های اروپائی و آمریکائی از هم اکنون با سران این حزب وارد مذاکره شده اند تا خود را مانند حزب آکپ در ترکیه «تعدیل» کنند. از نظر امپریالیست های اروپائی و آمریکائی این «تعدیل» نه به معنای تعدیل برنامه ی اجتماعی این حزب ارتجاعی بلکه قبول دو چیز است: یکم، حفظ قرارداد کمپ دیوید با اسرائیل و تضمین موقعیت کنونی کانال سوئز (دو شاهرگ وابستگی سیاسی و نظامی مصر به نظم جهانی امپریالیستی) و دوم، دست نزدن به سرمایه های خارجی در زمینه های تولیدی و توریستی ( بندهائی که مصر را در اقتصاد جهانی سرمایه داری ادغام می کند). وقایع مصر نشان می دهد که نقد دین به مثابه ساختار ستم و استثمار و فراگیر کردن این نقد برای ممانعت از تلف شدن یک جنبش مردمی واقعی که می تواند به یک انقلاب واقعی منجر شود؛ تا چه حد ضروری است. در مرکز این نقد، افشای مردسالاری دینی قرار دارد که بدون آن رها کردن انرژی رهائی بخش نیمی از جمعیت مصر ممکن نخواهد بود. حضور بسیار کم زنان در صفوف مبارزه اسفناک ترین علامت نفوذ ایدئولوژی اسلامی ها و سنت گرایان است که باید بعنوان زنگ خطر بزرگی به صدا در آید.

اما خطر بزرگ دیگری نیز در مقابل این جنبش است و آن توهم بزرگ «ارتش با ماست» است.

این توهم مرگبار زاده ی احساس ضعف مردم شورش گر در مقابل یک واقعیت بزرگ است: بدون یک ارتش که از آن توده های مردم و از خود آنان باشد نمی توان نظام موجود را درهم شکست و نظامی بنیادا متفاوت بر پا کرد. مردم با در آغوش کشیدن نظامیان در خیابان های تونس و مصر، در واقع بطور خودبخودی این حقیقت را بیان می کنند. توهم همیشه در نقطه ی نیاز شدید و فقدان شدید آغاز می شود. این توهم تا قبل از این خیزش موجود نبود. زیرا اغلب مردم مصر می دانند ارتش ستون فقرات حاکمیت رژیم حسنی مبارک بوده است و خود مبارک از درون همین ارتش درآمده است. اگر مردم مصر حزبی مانند حزب بلشویک به رهبری لنین ( در جریان انقلاب اکتبر 1917 روسیه) یا حزبی مانند حزب کمونیست چین به رهبری مائوتسه دون ( در جریان انقلاب چین که در سال 1949 به پیروزی رسید) داشتند که حداقل بخشی از توده های بیدار شده و مبارز را در یک ارتش سرخ انقلابی سازمان می داد و انحصار دولت بر خشونت و قهر سازمان یافته ی ارتجاعی را در هم می شکست؛ آنگاه نه تنها مردم چنین توهم مرگباری را بخود راه نمی دادند بلکه با جسارت، جرات صعود به قله ها را بخود می دادند و می رفتند که نه فقط معادله ی قدرت در مصر بلکه در منطقه خاورمیانه و به تبع آن جهان را عوض کنند.

اما خیزش توده ای بیسابقه ای که مصر را به لرزه در آورده موادخام لازم و عالی برای آغاز چنین فرایندی را فراهم می کند؛ برای آغاز فرآیند ساختن یک جنبش کمونیستی که افق مردم را به ورای راه حل های موجود که احزاب و سخنگویان طبقات بورژوا و قدرت های بین المللی جلو می گذارند، ببرد و حداقل بخش کوچکی از توده های مردم رها شده را تبدیل به یک نیروی سازمان یافته با برنامه ی انقلاب دموکراتیک نوین و سوسیالیستی کند.

