فراخوان به تدبیری آگاهانه!
چگونه می توان از غلبه و تهاجم فاشیسم سرمایه در ایران جلوگیری کرد؟
چگونه می توان از غلبه و تهاجم فاشیسم سرمایه در ایران جلوگیری کرد؟
جهان
قسمت اول : طرح مسئله مبارزه تئوریک – سیاسی
به عنوان یکی از اساسی ترین مبارزه درونی جنبش طبقاتی کارگران!
رفقا، انسان های آگاه
"هیچ نیروئی مگر نیروی بیداری و هوشیاری ملت خوابزده نمی تواند در جهت اقدام مقاومت کند ، بستیزد و به برد نهائی برسد . ".... سعید سلطانپور
«... بیداری انسان- این بیداری، از چنان اهمیت بسیار بزرگ، جهانشمول- تاریخی برخوردار است که هر گونه فداکاری در راه آن ارجمند است» لنین
مبارزه ائی خونین در تمامی اشکال طبقاتی اش در ایران جاریست و هر روز در پس تصادمات اجتناب ناپذیر طبقات ، صفوف اعتراض کارگران و زحمتکشان ؛ زنان ، مردان ، جوانان، معلمان ، استادان ، نظامیان ، ...، بر بستر نیاز و ضرورت گسترده تر و آگاهتر میگردد.بیش از 70 درصد ساکنان ایران، آگاهانه یا احساسی از این مبارزه تاریخی، علنی ویا باسکوت پشتیبانی میکنند.
بر بستر زندگی و آموخته هایم به این نتیجه میرسم که نیروهای درگیر در این رویاروئی خونین، آبستن تغییرات بنیادی در مناسبان طبقاتی هستند و "اصلاحات و رفرم" را تا دسترسی به خواسته های حیاتی شان رد میکنند.
هدف من بعنوان یکی از تغییر طلبان این رودر روئی تاریخی ، سرعت بخشیدن به روند رشدآگاهی وسازمانیابی خودو عناصر و هسته ها ومجامع و....و جوان کمونیستی (بلااخص) ، جهت شرکت آگاهانه تر در آن، تسریع در روند مبارزه طبقاتی، تاثیر گرفتن و تاثیر نهادن در پروسه این مبارزه و در جهت پیروزی طبقاتی اردوی کار و زحمت و.... در جامعه ایران و جهان است و این هدف، تنها با مشارکت متحدانه و آگاهانه عناصر و نیروهای متشکل متعلق به طبقه کارگر و متحدینش، دست یافتنی است.
"اتحاد عمل" گسترده ترین نیروهای آگاه تغییر طلب یکی از مبرم ترین وظایف بنیادی پیرامون "تدارک انقلاب اجتماعی" است که با فرهنگ آگاهی مشترک و یک حداقل تفاهم نسبی، عملی است. از پیدایش اولین اتحادیه بین المللی کارگری تاکنون بگونه ائی چنین بوده است.
"اتحاد" پرسشی و ضرورتی تاریخی، در این مقطع خاص از تاریخ تکامل جامعه مان است که پاسخ آگاهانه ائی رامیطلبد و پاسخ عملی به آن، شرکت در تدارک تدوین استراتژی آن است. تنها با یک استراتژی معین و مشخص است که مبارزه درونی جاری عمومی و جنبش های درون آن ، هویت طبقاتی میآبد و تغییر مناسبات حاکم را هدف میسازد. یک جنبه از این مبارزه درونی داخلی ، مبارزه تئوریک - سیاسی عناصر آگاه آن است که تداوم آگاهانه و هدفمند مبارزه را تدارک می بینند .