آینده ی مصر هنوز نوشته نشده است. مختصات آن آینده هنوز روشن نیست. اما بر سر آن بحث پر شوری بر پاست که فرصت بزرگی را برای حدادی راه پيروزی فراهم می کند. کمونیست های مصر، هر چند نفر که هستند، می توانند از این گشایش برای پیشبرد این جهت گیری استراتژیک استفاده کنند. اما نباید آنان را تنها گذاشت. جنبش کمونیستی همواره یک جنبش بین المللی بوده است. کمونیست های جهان، در اتحاد با کمونیست های مصر، موظفند فریاد سر دهند که تنها راه برون رفت از نکبتی که سرمایه داری جهانی دست در دست طبقات استثمارگر داخلی برای جوامعی مثل مصر و ایران و تونس و افغانستان و ترکیه و عراق و غیره بوجود آورده اند، انقلاب کمونیستی است و با تمام قوا تبلیغ و ترویج کنند که انقلاب کمونیستی چیست و تجربه اش چه بوده است؟ چرا سوسیالیسم یک میلیون بار بهتر از سرمایه داری در شکل آمریکائی یا ایرانی یا مصری آن است و کمونیسم که هدف نهائی و قطب نمای حرکت جامعه ی سوسیالیستی است؛ صدها میلیون بار بهتر از آنست. در چنین شرایطی به تبلیغ و ترویج تئوری های کمونیستی «سنتز نوین» (3) به هیچ وجه نباید کم بها داد زیرا این تئوری ها شفافیت و زندگی دوباره به مارکسیسم بخشیده اند؛ و همراه با نقد علمی و عمیق نظام اقتصادی و اجتماعی و ایدئولوژیک سرمایه داری، نشان می دهند که دین و نظام مردسالاری نهادهای لازم و ملزوم نظام سرمایه داری جهانی اند؛ و مهمتر اینکه چشم اندازی نوین از سوسیالیسم ارائه می دهند -- چشم انداز نوینی که متکی است بر جمعبندی های رهائی بخش از دستاوردها و همچنین اشتباهات انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم (در روسیه و چین). این تئوری های در واقع فشرده ی یک راه حل واقعی و قدرتمند برای ایجاد جامعه ی بشری متفاوت اند. به همین جهت جای شایسته اين تئوری ها در خیابان های مصر و در میان جوانان جان بر کف این جنبش است. به هیچ وجه نباید به قدرت برانگیزاننده و رهائی بخش این تئوری ها کم بها داد. یک نسل جوان از مبارزین عرب پا به میدان نبرد برای آینده گذاشته اند که بهر قیمت می خواهند برای استقرار جامعه ای متفاوت مبارزه کنند. اگر آنان با چشم انداز کمونیستی پیوند خورند، سرنوشت تمام منطقه و بلکه جهان دگرگون می شود. هر چند پرتاب تیر به سوی این نشانه، کاری دشوار است اما شدنی است و تنها راه واقعا رهائی بخش است. در نتیجه باید جسورانه و بی محابا برایش تلاش کرد. باید از گشایش امروز برای ساختن این راه استفاده کرد. حتا اگر این تلاش شکست بخورد، نتایج آن برای رهائی بشریت صدها بار بیشتر از اتخاذ راه حل های «ممکن» خواهد بود.

حزب كمونيست ايران (ماركسيست - لنينيست - مائوئيست)

تارنما: www.sarbedaran.org

پست الکترونيکی: haghighat@sarbedaran.org

------

پانویس ها:

1- مائوتسه دون این سخن را در اشاره به دستگیری و اعدام نگودین دیم در سال 1963 بر زبان آورد. دیم رئیس دولت ویتنام جنوبی و دست نشانده آمریکا بود اما در نهایت وقتی تاریخ مصرفش تمام شد، خود آمریکائی (در دوره ریاست جمهوری جان اف کندی) با کمک ژنرال های ارتش ویتنام جنوبی او را از میان برداشتند. 2- رجوع کنید به گزارش مشروح شالگونی به نام «نگاهی به مبارزات کارگران مصر»3- این تئوری ها که بنیان گذار آن باب آواکیان تئوریسین کمونیست انقلابی است در شماره های 49 و 50 و 51 نشریه حقیقت معرفی شده اند.

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

چگونه می توان از غلبه و تهاجم فاشیسم سرمایه در ایران جلوگیری کرد؟

فراخوان به تدبیری آگاهانه!
چگونه می توان از غلبه و تهاجم فاشیسم سرمایه در ایران جلوگیری کرد؟



جهان

قسمت اول : طرح مسئله مبارزه تئوریک – سیاسی
به عنوان یکی از اساسی ترین مبارزه درونی جنبش طبقاتی کارگران!