آگاهی طبقاتی و نسبی است و من نسبت کمی از آن را باخود یدک میکشم ، اما باورم است که با این نسبیت هم موظف ام نکاتی را که میفهمم جهت اطلاع اعلام کنم تا به سهم خود در انتقال نتایج آن در بیداری خود و جامعه، آنجا که در آن نقشی برای خود قائل هستم، کوشش کنم . از این لحاظ تنها به بحث پیرامون مباحث تئوریک - سیاسی جنبش های واقعی نمیپردازم ،بلکه به بکارگیری نتایج این مبارزه در جنبش طبقاتی ، به سمت یک استراتژی معین و مشخص در مبارزه جاری باور دارم و بدلیل آگاهی از ضعف شناخت خود و احتمالا بسیاری دیگر از انسانها برای درک عمیقتر یک جمع بندی یا حداقل جمع بندی مشترک، ازمبرم ترین وظایف بنیادی پیرامون "تدارک انقلاب اجتماعی"، اقدام آگاهانه و هدفمند پیشبرد مبارزه تئوریک – سیاسی میان عناصر مبارزه انقلابی را کاملا لازم و ضروری میدانم.
بر این نظرم که در حداقل دو دهه گذشته ، آنچه که تحت نام و مفهوم مبارزه تئوریک – سیاسی بین مجامع و عناصر آگاه حادث شده است ، عمدتا مباحثی در حاشیه این مبارزه بوده است و آگاهانه یا ناآگاهانه در خفه و لاپوشانی کردن آن انجام پذیرفته است. نقد آگاهانه و رفیقانه ، جای خود را به جدال احمقانه و تحقیر کننده بر علیه هم و تسویه حسابهای دوران های گذشته داده است.بیهوده نیست که این شیوه مناسبات اگر نه تاثیر بشدت مخرب، لااقل به "بی اعتنائی سیاسی" بسیاری و...، نسبت به "چپ و سیاست اش"، انجامیده است.
بر این نظرم که خصلت اصلی مبارزه کنونی در شرایط فعلی،کاملا طبقاتی با وجوه ویژه گیهای دموکراتیک است. همین جنبه دموکراتیک مبارزه موجود، وضعیت سانترال جریان طبقاتی را تقلیل داده او را به طرف تبلیغ و ترویج سیاسی کشانده است و میکشاند. بدون حل درونی این جنبه دموکراتیک توسط وسیع ترین اقشار کار و زحمت و....، هیچ جنبشی ، قادر به گذار آگاهانه و علمی از حلقه های تکامل جامعه نیست.
تبلیغ و ترویج ، بدون داشتن یک استراتژی معین و مشخص ، چیزی است محمل و بی معنی. بدون انجام یک مبارزه تئوریک – سیاسی ، صحبت از استراتژی و تاکتیک، نسخه ائی از بالاست. تنها شعاری توخالی است و عمل به این شعار ها بدیهی است که ضمانت اجرائی ندارد.
مبارزه طبقاتی بدون طرح شعار های معین و عمومی در جلب توجه گسترده ترین نیروهای جنبش های اجتماعی، موجودیت و پرنسیپ و درتحلیل نهائی برنامه معینی برای دستیابی به اهدافش نخواهد داشت. ضرورت طرح علنی مباحث عناصرآگاه و انقلابی و دامن زدن به مبارزه تئوریک - سیاسی پیرامون آن، از ضرورت وجود شعارهای معین جنبش های اجتماعی و استراتژی طبقه کارگر در حل مسئله دموکراتیک در جامعه ، بر میخیزد .
درمبارزه تئوریک - سیاسی ، اصرار برسر نقش و جایگاه عناصرآگاه و انقلابی و تبئین و تصحیح آن جای ویژه ائی دارد . زیرا با توجه به همین نقش و جایگاه ، مبارزه صورت گرفته و تداوم میآبد . طبیعی است که شدت و ضعف هر مبارزه ائی به عناصر متشکل در آن ارتباط مستقیم دارد . به این ترتیب، مبارزه تئوریک - سیاسی بین آموزش یافته گان دانش مبارزه طبقاتی، به بالا بردن سطح آگاهی عمومی ، به رادیکالیسم و پویائی جنبش رو به تکامل کارگری ، بیکاران ، معلمان ، زنان ، دانشجویان و... در مبارزه جاری طبقاتی، یاری می رساند .
بر این نتیجه ام که : حل مسئله اصلی جنبش عمومی خلق( تغییر مناسبات حاکم بر سرنوشت جامعه) در خود جنبش نهفته است و نه در حاکمیت موجود . زمانیکه مبارزه با دیکتاتوری شاه و سرنگونی آن در کلیت جنبش خلق و نیروهای شرکت کننده در آن حل شد ، سرنگون گردید. قبل از قیام بهمن ماه 57 نیروهای شرکت کننده در درون این جنبش قرار داشته اندو از زاویه آن به دستگاه دیکتاتوری نگاه میکردند و سازشی هم در کار نبود . سرنگون باد به سرنگونی انجامید . بعد از علنی شدن سازمانها و مجامع مخفی و سیاسی و نظامی ، ... و اجرای برنامه ریزی شده سرکوب و قتل عام و... انحلال آنان و.... ،بخشی که با مهاجرت و تبعید...از این فاجعه تاریخی جان خود را نجات داد، در پی گردهم آوری نیروها و تجدید سازمان، بدلیل قطع ارتباطات ارگانیک و....در جایگاه قبلی نبودند و عمدتا نگاه به جنبش های درونی از بیرون واز بالا،خودنمائی میکرد. چرا که نیروهای مدعی پیشاهنگ و... بهر دلیلی خارج از مناسبات آن قرار گرفتندو اساسا با تکامل جنبش های داخلی در بستر مناسبات واقعی طبقاتی ،در چهارچوبه مناسبات نیروهای متشکل در آن نمی گنجیدند . بر این اساس عمدتا با نگاه سطحی به آن و همچنین نیروی حاکم در آن ، به موضع گیری سیاسی میپردازند و بدیهی است که مواضعی غیر واقعی در این رابطه ارائه میدهند و نتیجه آن گسست از جنبش و بتدریج همسوئی آگاهانه یا ناآگاهانه با نظام حاکم است . بعبارت دقیقتر ، مسئله و یا مسائل کل جنبش طبقاتی ابتدا میباید در درون خود جنبش حل و فصل گردد . بنابراین پیروزی جنبش در گرو مبارزه داخلی آن و چگونگی پیشرفتها و پسرفتهای آن است. از این لحاظ مبارزه تئوریک- سیاسی، بخشی از مبارزه داخلی، قلمداد میگردد .
بر این نظرم که جنبش عمومی در لحظه کنونی با حضور اجتناب ناپذیر جنبشهای مطالباتی طبقاتی ، راه همسوئی و همراهی با حاکمیت را طی نمیکند و نمی تواند بکند . علیرغم ابهام در برنامه و پراکندگی نیروهای فعال و آگاه این جنبش،اما با گسترش مبارزات کارگران،....، جنبش عمومی بشکلی قطعی، روند گسست از حاکمیت را زمزمه مینماید و همچنین قابلیت و توانائی بالقوه آنرا دارد تا با ارتقای زمزمه ها به فریاد آگاهانه نه به فاشیسم !، صدای تغییر در مناسبات طبقاتی را به گوش رهبران و کارگزاران نظام برساند. دیر نیست که بار دیگر خواهیم شنید : "صدای انقلاب شما را شنیدم. "
بر این نتیجه ام که بورژوازی پروار شده معاصر در اشکال متفاوتش، این جنبش را نه تنها حمایت نمیکند بلکه با خیانت وسرکوب هرروزه درآن ، آنرا در انسجام و اتحاد یافتنش به تاخیر میاندازد و نه تنها به تاخیر میاندازد بلکه با تداوم مبارزه و رشد آن به نقطه ائی خواهد رسید که به وسیعترین شکل خشونت آمیز خود، آنرا سرکوب خواهد کرد . هر چند کشتار دهه شصت به نام دستگاه دیانت و سیاست و نمایندگان آن ؛ روحانیت ،به ثبت رسید ،اما قتل عام های این دهه و تا همین لحظه بدون برنامه ،نظارت و حمایت بورژوازی انجام پذیرنمی گردید . این موضوع ؛ یعنی گسست قطعی بورژوازی ایران از روند پیگیری مطالبات معوقه انقلاب بورژوا دموکراتیک وسرکوب هرگونه انقلابیگری وتغییرطلبی،...تاهمین لحظه ، نکته بسیارحائز اهمیت دروضعییت موجود میباشد .