رفقا، انسان های آگاه

"هیچ نیروئی مگر نیروی بیداری و هوشیاری ملت خوابزده نمی تواند در جهت اقدام مقاومت کند ، بستیزد و به برد نهائی برسد . ".... سعید سلطانپور
«... بیداری انسان- این بیداری، از چنان اهمیت بسیار بزرگ، جهانشمول- تاریخی برخوردار است که هر گونه فداکاری در راه آن ارجمند است» لنین
مبارزه ائی خونین در تمامی اشکال طبقاتی اش در ایران جاریست و هر روز در پس تصادمات اجتناب ناپذیر طبقات ، صفوف اعتراض کارگران و زحمتکشان ؛ زنان ، مردان ، جوانان، معلمان ، استادان ، نظامیان ، ...، بر بستر نیاز و ضرورت گسترده تر و آگاهتر میگردد.بیش از 70 درصد ساکنان ایران، آگاهانه یا احساسی از این مبارزه تاریخی، علنی ویا باسکوت پشتیبانی میکنند.
بر بستر زندگی و آموخته هایم به این نتیجه میرسم که نیروهای درگیر در این رویاروئی خونین، آبستن تغییرات بنیادی در مناسبان طبقاتی هستند و "اصلاحات و رفرم" را تا دسترسی به خواسته های حیاتی شان رد میکنند.
هدف من بعنوان یکی از تغییر طلبان این رودر روئی تاریخی ، سرعت بخشیدن به روند رشدآگاهی وسازمانیابی خودو عناصر و هسته ها ومجامع و....و جوان کمونیستی (بلااخص) ، جهت شرکت آگاهانه تر در آن، تسریع در روند مبارزه طبقاتی، تاثیر گرفتن و تاثیر نهادن در پروسه این مبارزه و در جهت پیروزی طبقاتی اردوی کار و زحمت و.... در جامعه ایران و جهان است و این هدف، تنها با مشارکت متحدانه و آگاهانه عناصر و نیروهای متشکل متعلق به طبقه کارگر و متحدینش، دست یافتنی است.
"اتحاد عمل" گسترده ترین نیروهای آگاه تغییر طلب یکی از مبرم ترین وظایف بنیادی پیرامون "تدارک انقلاب اجتماعی" است که با فرهنگ آگاهی مشترک و یک حداقل تفاهم نسبی، عملی است. از پیدایش اولین اتحادیه بین المللی کارگری تاکنون بگونه ائی چنین بوده است.
"اتحاد" پرسشی و ضرورتی تاریخی، در این مقطع خاص از تاریخ تکامل جامعه مان است که پاسخ آگاهانه ائی رامیطلبد و پاسخ عملی به آن، شرکت در تدارک تدوین استراتژی آن است. تنها با یک استراتژی معین و مشخص است که مبارزه درونی جاری عمومی و جنبش های درون آن ، هویت طبقاتی میآبد و تغییر مناسبات حاکم را هدف میسازد. یک جنبه از این مبارزه درونی داخلی ، مبارزه تئوریک - سیاسی عناصر آگاه آن است که تداوم آگاهانه و هدفمند مبارزه را تدارک می بینند .
آگاهی طبقاتی و نسبی است و من نسبت کمی از آن را باخود یدک میکشم ، اما باورم است که با این نسبیت هم موظف ام نکاتی را که میفهمم جهت اطلاع اعلام کنم تا به سهم خود در انتقال نتایج آن در بیداری خود و جامعه، آنجا که در آن نقشی برای خود قائل هستم، کوشش کنم . از این لحاظ تنها به بحث پیرامون مباحث تئوریک - سیاسی جنبش های واقعی نمیپردازم ،بلکه به بکارگیری نتایج این مبارزه در جنبش طبقاتی ، به سمت یک استراتژی معین و مشخص در مبارزه جاری باور دارم و بدلیل آگاهی از ضعف شناخت خود و احتمالا بسیاری دیگر از انسانها برای درک عمیقتر یک جمع بندی یا حداقل جمع بندی مشترک، ازمبرم ترین وظایف بنیادی پیرامون "تدارک انقلاب اجتماعی"، اقدام آگاهانه و هدفمند پیشبرد مبارزه تئوریک – سیاسی میان عناصر مبارزه انقلابی را کاملا لازم و ضروری میدانم.