بر این نتیجه ام که عناصر میانه طبقاتی وهمچنین اقشاری از نیروهای مولده که در کارگاههای کوچک خصوصی، کارو تولید میکنند، کماکان و بلافصل از جنبش عمومی موجود بدلیل نیازبه دموکراسی و امنیت که لازمه ادامه رشد و تکاملشان است، حمایت مینمایند . توهم حاکم در جنبش عمومی نسبت به حاکمیت موجود از همین حمایت سرچشمه میگیرد.اقشار گسترده بینابینی از نظر اقتصادی به مناسبات حاکم وابسته اند و در عین حال ادامه آن را مغایر رشد و تکامل خود میشناسند و با توهم به اصلاح پذیری نظام ، علیرغم کشتاری که از این اقشار نیز به گسترده گی وجود داشته و کماکان بلنسبه وجود دارد،خواهان سرنگونی این نظم نیستند. یکی از وظایف مبرم کارگران ( پرولتاریا ) و نیروهای متحد واقعی اش در لحظه فعلی حل معضل اصلی این اقشار نسبتا گسترده بینابینی وجای دادن آنها درجای مناسب خود است .
براین نتیجه ام که "رادیکال بودن "در لحظه فعلی برای جنبش کافی نمی باشد . آنچه این رادیکالیسم را جهت داده و تقویت میکند ، دموکراتیسم انقلابی است که بوسیله کارگران آگاه( پرولتاریا ) بدرون جنبش عمومی برده و تبادل میشود.آگاهی طبقاتی عنصر پایه ائی این دموکراتیک است.
برگزیدن و اولویت دادن به مبارزه تئوریک- سیاسی بجای مباحث ایدئولوژیک از همینجا نشأت میگیرد و بدیهی است که به مفهوم نادیده گرفتن و عدم اولویت مباحث ایدئولوژیک نیست . چرا که بدون آن دمکراتیسم طبقاتی مفهوم نمی یابد .بدون تردید هر آنجائیکه که نیروهای آگاه و درگیر در مبارزه ، ضرورت می بینند ، این مباحث پیشیرده میشود.
از جمله مسائلی که مبارزه تئوریک - سیاسی به آن می تواند در موقعیت فعلی بپردازد :
_ تحلیل مشخص از شرایط و موقعیت مشخص ؟
_ وابستگی مطالبات توده ائی و کارگری به سطح آگاهی عمومی ؟
_ وضعیت و مناسبات ارتجاع و.... و بورژوازی و نقش هژمونی فاشیسم سرمایه در ایران ؟
_ آیا مبارزه انقلابی جنبه قهقرائی دارد؟
_ مبرم ترین و ضروری ترین مسائل و مبانی انقلاب ؟
_ آلترناتیو تغییر – آلترناتیو رفرم ؟ ....
با امید در توضیح ضرورتی که مرا به طرح موضوعات مورد نظر و تقاضای شرکت در مباحث ارائه شده نموده است ، بر این باورم که سایر رفقا با دخالتگری و ارائه اصولی تر مطلب و رهنمود های آگاهانه ، این ایده را در پروسه ائی از تبادلات رفیقانه تکامل خواهند بخشید .
" مجموعه تکامل تاریخی ، بنفع طبقه کارگر حرکت میکند. کوشش های مرتجعین، انواع و اقسام فاشیست ها و تمام بورژوازی جهانی برای به قهقری کشاندن چرخ تاریخ ، بی ثمر است ."
به قدرت خزیدن اندیشه فاشیسم در ایران
بقدرت رسیدن نظام حاکم در ایران ،جانشینی ساده یک حکومت بورژوائی برجایگاه یک حکومت بورژوائی دیگر نبود، بلکه با قیام عمومی خلق و نیاز تاریخیش به آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی ، با فریب تاریخی و سوء استفاده از اعتماد و باور و توهم نهادینه شده در اکثریت جامعه به عدالت خواهی تاریخ شفاهی شیعه و امامان عدالت پرور و ظالم ستیز آن ، با بیعت عابدانه بورژوازی حقیر و فاسد شده ملی با دستگاه مذهب و سیاست پیشه گان فاشیست درون آن، تعویض یک شکل دولتی تسلط طبقاتی بورژوائی" دموکراسی بورژوائی" با شکل دیگر" دیکتاتوری فاشیستی- تروریستی علنی" بود.
بدیهی است که اتلاق صفت فاشیسم به نظام حاکم فحاشی نیست.فاشیسم نیروئی احساسی نیست اما میتواند از احساس عمومی بیشترین بهره برداری را در نظم خود بنماید، همانگونه که رهبری فاشیسم در ایران از احساس و توهم عمومی نسبت به مذهب بهره برداری نمود.
فاشیسم محصول معین و استثنائی از تحولات جامعه سرمایه داری است.جوامع سرمایه داری همواره در تحول خود میتوانند به نوعی از فاشیسم برسند و بدیهی است که در هر دوره تفاوتهائی با گذشته دارند . اما در یک اصل با آن برای همیشه مشترک اند؛ نفی مبارزه طبقاتی با سرکوب و یا تطمیع و همراه کردن طبقه کارگر با مطالبات سرمایه داری با هر و سیله و طرفند است.
فاشیسم محصول دوره ائی معین و خاصی از تحول سرمایه داری است که آن دوره باید پیش از پیدائی این پدیده در مناسبات طبقات، پدید آمده باشد . فاشیسم و جنگ طبقاتی با یکدیگر ارتباط مستقیم و یکراستی دارند. فاشیسم در اصل آلترناتیو مبارزه طبقاتی انواع بورژوازی برای حفظ جامعه طبقاتی است و از این رو اتحاد ضد فاشیستی شامل همه نیروهائی است که از آن آسیب می بینند، می شود.
غافل ماندن عمده نیروهای جنبش کمونیستی ایران و سایر نیروهای مترقی و دموکرات از این وجوع تمایز یک اشتباه تاریخی جدی بود و هست ! اشتباهی که به قیمت از دست رفتن هزاران عنصر آگاه طبقات ومیلیونها نیروی جوان پیوسته به انقلاب گردید.
اشتباهی است که در ادامه آن ممکن است جنبش کارگری و جنبش عمومی آماده تغییر را از تجهیز خود و وسیع ترین قشرهای زحمتکشان شهر و روستا ، از تجهیزجنبش های تغییرطلبانه اجتماعی در کسب آزادی های وسیع سیاسی و ... و هم اکنون برای مبارزه با تهدید روی کار آمدن تمام عیار فاشیست ها و استفاده از تضادهای موجود در اردوی فاشیسم ، باز دارد .
این اشتباه بزرگی است که از دست کم گرفتن اهمیت استقرار دیکتاتوری فاشیستی در یک کشور و نه فقط در یک کشور که احتمال گسترش آن در کشورهای همسایه ، بدلیل همزیستی مسالمت آمیز و اقدامات ارتجاعی بورژوائی که درحال حاضر بنحو روزافزون در کشورهای باصطلاح بورژوادموکراتیک توسعه میآبد– اقداماتی که آزادیهای دموکراتیک کارگران و زحمتکشان را در چهارچوبه های صنفی و سیاسی در چنبر بورکراسی و تکنیک های کنترل ومراقبت گسترده خود، عقیم کرده و به اختناق میکشد و به باز پس گیری یکی پس از دیگری دستآوردهای دموکراتیک این جوامع ، به سفره های خالی میلیاردها انسان تهاجم مینماید ، حقوق پارلمانی رفرم بورژوائی را با به انصراف کشاندن توده ها در شرکت موثر ، تحریف و کم میکند و یا .... و یا به هر ترتیبی با وسیع ترین استفاده از ارتباطات جمعی و رسانه های گروهی داخلی وجهانی ، با عمده کردن خطر تروریسم جهانی و مبارزه بر علیه آن ، چهره کریه خود را با الفاظ بشردوستانه متکی به منشور جهانی حقوق بشر ، میپوشاندو به تحمیق توده ها میپردازد و از آن در میلیتاریزه کردن مناسبات جوامع خودی و... سود میبرد و از آن در لشکرکشی و اشغال جوامع دیگر و ... بهره میگیرد و .... و بدین ترتیب فرونشاندن نهضت های انقلابی و تغییرطلبانه را تشدید میکند – حادث میشود .