بر این نظرم که در حداقل دو دهه گذشته ، آنچه که تحت نام و مفهوم مبارزه تئوریک – سیاسی بین مجامع و عناصر آگاه حادث شده است ، عمدتا مباحثی در حاشیه این مبارزه بوده است و آگاهانه یا ناآگاهانه در خفه و لاپوشانی کردن آن انجام پذیرفته است. نقد آگاهانه و رفیقانه ، جای خود را به جدال احمقانه و تحقیر کننده بر علیه هم و تسویه حسابهای دوران های گذشته داده است.بیهوده نیست که این شیوه مناسبات اگر نه تاثیر بشدت مخرب، لااقل به "بی اعتنائی سیاسی" بسیاری و...، نسبت به "چپ و سیاست اش"، انجامیده است.
بر این نظرم که خصلت اصلی مبارزه کنونی در شرایط فعلی،کاملا طبقاتی با وجوه ویژه گیهای دموکراتیک است. همین جنبه دموکراتیک مبارزه موجود، وضعیت سانترال جریان طبقاتی را تقلیل داده او را به طرف تبلیغ و ترویج سیاسی کشانده است و میکشاند. بدون حل درونی این جنبه دموکراتیک توسط وسیع ترین اقشار کار و زحمت و....، هیچ جنبشی ، قادر به گذار آگاهانه و علمی از حلقه های تکامل جامعه نیست.
تبلیغ و ترویج ، بدون داشتن یک استراتژی معین و مشخص ، چیزی است محمل و بی معنی. بدون انجام یک مبارزه تئوریک – سیاسی ، صحبت از استراتژی و تاکتیک، نسخه ائی از بالاست. تنها شعاری توخالی است و عمل به این شعار ها بدیهی است که ضمانت اجرائی ندارد.
مبارزه طبقاتی بدون طرح شعار های معین و عمومی در جلب توجه گسترده ترین نیروهای جنبش های اجتماعی، موجودیت و پرنسیپ و درتحلیل نهائی برنامه معینی برای دستیابی به اهدافش نخواهد داشت. ضرورت طرح علنی مباحث عناصرآگاه و انقلابی و دامن زدن به مبارزه تئوریک - سیاسی پیرامون آن، از ضرورت وجود شعارهای معین جنبش های اجتماعی و استراتژی طبقه کارگر در حل مسئله دموکراتیک در جامعه ، بر میخیزد .
درمبارزه تئوریک - سیاسی ، اصرار برسر نقش و جایگاه عناصرآگاه و انقلابی و تبئین و تصحیح آن جای ویژه ائی دارد . زیرا با توجه به همین نقش و جایگاه ، مبارزه صورت گرفته و تداوم میآبد . طبیعی است که شدت و ضعف هر مبارزه ائی به عناصر متشکل در آن ارتباط مستقیم دارد . به این ترتیب، مبارزه تئوریک - سیاسی بین آموزش یافته گان دانش مبارزه طبقاتی، به بالا بردن سطح آگاهی عمومی ، به رادیکالیسم و پویائی جنبش رو به تکامل کارگری ، بیکاران ، معلمان ، زنان ، دانشجویان و... در مبارزه جاری طبقاتی، یاری می رساند .
بر این نتیجه ام که : حل مسئله اصلی جنبش عمومی خلق( تغییر مناسبات حاکم بر سرنوشت جامعه) در خود جنبش نهفته است و نه در حاکمیت موجود . زمانیکه مبارزه با دیکتاتوری شاه و سرنگونی آن در کلیت جنبش خلق و نیروهای شرکت کننده در آن حل شد ، سرنگون گردید. قبل از قیام بهمن ماه 57 نیروهای شرکت کننده در درون این جنبش قرار داشته اندو از زاویه آن به دستگاه دیکتاتوری نگاه میکردند و سازشی هم در کار نبود . سرنگون باد به سرنگونی انجامید . بعد از علنی شدن سازمانها و مجامع مخفی و سیاسی و نظامی ، ... و اجرای برنامه ریزی شده سرکوب و قتل عام و... انحلال آنان و.... ،بخشی که با مهاجرت و تبعید...از این فاجعه تاریخی جان خود را نجات داد، در پی گردهم آوری نیروها و تجدید سازمان، بدلیل قطع ارتباطات ارگانیک و....در جایگاه قبلی نبودند و عمدتا نگاه به جنبش های درونی از بیرون واز بالا،خودنمائی میکرد. چرا که نیروهای مدعی پیشاهنگ و... بهر دلیلی خارج از مناسبات آن قرار گرفتندو اساسا با تکامل جنبش های داخلی در بستر مناسبات واقعی طبقاتی ،در چهارچوبه مناسبات نیروهای متشکل در آن نمی گنجیدند . بر این اساس عمدتا با نگاه سطحی به آن و همچنین نیروی حاکم در آن ، به موضع گیری سیاسی میپردازند و بدیهی است که مواضعی غیر واقعی در این رابطه ارائه میدهند و نتیجه آن گسست از جنبش و بتدریج همسوئی آگاهانه یا ناآگاهانه با نظام حاکم است . بعبارت دقیقتر ، مسئله و یا مسائل کل جنبش طبقاتی ابتدا میباید در درون خود جنبش حل و فصل گردد . بنابراین پیروزی جنبش در گرو مبارزه داخلی آن و چگونگی پیشرفتها و پسرفتهای آن است. از این لحاظ مبارزه تئوریک- سیاسی، بخشی از مبارزه داخلی، قلمداد میگردد .