ندیدن این مناسبات بهم پیوسته ، اشتباه بسیار جدیست . هر دوبخش این مناسبات خطرات جدی و جبران ناپذیری را برعلیه بشریت تحمیل کرده ومیکنند که تمامی آن در مقابل چشمان مسلح ما یعنی نیروهای چپ ؛ کمونیستها ،...، ضد فاشیست ها ، ضدسرمایه داری، ...، اتفاق میافتد و با آگاهی ودرد از آنچه که با آن مواجه هستیم ، با تلاش بوروکراتیک گسترده خود ، بگونه ائی سکوت میکنیم و مات و مبهوت نظاره گر تحولاتی هستیم که آنرا در تکامل جنبش های طبقاتی و اجتماعی موثز میدانستیم و خودرا برای شرکت در آن تدارک میدیدیم .
آیا جامعه ایران در پی 31 سال تجربه و با مطالبات حیاتی که جنبش های کارگری ، دانشجویان ، زنان ، معلمان و....به دست داده اند ، تن به پذیرش هژمونی مجدد نظام حاکم خواهند داد ؟
مطالبات علنی جنبشهای کارگری ، زنان ، دانشجویان ، معلمان ، ....در جنبش عمومی، فعل و انفعالات درون مناسبات سرکوبگرانه اردوی فاشیسم ، فشار گسترده و روزافزون به فعالین کارگری و بگیر و ببندهای علنی آنان و انعکاس گسترده مطبوعاتی آن در جهت ارعاب و وادار به سکوت و مماشات کردن توده های متشکل در مجامع کارگری و....، نشان میدهد که نیروهای انسجام یافته و نیافته در این جنبش به هژمونی نظام تن نخواهند دادو تا دسترسی به حداقل خواسته های حیاتی خود از پای نخواهند نشست و این بدیهی است که به مفهوم "انقلاب" نیست. اما در پروسه سازماندهی و... اقدام به کسب مطالبات خود، بسیاری از شرکت کنندگان جنبش های مختلف ،تاکنون دریافته اند و در ادامه در خواهند یافت که چاره ائی غیر از دگرگونی بنیادی به مفهوم "انقلاب اجتماعی" در مناسبات طبقات، ندارند.
آیا نظام فاشیستی حاکم قادر به پاسخگوئی عملی به این مطالبات است؟
... در دهه هشتاد ، تلاش های مستقل جنبش های طبقاتی واجتماعی؛ کارگران و بیکاران ، معلمان ،زنان ، دانشجویان،.. با مطالبات مستقل و پیوسته خود، جنبش عمومی دیگری را تدارک دید و دامن زد که به یک توافق بنیادی و طبقاتی و اما ثبت نشده در طرح مطالباتش رسیده بود و موقعئیتی ناشناخته را برای حضور مجددش در انتظاربود. این جنبش با حضور آگاهانه خود در صحنه دعواهای هزارفامیل در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، چهره پنهان فاشیسم سرمایه را در پس ماسک اصلاحات قانونی آن ، نشان افکار عمومی جهانی و همگانی داد. چهره فاشیسم سرمایه از پرده بیرون افتاد و مورد شناخت نسبی عمومی قرار گرفت .
زنان ، معلمان ،دانشجویان ،...وکارگران و بیکاران در این دهه از تاریخ تکامل خود، با تشکل یابی و براه انداختن جنبش های خاص خود، با صدور قطعنامه های مطالبات دموکراتیک و انتشار علنی آن ،نقطه عطفی را در تاریخ تکامل خود گذاشته اند که بزرگترین دستاورد تاکنونی جنبش های عمومی است .
پس از 30 سال سیطره ایدئولوژیک سیاسی، ...، اقتصادی نظام فاشیستی حاکم ،سرکوب و تفتیش عقاید ، کشتار های دسته جمعی و نسل کشی و اندیشه کشی وتحمیق خونین و استبداد استثمار ، محصول مبارزات مستقل کارگران ایران ، خود را در منشور مطالبات حداقلی به نمایش گذاشت. مطالباتی که میتوان بعنوان منشور حداقلی آزادی خواهی و عدالت طلبی جنبش عمومی این دوره شناخت . این منشور ظرفیت آگاهی عمومی جنبش کارگری را تعریف میکند.