بر این نظرم که جنبش عمومی در لحظه کنونی با حضور اجتناب ناپذیر جنبشهای مطالباتی طبقاتی ، راه همسوئی و همراهی با حاکمیت را طی نمیکند و نمی تواند بکند . علیرغم ابهام در برنامه و پراکندگی نیروهای فعال و آگاه این جنبش،اما با گسترش مبارزات کارگران،....، جنبش عمومی بشکلی قطعی، روند گسست از حاکمیت را زمزمه مینماید و همچنین قابلیت و توانائی بالقوه آنرا دارد تا با ارتقای زمزمه ها به فریاد آگاهانه نه به فاشیسم !، صدای تغییر در مناسبات طبقاتی را به گوش رهبران و کارگزاران نظام برساند. دیر نیست که بار دیگر خواهیم شنید : "صدای انقلاب شما را شنیدم. "
بر این نتیجه ام که بورژوازی پروار شده معاصر در اشکال متفاوتش، این جنبش را نه تنها حمایت نمیکند بلکه با خیانت وسرکوب هرروزه درآن ، آنرا در انسجام و اتحاد یافتنش به تاخیر میاندازد و نه تنها به تاخیر میاندازد بلکه با تداوم مبارزه و رشد آن به نقطه ائی خواهد رسید که به وسیعترین شکل خشونت آمیز خود، آنرا سرکوب خواهد کرد . هر چند کشتار دهه شصت به نام دستگاه دیانت و سیاست و نمایندگان آن ؛ روحانیت ،به ثبت رسید ،اما قتل عام های این دهه و تا همین لحظه بدون برنامه ،نظارت و حمایت بورژوازی انجام پذیرنمی گردید . این موضوع ؛ یعنی گسست قطعی بورژوازی ایران از روند پیگیری مطالبات معوقه انقلاب بورژوا دموکراتیک وسرکوب هرگونه انقلابیگری وتغییرطلبی،...تاهمین لحظه ، نکته بسیارحائز اهمیت دروضعییت موجود میباشد .
بر این نتیجه ام که عناصر میانه طبقاتی وهمچنین اقشاری از نیروهای مولده که در کارگاههای کوچک خصوصی، کارو تولید میکنند، کماکان و بلافصل از جنبش عمومی موجود بدلیل نیازبه دموکراسی و امنیت که لازمه ادامه رشد و تکاملشان است، حمایت مینمایند . توهم حاکم در جنبش عمومی نسبت به حاکمیت موجود از همین حمایت سرچشمه میگیرد.اقشار گسترده بینابینی از نظر اقتصادی به مناسبات حاکم وابسته اند و در عین حال ادامه آن را مغایر رشد و تکامل خود میشناسند و با توهم به اصلاح پذیری نظام ، علیرغم کشتاری که از این اقشار نیز به گسترده گی وجود داشته و کماکان بلنسبه وجود دارد،خواهان سرنگونی این نظم نیستند. یکی از وظایف مبرم کارگران ( پرولتاریا ) و نیروهای متحد واقعی اش در لحظه فعلی حل معضل اصلی این اقشار نسبتا گسترده بینابینی وجای دادن آنها درجای مناسب خود است .
براین نتیجه ام که "رادیکال بودن "در لحظه فعلی برای جنبش کافی نمی باشد . آنچه این رادیکالیسم را جهت داده و تقویت میکند ، دموکراتیسم انقلابی است که بوسیله کارگران آگاه( پرولتاریا ) بدرون جنبش عمومی برده و تبادل میشود.آگاهی طبقاتی عنصر پایه ائی این دموکراتیک است.
برگزیدن و اولویت دادن به مبارزه تئوریک- سیاسی بجای مباحث ایدئولوژیک از همینجا نشأت میگیرد و بدیهی است که به مفهوم نادیده گرفتن و عدم اولویت مباحث ایدئولوژیک نیست . چرا که بدون آن دمکراتیسم طبقاتی مفهوم نمی یابد .بدون تردید هر آنجائیکه که نیروهای آگاه و درگیر در مبارزه ، ضرورت می بینند ، این مباحث پیشیرده میشود.
از جمله مسائلی که مبارزه تئوریک - سیاسی به آن می تواند در موقعیت فعلی بپردازد :

_ تحلیل مشخص از شرایط و موقعیت مشخص ؟
_ وابستگی مطالبات توده ائی و کارگری به سطح آگاهی عمومی ؟
_ وضعیت و مناسبات ارتجاع و.... و بورژوازی و نقش هژمونی فاشیسم سرمایه در ایران ؟
_ آیا مبارزه انقلابی جنبه قهقرائی دارد؟
_ مبرم ترین و ضروری ترین مسائل و مبانی انقلاب ؟
_ آلترناتیو تغییر – آلترناتیو رفرم ؟ ....
با امید در توضیح ضرورتی که مرا به طرح موضوعات مورد نظر و تقاضای شرکت در مباحث ارائه شده نموده است ، بر این باورم که سایر رفقا با دخالتگری و ارائه اصولی تر مطلب و رهنمود های آگاهانه ، این ایده را در پروسه ائی از تبادلات رفیقانه تکامل خواهند بخشید .
" مجموعه تکامل تاریخی ، بنفع طبقه کارگر حرکت میکند. کوشش های مرتجعین، انواع و اقسام فاشیست ها و تمام بورژوازی جهانی برای به قهقری کشاندن چرخ تاریخ ، بی ثمر است ."

به قدرت خزیدن اندیشه فاشیسم در ایران
بقدرت رسیدن نظام حاکم در ایران ،جانشینی ساده یک حکومت بورژوائی برجایگاه یک حکومت بورژوائی دیگر نبود، بلکه با قیام عمومی خلق و نیاز تاریخیش به آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی ، با فریب تاریخی و سوء استفاده از اعتماد و باور و توهم نهادینه شده در اکثریت جامعه به عدالت خواهی تاریخ شفاهی شیعه و امامان عدالت پرور و ظالم ستیز آن ، با بیعت عابدانه بورژوازی حقیر و فاسد شده ملی با دستگاه مذهب و سیاست پیشه گان فاشیست درون آن، تعویض یک شکل دولتی تسلط طبقاتی بورژوائی" دموکراسی بورژوائی" با شکل دیگر" دیکتاتوری فاشیستی- تروریستی علنی" بود.
بدیهی است که اتلاق صفت فاشیسم به نظام حاکم فحاشی نیست.فاشیسم نیروئی احساسی نیست اما میتواند از احساس عمومی بیشترین بهره برداری را در نظم خود بنماید، همانگونه که رهبری فاشیسم در ایران از احساس و توهم عمومی نسبت به مذهب بهره برداری نمود.
فاشیسم محصول معین و استثنائی از تحولات جامعه سرمایه داری است.جوامع سرمایه داری همواره در تحول خود میتوانند به نوعی از فاشیسم برسند و بدیهی است که در هر دوره تفاوتهائی با گذشته دارند . اما در یک اصل با آن برای همیشه مشترک اند؛ نفی مبارزه طبقاتی با سرکوب و یا تطمیع و همراه کردن طبقه کارگر با مطالبات سرمایه داری با هر و سیله و طرفند است.
فاشیسم محصول دوره ائی معین و خاصی از تحول سرمایه داری است که آن دوره باید پیش از پیدائی این پدیده در مناسبات طبقات، پدید آمده باشد . فاشیسم و جنگ طبقاتی با یکدیگر ارتباط مستقیم و یکراستی دارند. فاشیسم در اصل آلترناتیو مبارزه طبقاتی انواع بورژوازی برای حفظ جامعه طبقاتی است و از این رو اتحاد ضد فاشیستی شامل همه نیروهائی است که از آن آسیب می بینند، می شود.
غافل ماندن عمده نیروهای جنبش کمونیستی ایران و سایر نیروهای مترقی و دموکرات از این وجوع تمایز یک اشتباه تاریخی جدی بود و هست ! اشتباهی که به قیمت از دست رفتن هزاران عنصر آگاه طبقات ومیلیونها نیروی جوان پیوسته به انقلاب گردید.
اشتباهی است که در ادامه آن ممکن است جنبش کارگری و جنبش عمومی آماده تغییر را از تجهیز خود و وسیع ترین قشرهای زحمتکشان شهر و روستا ، از تجهیزجنبش های تغییرطلبانه اجتماعی در کسب آزادی های وسیع سیاسی و ... و هم اکنون برای مبارزه با تهدید روی کار آمدن تمام عیار فاشیست ها و استفاده از تضادهای موجود در اردوی فاشیسم ، باز دارد .
این اشتباه بزرگی است که از دست کم گرفتن اهمیت استقرار دیکتاتوری فاشیستی در یک کشور و نه فقط در یک کشور که احتمال گسترش آن در کشورهای همسایه ، بدلیل همزیستی مسالمت آمیز و اقدامات ارتجاعی بورژوائی که درحال حاضر بنحو روزافزون در کشورهای باصطلاح بورژوادموکراتیک توسعه میآبد– اقداماتی که آزادیهای دموکراتیک کارگران و زحمتکشان را در چهارچوبه های صنفی و سیاسی در چنبر بورکراسی و تکنیک های کنترل ومراقبت گسترده خود، عقیم کرده و به اختناق میکشد و به باز پس گیری یکی پس از دیگری دستآوردهای دموکراتیک این جوامع ، به سفره های خالی میلیاردها انسان تهاجم مینماید ، حقوق پارلمانی رفرم بورژوائی را با به انصراف کشاندن توده ها در شرکت موثر ، تحریف و کم میکند و یا .... و یا به هر ترتیبی با وسیع ترین استفاده از ارتباطات جمعی و رسانه های گروهی داخلی وجهانی ، با عمده کردن خطر تروریسم جهانی و مبارزه بر علیه آن ، چهره کریه خود را با الفاظ بشردوستانه متکی به منشور جهانی حقوق بشر ، میپوشاندو به تحمیق توده ها میپردازد و از آن در میلیتاریزه کردن مناسبات جوامع خودی و... سود میبرد و از آن در لشکرکشی و اشغال جوامع دیگر و ... بهره میگیرد و .... و بدین ترتیب فرونشاندن نهضت های انقلابی و تغییرطلبانه را تشدید میکند – حادث میشود .
ندیدن این مناسبات بهم پیوسته ، اشتباه بسیار جدیست . هر دوبخش این مناسبات خطرات جدی و جبران ناپذیری را برعلیه بشریت تحمیل کرده ومیکنند که تمامی آن در مقابل چشمان مسلح ما یعنی نیروهای چپ ؛ کمونیستها ،...، ضد فاشیست ها ، ضدسرمایه داری، ...، اتفاق میافتد و با آگاهی ودرد از آنچه که با آن مواجه هستیم ، با تلاش بوروکراتیک گسترده خود ، بگونه ائی سکوت میکنیم و مات و مبهوت نظاره گر تحولاتی هستیم که آنرا در تکامل جنبش های طبقاتی و اجتماعی موثز میدانستیم و خودرا برای شرکت در آن تدارک میدیدیم .

آیا جامعه ایران در پی 31 سال تجربه و با مطالبات حیاتی که جنبش های کارگری ، دانشجویان ، زنان ، معلمان و....به دست داده اند ، تن به پذیرش هژمونی مجدد نظام حاکم خواهند داد ؟

مطالبات علنی جنبشهای کارگری ، زنان ، دانشجویان ، معلمان ، ....در جنبش عمومی، فعل و انفعالات درون مناسبات سرکوبگرانه اردوی فاشیسم ، فشار گسترده و روزافزون به فعالین کارگری و بگیر و ببندهای علنی آنان و انعکاس گسترده مطبوعاتی آن در جهت ارعاب و وادار به سکوت و مماشات کردن توده های متشکل در مجامع کارگری و....، نشان میدهد که نیروهای انسجام یافته و نیافته در این جنبش به هژمونی نظام تن نخواهند دادو تا دسترسی به حداقل خواسته های حیاتی خود از پای نخواهند نشست و این بدیهی است که به مفهوم "انقلاب" نیست. اما در پروسه سازماندهی و... اقدام به کسب مطالبات خود، بسیاری از شرکت کنندگان جنبش های مختلف ،تاکنون دریافته اند و در ادامه در خواهند یافت که چاره ائی غیر از دگرگونی بنیادی به مفهوم "انقلاب اجتماعی" در مناسبات طبقات، ندارند.