بر هیچیک از انسانهای آگاه پوشیده نیست که حتی پذیرش "مطالبات حداقلی این جنبش" که مطالباتی بر بستر "منشور حقوق بشر" است ،از طرف نظام به مفهوم مرگ تمامیت مناسبات استبدادی ،جعل و جهل وجنایت حاکم در ایران ، تلقی میشود . بنابراین بیهوده نیست که حامیان واقعی نظام ؛ اصلاح طلبان و هر جناح دیگری در اردوی فاشیسم ، برای حفظ خود، چاره ائی جزء حفظ تمامیت نظام ندارند و برای حفظ نظام ، چاره ائی جزء تقدس قوانین ندارند - قوانینی که آنها را " همه باهم ، را به اندازه کافی فربه و چاق کرده است - و در پذیرش قوانین ، چاره ائی جزء پذیرش حضور علنی فاشیسم در صحنه سیاسی و ...،در سدکردن راه تکامل جامعه ، بازگرداندن و به انحلال کشاندن جنبش ها به موقعییت پذیرش و اطاعت، برایشان باقی نمانده است .
با حضور و تاثیر این نیرو در عرصه مبارزه جاری جنبشهای اجتماعی و عمومی ، اتوریته و مشروعیت رهبری نظام فاشیستی حاکم در ایران، همراه با ترس و وحشت عمومی از آن ،فرو ریخته است ! و مهمتر از همه رشد آگاهی عمومی در جامعه از جنایات جاری وشناخت از آمرین و عاملین و سودبرندگان از مناسبات حاکم است پدیده ائی که میتوان با دقت همه جانبه تحقیق و ارزیابی گردد و به آموزش و آگاهی عمومی ، کشانده شود.
چه تاکتیک هائی برای عملی شدن مطالبات بکار برده شده است؟
از آنچه که در مناسبات درون جامعه میگذرد ، میتوان بگونه ائی دریافت که مبارزه ائی سخت و خونین ، پوشیده در اختناق و سانسور ، خیانت و جنایت ، اعتراض و فریاد و مقاومت ، در ایران جاریست: رودر روئی روز به روز سازمانیافته تر و غیر قابل کنترل تر این تاکتیکها، تا گسترده ترین حضور طبقاتی با گسترده ترین ارتباطات خودجوش، علیرغم گسترده ترین اشکال سانسور و قطع ارتباطات از طروق مختلف و شدیدترین تدابیر امنیتی و نظامی در بخانه بازگرداندن معترضین ، تا آتش زدن پمپ بنزین ها ، حمله و به آتش کشاندن مراکز نظامی و اقتصادی، سوزندان سکوهای اعدام و نجات اعدامیان ، محاصره سرکوبگران ،...، خلع سلاح پاسداران و سایر مزدوران با دستانی خالی، فرار پاسداران و بسیجیان و بازگشت بسیاریشان به صفوف اعتراض ،...، ، پیش رفته است.
بکار گیری اشکال مختلف اعتراض در پیشبرد اهداف جنبش عمومی ، با تبرای جستن رهبران سبز شده در مرداب فاشیسم از آن و نکوهش روزمره نیروهای متشکل در جنبش، مبنی بر دست شستن از تغییر و پذیرش قانون اساسی ... نشان میدهد که ،همه ارکان نظام را به وحشت انداخته است .
نظام از سایه خود نیز بشدت میترسد! از آگاهی در حال تکامل میترسد به هر عنصرآگاهی که به زعم نظام برای امنیتش خطر ایجاد میکند ،در هر کجائی که باشد با تمام قوا حمله میکند. دستان سربازان گمنام آنان تا آرنج به خون معترضان خودی و غیرخودی شان آلوده است و در پی قتل های زنجیره ائی دیگر، آلوده تر نمی شود.