آیا نظام فاشیستی حاکم قادر به پاسخگوئی عملی به این مطالبات است؟
... در دهه هشتاد ، تلاش های مستقل جنبش های طبقاتی واجتماعی؛ کارگران و بیکاران ، معلمان ،زنان ، دانشجویان،.. با مطالبات مستقل و پیوسته خود، جنبش عمومی دیگری را تدارک دید و دامن زد که به یک توافق بنیادی و طبقاتی و اما ثبت نشده در طرح مطالباتش رسیده بود و موقعئیتی ناشناخته را برای حضور مجددش در انتظاربود. این جنبش با حضور آگاهانه خود در صحنه دعواهای هزارفامیل در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، چهره پنهان فاشیسم سرمایه را در پس ماسک اصلاحات قانونی آن ، نشان افکار عمومی جهانی و همگانی داد. چهره فاشیسم سرمایه از پرده بیرون افتاد و مورد شناخت نسبی عمومی قرار گرفت .
زنان ، معلمان ،دانشجویان ،...وکارگران و بیکاران در این دهه از تاریخ تکامل خود، با تشکل یابی و براه انداختن جنبش های خاص خود، با صدور قطعنامه های مطالبات دموکراتیک و انتشار علنی آن ،نقطه عطفی را در تاریخ تکامل خود گذاشته اند که بزرگترین دستاورد تاکنونی جنبش های عمومی است .

پس از 30 سال سیطره ایدئولوژیک سیاسی، ...، اقتصادی نظام فاشیستی حاکم ،سرکوب و تفتیش عقاید ، کشتار های دسته جمعی و نسل کشی و اندیشه کشی وتحمیق خونین و استبداد استثمار ، محصول مبارزات مستقل کارگران ایران ، خود را در منشور مطالبات حداقلی به نمایش گذاشت. مطالباتی که میتوان بعنوان منشور حداقلی آزادی خواهی و عدالت طلبی جنبش عمومی این دوره شناخت . این منشور ظرفیت آگاهی عمومی جنبش کارگری را تعریف میکند.

بر هیچیک از انسانهای آگاه پوشیده نیست که حتی پذیرش "مطالبات حداقلی این جنبش" که مطالباتی بر بستر "منشور حقوق بشر" است ،از طرف نظام به مفهوم مرگ تمامیت مناسبات استبدادی ،جعل و جهل وجنایت حاکم در ایران ، تلقی میشود . بنابراین بیهوده نیست که حامیان واقعی نظام ؛ اصلاح طلبان و هر جناح دیگری در اردوی فاشیسم ، برای حفظ خود، چاره ائی جزء حفظ تمامیت نظام ندارند و برای حفظ نظام ، چاره ائی جزء تقدس قوانین ندارند - قوانینی که آنها را " همه باهم ، را به اندازه کافی فربه و چاق کرده است - و در پذیرش قوانین ، چاره ائی جزء پذیرش حضور علنی فاشیسم در صحنه سیاسی و ...،در سدکردن راه تکامل جامعه ، بازگرداندن و به انحلال کشاندن جنبش ها به موقعییت پذیرش و اطاعت، برایشان باقی نمانده است .

با حضور و تاثیر این نیرو در عرصه مبارزه جاری جنبشهای اجتماعی و عمومی ، اتوریته و مشروعیت رهبری نظام فاشیستی حاکم در ایران، همراه با ترس و وحشت عمومی از آن ،فرو ریخته است ! و مهمتر از همه رشد آگاهی عمومی در جامعه از جنایات جاری وشناخت از آمرین و عاملین و سودبرندگان از مناسبات حاکم است پدیده ائی که میتوان با دقت همه جانبه تحقیق و ارزیابی گردد و به آموزش و آگاهی عمومی ، کشانده شود.

چه تاکتیک هائی برای عملی شدن مطالبات بکار برده شده است؟
از آنچه که در مناسبات درون جامعه میگذرد ، میتوان بگونه ائی دریافت که مبارزه ائی سخت و خونین ، پوشیده در اختناق و سانسور ، خیانت و جنایت ، اعتراض و فریاد و مقاومت ، در ایران جاریست: رودر روئی روز به روز سازمانیافته تر و غیر قابل کنترل تر این تاکتیکها، تا گسترده ترین حضور طبقاتی با گسترده ترین ارتباطات خودجوش، علیرغم گسترده ترین اشکال سانسور و قطع ارتباطات از طروق مختلف و شدیدترین تدابیر امنیتی و نظامی در بخانه بازگرداندن معترضین ، تا آتش زدن پمپ بنزین ها ، حمله و به آتش کشاندن مراکز نظامی و اقتصادی، سوزندان سکوهای اعدام و نجات اعدامیان ، محاصره سرکوبگران ،...، خلع سلاح پاسداران و سایر مزدوران با دستانی خالی، فرار پاسداران و بسیجیان و بازگشت بسیاریشان به صفوف اعتراض ،...، ، پیش رفته است.
بکار گیری اشکال مختلف اعتراض در پیشبرد اهداف جنبش عمومی ، با تبرای جستن رهبران سبز شده در مرداب فاشیسم از آن و نکوهش روزمره نیروهای متشکل در جنبش، مبنی بر دست شستن از تغییر و پذیرش قانون اساسی ... نشان میدهد که ،همه ارکان نظام را به وحشت انداخته است .
نظام از سایه خود نیز بشدت میترسد! از آگاهی در حال تکامل میترسد به هر عنصرآگاهی که به زعم نظام برای امنیتش خطر ایجاد میکند ،در هر کجائی که باشد با تمام قوا حمله میکند. دستان سربازان گمنام آنان تا آرنج به خون معترضان خودی و غیرخودی شان آلوده است و در پی قتل های زنجیره ائی دیگر، آلوده تر نمی شود.
وقتیکه پرده ائی میافتد، سراسیمه میشوند. رهبرشان تمساح وار گریه میکند .قول رسیدگی میدهد. عمل میکنند .عناصر آگاه منتقد را آزاد میگذارند تا شکارچیان داخلی و خارجی شان شکارشان کنند و برای حفظ امنیت و عدالتش، ضارب یا قاتل را بسرعت شناسائی و دستگیر میکنندو نگون بختی را با نامی مستعار از زندان به میدان اعدام و به جرثقیل می بندند به سزای اعمالش میرسانند . و آنرا به مفهوم تامین امنیت و اجرای عدالت بر بستر قانون اساسی جعل و تحمیق جهالت به آگاهی عمومی میرسانند که مرگ و ننگ را جاودانه کنند !
آری! کی به کیه ؟ میتوانند بارهای دیگر نیز حمام خون براه بیاندازند. در همین یکسال گذشته بیش از 500نفر از شرکت کنندگان در مبارزات طبقاتی جاری کشته شده اند .
این حمام خون نیست ؟
آیا آن مقاومت ها و این کشتارها و....، نشان از آگاهی عمومی نیست؟
بر کسی پوشیده نیست که حکومت نظامی اعلام نشده و تمام عیاری برقرار است. هم امروز بمثابه دهه 60 ،زندانهای علنی و مخفی نظام در چهارگوشه ایران از فعالین آگاه جنبش ها؛ صدها تن ازدانشجویان، دهها تن از زنان، معلمان ، کارگران ، اعضای هئیت علمی دانشگاهها ، نویسندگان ، خبرنگاران ،... ،پر است و نظام حاکم این امکان و توانائی را دارد که به سرعت اردوگاههای جدید کهریزک را برای گروگانهای جدید بر پا نماید و تعداد بسیاری را در آنجا به گروگان نگاه دارد و.... اما یک تفاوت عمده وجود دارد :
همه جا دیوار سکوت شکسته است. آنچنان مهیب شکسته است که هیچکس صدای هیچ کس را نمی شنود. سازمانیافته و متفرق ، از صدر تا ذیل ، از خانه تا .....کارخانه ،بر علیه بیدادگری و جنایات...، فریاد میزنند!
آنچه که در این مبارزات پنهان و بی رنگ مانده است ، استراتژی معین و مشخص جنبش عمومی است که هر یک از نیروهای حزبی و سیاسی متشکل شرکت کننده در آن ، با اهداف خود و عمدتا با ایجاد اغتشاش ذهنی در شرکت کنندگان ، تلاش میکنند استراتژی همزیستی مسالمت آمیز خود را به شرکت کنندگان تفهیم کنند و از دسترسی به یک استراتژی تغییر مشترک بازشان دارند.

شاید ضرورت داشته باشد که لحظاتی ، نه از ترس که از آگاهی ، تعمق کنیم که چه بایدکرد؟
_دریک طرف میلیونها انسان ؛ نیروهای منفرد و متشکل طبقاتی و اجتماعی متفاوت ، با مطالبات حیاتی خود، تخریب شده و خونین و مالین ، با فقر و فلاکت و...و با درد مشترک سیطره فاشیسم ،برای تغییر شرایط حاکم بر زندگیشان ، ایستاده اند
_ و در طرف دیگر اردوی فاشیسم با تمام قدرت تحمیق کننده تاریخی اش ،قوای سه گانه اش و...و جنگ مزدوران وحشی جوامع دیگر در صفوفش ،..... برای بقای ننگینشان ، قداره از روی بسته اند.
و رو در روی هم صف آرائی کرده اند .
کلیه تلاش و تاکتیک های نظام در بازگرداندن اعتراضات به سکوت و مماشات ، با نه ! به همزیستی با جمهوری اسلامی و با شعار همگانی: مرگ بر اصل ولایت فقیه ، مرگ بر دیکتاتور ...، مرگ بر فاشست ، تغییر قانون اساسی ،... ، پاسخ یافته است.
با کدام سازماندهی و...برنامه ، استراتژی و تاکتیک مشترک ،مطالبات حیاتی جنبش ها به جلو ؛ به تغییر موقعئیت و شرایط حاکم ،حرکت آگاهانه خواهد کرد ؟!
رفرم در اصلاحات؟
یا تغییر در مناسبات؟
ما در کدام صف ایستاده ایم؟

01.02.2011 / جهان