وقتیکه پرده ائی میافتد، سراسیمه میشوند. رهبرشان تمساح وار گریه میکند .قول رسیدگی میدهد. عمل میکنند .عناصر آگاه منتقد را آزاد میگذارند تا شکارچیان داخلی و خارجی شان شکارشان کنند و برای حفظ امنیت و عدالتش، ضارب یا قاتل را بسرعت شناسائی و دستگیر میکنندو نگون بختی را با نامی مستعار از زندان به میدان اعدام و به جرثقیل می بندند به سزای اعمالش میرسانند . و آنرا به مفهوم تامین امنیت و اجرای عدالت بر بستر قانون اساسی جعل و تحمیق جهالت به آگاهی عمومی میرسانند که مرگ و ننگ را جاودانه کنند !
آری! کی به کیه ؟ میتوانند بارهای دیگر نیز حمام خون براه بیاندازند. در همین یکسال گذشته بیش از 500نفر از شرکت کنندگان در مبارزات طبقاتی جاری کشته شده اند .
این حمام خون نیست ؟
آیا آن مقاومت ها و این کشتارها و....، نشان از آگاهی عمومی نیست؟
بر کسی پوشیده نیست که حکومت نظامی اعلام نشده و تمام عیاری برقرار است. هم امروز بمثابه دهه 60 ،زندانهای علنی و مخفی نظام در چهارگوشه ایران از فعالین آگاه جنبش ها؛ صدها تن ازدانشجویان، دهها تن از زنان، معلمان ، کارگران ، اعضای هئیت علمی دانشگاهها ، نویسندگان ، خبرنگاران ،... ،پر است و نظام حاکم این امکان و توانائی را دارد که به سرعت اردوگاههای جدید کهریزک را برای گروگانهای جدید بر پا نماید و تعداد بسیاری را در آنجا به گروگان نگاه دارد و.... اما یک تفاوت عمده وجود دارد :
همه جا دیوار سکوت شکسته است. آنچنان مهیب شکسته است که هیچکس صدای هیچ کس را نمی شنود. سازمانیافته و متفرق ، از صدر تا ذیل ، از خانه تا .....کارخانه ،بر علیه بیدادگری و جنایات...، فریاد میزنند!
آنچه که در این مبارزات پنهان و بی رنگ مانده است ، استراتژی معین و مشخص جنبش عمومی است که هر یک از نیروهای حزبی و سیاسی متشکل شرکت کننده در آن ، با اهداف خود و عمدتا با ایجاد اغتشاش ذهنی در شرکت کنندگان ، تلاش میکنند استراتژی همزیستی مسالمت آمیز خود را به شرکت کنندگان تفهیم کنند و از دسترسی به یک استراتژی تغییر مشترک بازشان دارند.
شاید ضرورت داشته باشد که لحظاتی ، نه از ترس که از آگاهی ، تعمق کنیم که چه بایدکرد؟
_دریک طرف میلیونها انسان ؛ نیروهای منفرد و متشکل طبقاتی و اجتماعی متفاوت ، با مطالبات حیاتی خود، تخریب شده و خونین و مالین ، با فقر و فلاکت و...و با درد مشترک سیطره فاشیسم ،برای تغییر شرایط حاکم بر زندگیشان ، ایستاده اند
_ و در طرف دیگر اردوی فاشیسم با تمام قدرت تحمیق کننده تاریخی اش ،قوای سه گانه اش و...و جنگ مزدوران وحشی جوامع دیگر در صفوفش ،..... برای بقای ننگینشان ، قداره از روی بسته اند.
و رو در روی هم صف آرائی کرده اند .
کلیه تلاش و تاکتیک های نظام در بازگرداندن اعتراضات به سکوت و مماشات ، با نه ! به همزیستی با جمهوری اسلامی و با شعار همگانی: مرگ بر اصل ولایت فقیه ، مرگ بر دیکتاتور ...، مرگ بر فاشست ، تغییر قانون اساسی ،... ، پاسخ یافته است.
با کدام سازماندهی و...برنامه ، استراتژی و تاکتیک مشترک ،مطالبات حیاتی جنبش ها به جلو ؛ به تغییر موقعئیت و شرایط حاکم ،حرکت آگاهانه خواهد کرد ؟!
رفرم در اصلاحات؟
یا تغییر در مناسبات؟
ما در کدام صف ایستاده ایم؟
01.02.2011 / جهان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر