۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

مصر:در آستانه ی دوراهی سوسیالیسم یا بربریت


مصر:
در آستانه­ی دوراهی سوسیالیسم یا بربریت

محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com




زحمت­کشان تونس، مصر، اردن، یمن، الجزایر در جوش و خروشند. آنان به چهره­ی دیکتاتورهایی پنجه می­کشند – و در خون می­غلتند – که ده­ها سال تمام مسیرهای نان و آزادی را بسته­اند و سگ­های گرسنه­گی و استبداد را گشوده­اند. بخش­ عمده­یی از رسانه­های داخلی ایران و جهان هر لحظه اخبار عصیان فرودستان به جان آمده­ی این کشورها را به تصویر می­کشند. رسانه­های مکتوب و مجازی مقاله­ها و مقوله­ها می­نویسند و رجزها و ارجوزه­ها می­خوانند. برخی از "نویسنده­گان" وطنی – که قادر نیستندحتا یک جمله را به ساده­گی به نقطه سر خط برسانند - تحلیل­های "درخشان" ارائه می­دهند و جماعتی دیگر چنان رهنمودهای مشعشعی در "رسالات" خود تولید می­فرمایند که پنداری مردم عاصی هر آینه در انتظار ابلاغ این فرمان­ها بی­تابی می­کنند. تلویزیون­های جهان سرمایه­داری به پخش گزینشی بُرش­هایی از تظاهرات و درگیری مردم با پلیس می­پردازند که در آن ها حضور عناصر معترض از بدنه­ی گروه­های مذهبی (اخوان­المسلمین و دیگران) قطعی باشد. آمریکا و متحدانش – از عربستان تا اسرائیل – می­خواهند از طریق رسانه­های­شان (العربیه، سی­ان­ان، فاکس­نیوز) به مردم جهان چنین القا کنند که عنقریب دولت مصر جای خود را به اسلام­گرایان خواهد داد تا آدمک­هایی همچون جان بولتون تشجیع شوند که "اگر مبارک سقوط کند اسرائیل باید ایران را بمب­باران کند". از این­سو رهبران دولت ایران – که استاد مصادره به مطلوب جنبش­های اجتماعی در هر کجای جهان هستند – از قافله­ی مردم معترض تونس و مصر پیشی گرفته­اند و اعضای دولت­های آینده را نیز برگزیده­اند. کنسرواتیست­های وطنی اعتراض مردم زحمت­کش آفریقا و خاورمیانه­ی عربی را برای "تحقق اسلام" می­خوانند و یک تکه از نماز جماعت اخوان­المسلمین در گوشه­ی پرت افتاده­ی میدان تحریر را به شهادت می­گیرند و از تاثیر دست­آوردهای انقلاب اسلامی در تحریک و تشجیع فرودستانی سخن می­گویند که با چشم کور نیز می­توان تشخیص داد که دغدغه­ی اصلی و تمام آرمان­شان نان و آزادی­ست، نه فربه شدن کیسه­های علمای الازهر. رهبران بورژوازی لیبرال ایران نیز در ذهن تاب برداشته­ی خود دست به شبیه­سازی میان "خیزش سبز" و مبارزه­ی مردم گرسنه می­زنند و در عین پاسیفیسم محلول در نامه پراکنی و درمانده­گی ملاقات­های دو، سه نفره نمی­گویند که کی و کجا، آقایان رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی به بالای چشم سرمایه­داری گفتند ابرو دارد؟ آقایان! شما که از اول هم طرف­دار بازار آزاد و خصوصی­سازی بودید و هستید و هرگز این سیاست و تمایل آشکار خود را انکار نکردید، حال چه شده است که انقلاب مردم گرسنه را به حساب خود می­ریزید؟
عین همین سیاست را امپریالیسم آمریکا، اتحادیه­ی اروپا – و تلویحاً چین و روسیه – دنبال می­کنند. غربی­ها پیشاپیش نام توفان آفریقا را گذاشته­اند "جنبش دموکراسی­خواهی!" و چپ و راست برای انتقال قدرت از دیکتاتوری­های تاریخ منقضی به مهره­های مرتجع و گوش به فرمانی همچون راشد الغنوشی، عمر موسا و محمد البرادعی، سفیر و وزیر به منطقه می­فرستند. هراس آنان باری همه از این است که مبادا در جریان رادیکالیزه شدن مطالبات و شعارهای مردم، گروه­های لیبرال و اسلام­گرای اپوزیسیون در متن انقلاب تعمیق یافته، به سود اعتلای جریان چپ ذوب شوند. آنان حتا از ناصریست­های مصری وحشت­ دارند. کابوس عروج چپ وقتی تن و جان سرمایه­داری جهانی را به رعشه انداخت که آسمان امان (پایتخت اردن) با افق روشنی از پرچم­های بلشویکی درخشیدو قاهره با انبوهی از تصاویر چه­گوارا در دستان پرشور جوانان انقلابی نشان داد که از CNN و BBC و فاکس نیوز و العربیه و الجزیره، بوی تعفن مصادره­ی جنبش­هایی به مشام می­رسد که نه به دنبال "دموکراسی لیبرال" و "سکولاریسم" و "کازینو" و نه در جست­وجوی مسجد و کلیسا؛ بل­که برای نان و آزادی و برابری و رهایی از قید کثیف­ترین نوع استبداد شرقی به پا خاسته­اند.




با این حکم علمی، تاریخی و مبتنی بر داده­های جامعه­شناسی می­توان گفت - و پذیرفت - که عزت و آزادی و شرافت کشورها – و البته استقلال سیاسی – در گرو اعتلای استانداردهای زنده­گی اقتصادی توده­ها­ست. سخن گفتن از استقلال سیاسی برای کشوری که عمده­ی درآمدش صرف واردات از چین و... می­شود، شوخی بی­مزه­یی بیش نیست. موضوع چندان پیچیده­یی در کار نیست. مردم مصر، تونس، الجزایر، یمن، آذربایجان، اردن و تمام زحمت­کشانی را که کمرشان زیر اجرای سیاست­های نئولیبرالی صندوق بین­المللی پول و بانک جهانی خم شده است، در یک میدان به گستره­ی گسترده­ی این کشورها جمع کنید و برایشان بگوئید قرار است دولت آینده­ی شما – دولت جای­گزین مبارک و بن­علی و عبدالله و علی­اف... - پس از 30 سال و درآمدی بالغ بر نهصد میلیارد دلار دست به این اقدامات بزند:
- دانشگاه خصوصی با شهریه­ها­ی نجومی.
- مدارس، بهداشت، درمان، حمل و نقل و... خصوصی. (پُر کردن یک دندان­ مساوی­ست با حقوق یک ماه و نیم یک کارگر)
- حقوق­های معوقه­ی کارگر.
- ورشکسته­گی صنایع به سود واردات آن هم از نوع کالاهای غیر استاندارد.
- چهل میلیون نفر زیر خط فقر مطلق (به گفته­ی عادل آذر رئیس مرکز آمار ایران).
- حقوق پایه­یی کارگر 303 هزار تومان و خط فقر نزدیک به یک میلیون تومان و کمی هم بیش­تر.
- نرخ بی­کاری نامعلوم، اما قطعاً بالای 17 درصد (اخیراً یکی از نماینده­گان مجلس گفته است که این رقم نیمی از واقعیت نرخ حقیقی بی­کاری­ست).
- نرخ بی­کاری فارغ­التحصیلان دانشگاه­ها (نامعلوم) اما گفته شده تا 68 درصد.
- روسپی­گری، الی ماءشااله. سن روسپی­گری به 13 سال تقلیل یافته و به گفته­ی وزیر بهداشت عامل اصلی گسترش ایدز شده است.
- سن ازدواج بالای 30 سال.
- امید به زنده­گی نامعلوم.
- کارتون خوابی – که نوع زنانش نیز اضافه شده – مشهود.
- بهای سوخت معادل بازار آمریکا. در حالی­که درآمد سرانه­ی ایرانیان در بهترین تخمین از چهار هزار دلار فراتر نمی­رود و این رقم در آمریکا در بدترین تخمین ده برابر است.
- بهای گاز، برق، آب، تلفن و... در حالی منطبق با بازار آزاد منطقه و جهان است که کل تاسیسات و تجهیزات این صنایع با پول ناشی از فروش نفت و سایر منابع ملی تامین شده است.
- نیمی از سرمایه­ی مخابرات – که ایضاً با پول دولت و مالیات مستقیم مردم شکل گرفته - سهامی شده و به سپاه واگذار گردیده است.
- جاده­ها، نه اتوبان که قتل­گاه است. راه­آهن؟ هیچ! ناوگان هوایی؟ قتل­گاه!
- بیمارستان­ها ایضاً.
- قیمت ­خودرو 170 درصد از مشابه خارجی آن گران­تر و به همین میزان بی­کیفیت­تر است.
- کارگران کارخانه­های لوله­سازی، چینی البرز، کیان تایر و ده­ها و صدها کارخانه­ی دیگر ماه­ها حقوق نگرفته­اند و مثل مرتاضان زنده­گی می­کنند.
- مسکن: رویای جوانان. ازدواج: ایضاً. مسافرت: محال. سن فحشا: نزولی. مواد مخدر فراوان و ارزان.
- صنعت اسلحه­سازی رو به پیشرفت.
- انواع و اقسام سازمان­ها و گشت­های پلیس رو به پیشرفت.
باری ذکر مصیبت نمی­کنم. همه­ی این­ها را به مردم مصر و تونس و الجزایر و دیگر مردم معترض بگوئید. شفاف. بگوئید اگر یکی از رهبران شما از دولت رفاه سخن گفت و از خدمات حمایتی دولتی مانند آب و برق رایگان و خانه­سازی برای همه فریاد کشید، باور نکنید. به یاد بیاورید که همین وعده­های شیرین - که تحت تاثیر فشار مردم و اعتصاب کارگران شرکت نفت به میان زحمت کشان امیدوار ایران رفت – بعدها به این جا کشید که "ما برای خربزه انقلاب نکردیم". مهم نیست شما در یک بیمارستان دولتی رو به مرگ هستید، برای سونوگرافی و ام­ارآی و سایر خدمات لوکس! آژانس بگیرید. دست در جیب مبارک کنید و به بخش خصوصی تشریف ببرید. پول ندارید؟ جهنم! بمیرید. دفترچه بیمه ندارید؟ درک اسفل­السافلین. اصلاً مگر انقلاب شده که شما کار داشته باشی؟ انقلاب شده تا موشک اس ـ300 تولید شود. چای و برنج را از هند هم می­توان وارد کرد. نیروی کار ارزان" برادران" چینی نیز در خدمت دلارهای نفتی ما هستند!! به مردم تونس و مصر، آن مردم فرودستی که نان و کار را سمبل انقلاب خود کرده­اند بگوئید، اگر فرض بر این باشد که انقلاب شما در مسیر "پیشرفت" به جاهای پیش گفته برسد، اینک چه تصمیمی خواهید گرفت؟




نتیجه­ی آن­چه که غرب "جنبش دموکراسی­خواهی" می­نامد و دولت ایران تحت عنوان "انقلاب اسلامی" به استقبالش می­رود، پیش­کش البرادعی و عمر موسا که با فرصت­طلبی می­خواهند از انقلاب مردم پابرهنه سواری بگیرند. پیش­کش اخوان­المسلمین. مستقل از موضع­گیری دوازده­ گروه سیاسی اپوزیسیون مصر علیه مصادره به مطلوب جنبش زحمت­کشان آن کشور، قدر مسلم این است که پیروزی یا به قدرت رسیدن هر یک از دو جناح لیبرال، تکنوکرات (عمر موسا، برادعی) یا بنیادگرا (اخوان­المسلمین) هیچ مفهومی جز پای­مال شدن دست­آورد مبارزات مردم فرودستی که برای نان و آزادی به مصاف تانک­ها رفته­اند، نخواهد داشت. عمر موسا سیاست­مدار شارلاتانی همچون حسنی مبارک است که سابقه­ی وفاداری­اش به دار و دسته­ی سادات و مبارک اظهرمن­الشمس است و از سال­ها پیش در مُقام ریاست اتحادیه­ی عرب، وظیفه­ی پیشبرد سیاست­های خاورمیانه­یی و آفریقایی سرمایه­داری جهانی را همچون تکلیفی مقدس انجام داده است.
محمد البرادعی که با مشام سگ­گونه­اش بوی کباب را استشمام کرده ناگهان در نهایت ابن­الوقتی سر و کله­اش در میان انقلابیون به ستوه آمده پیدا شده و برای به دست گرفتن "رهبری انقلاب" اعلام آماده­گی فرموده است. زحمت کشیدید! او سال­ها در آژانس اتمی مجری برنامه­های 1+5 بوده و در مذاکره با ایران، هم از آخور خورده و هم از توبره. مردم مصر می­توانند در ویترین جانوران گوناگون، مجسمه­ی لابی­گری سیاسی را به اندازه­ی قد و قامت برادعی سفارش دهند.
اما اخوان­المسلمین گرچه در مقابل روحیه­ی جاه­طلبانه­ی دولت ایران موضعی نیم بند اتخاذ کرد، اما واقعیت این است که پیوندهای سیاسی و ایده­ئولوژیک محکمی آنان را به تهران متصل می­کند. اخوان­المسلمین از ابتدا نیز در ایران – قبل از جمهوری اسلامی – هواخواهان سرسختی مانند سید جمال­الدین اسدآبادی، محمد عبده و بعدها اقبال لاهوری، علی شریعتی و آل­احمد داشته است.
پدیده­ی جنبش اخوان­المسلمین باید در یک چارچوب زمانی خاص مورد ارزیابی قرار گیرد و دلایل سیاسی ظهور و عروج آن بررسی و تبیین شود. ما، در این­جا به نقل از کتاب "افغانستان، ظهور و سقوط بنیادگرایی" 1386، تهران: قصیده­سرا [به همین قلم] نکاتی را در رابطه با اخوان­المسلمین و ارتباط آن با بنیادگرایی اسلامی یادآور می­شویم:
ظهور پدیده­ی طالبانیسم در متن نو بنیادگرایی، می­تواند مولود پدیده­هایی باشد که در بررسی و بازبینی این ماجرا کم­تر مورد توجه قرار گرفته است. فقدان دموکراسی مستقیم یکی از دلایل شکل­گیری جنبش­های بنیادگراست. در همین باره حضور همه جانبه­ی آمریکا و حمایت از دولت­های غیردموکراتیک منطقه و دولت نژادپرست اسرائیل، در کنار ترکش­ها و عوارض منفی جهانی شدن، به ویژه در عرصه­ی اقتصاد و اعمال دکترین "نظام جهانی نو" از دیگر دلایل رشد جنبش­های بنیادگرا و ظهور طالبان تلقی می­شود. در واقع مقاومت­های پراکنده­یی که علیه حضور ناموجه آمریکا از چند دهه­ی پیش با شکل­گیری جنبش اخوان­المسلمین آغاز شده به پیدایش گروه­های بنیادگرا و گسترش خشونت در خاورمیانه کومک کرده است.
فداکاری برای آرمان­هایی مثل آزادی بیت­المقدس و مبارزه­ی ایده­ئولوژیک با استعمار در همین سیاست تعریف می­شود. جنبش اخوان­المسلمین در دهه­ی 40 و 50 میلادی به شدت درگیر این­گونه کنش­ها بود. این نوع عمل­کرد را هر مسلمانی می­تواند انجام دهد و اطلاق خشونت بر آن، چندان موجه نیست. گونه­ی دیگر بنیادگرایی، خشونت علیه نظام­های سیاسی لیبرال به منظور سرنگون کردن آن­ها بود. این گرایش از نظر تاریخی، ریشه­هایی در شبکه­ی مخفی اخوان­المسلمین دارد. این رویه­ با اندیشه­های سید قطب آغاز شد. او در کتاب "معالم علی الطریق" وجود شبکه­های مخفی و نیروهای پیشتاز مبارز در جهت دگرگونی "نظام جاهلی و جای­گزینی نظام اسلامی" را تجویز کرده بود. از منظری دیگر، خشونت شباهت بسیاری با ترور دارد و کورکورانه انجام می­شود که لزوماً بر ضد نظام یا کارگزاران سیاسی آن نیست، بل­که گاهی مستقیماً علیه مردم عادی و بی­گناه است. خشونت در این تلقی، فی­نفسه مقدس است. مهم نیست هدف این خشونت چه کسی است بل­که ذات خشونت اهمیت دارد و مقدس است. این مرحله­ی جدید خشونت­طلبی در میان بنیادگرایان، کاملاً جدید است و در ادوار پیش سابقه ندارد و از دهه­ی 90 شروع می­شود. مهاجرت جنبش­های اسلامی ـ عربی به سرزمین افغانستان و آموزش­هایی که در آن­جا داده می­شود پدیده­یی به نام اعراب افغانی یا "افغان العرب" را به وجود آورد. همین گروه­ها موج جدید خشونت­گرایی تروریستی را آغاز کردند. با جدا شدن بن­لادن از عربستان و تشکیل گروه­های رادیکال و سپس رفتن آنان به افغانستان، خشونت کورکورانه شدت گرفت. ریشه­ی تئوریک این موج جدید خشونت اندیشه­های وهابی است که خود در تصفیه­ی همه­ی مخالفان مذهبی (شیعیان) و غیره گشاده دستی می­کرد. از آن­جا که افغانستان به پشتوانه­ی حمایت آمریکا، ایران، پاکستان، عربستان و امارات سال­ها کانون مبارزه با کمونیسم روسی و "کفر جهانی" بود، لذا همه­ی آرمان­خواهان اسلامی را به سوی خود می­خواند. به علاوه بنیادگرایانی که معمولاً در کشورهای خود با محدودیت­هایی مواجه بودند، از این رو به سرزمین­های آزاد مهاجرت می­کردند تا فعالیت­های خود را بهتر سازمان­دهند. به این ترتیب این گروه از دهه­ی 80 به بعد، کم­کم به افغانستان آمدند. این کشور هم میدان مناسبی برای جهاد علیه کفر بود و هم محیط مناسبی برای استقرار اردوگاهی آموزشی­شان در حوزه­های نظامی و تبلیغاتی. در واقع بازسازی تشکیلات جریانات بنیادگرا از جهان عرب به افغانستان منتقل شد. گروه­هایی از اردن، الجزایر، مصر، یمن، عربستان، امارات، آسیای میانه، کشمیر،... به افغانستان رفتند و جزوه­ها و نشریات زیادی منتشر کردند. مصری­ها مدت­ها نشریه­ی "الطلیعه" را در افغانستان چاپ می­کردند.»

نو بنیادگرایی
چنان­که پیش­تر تاکید شد، سید قطب از یک منظر بنیانگذار تئوریک جریان نو بنیادگرایی به شمار می­رود. «این اندیشه که جامعه­ی بشری و شکل کنونی­اش، جاهلی ­است و حتا کشورهای اسلامی در حاکمیت طاغوت قرار دارند اساساً از جانب سید قطب (1966-1906) و ابوالاعلی مودودی عرضه شده است. بنیادگرایان مصری در دهه­ی 70 تا 90 همگی پیرو سید قطب بوده­اند. برخی از این­ها همچون "جماعت­المسلمین" یا "جماعت­التکفیر و الهجره" به رهبری شکری مصطفا، جوامع کنونی را یکسره تکفیر و هجرت از چنین جامعه­یی را واجب می­دانند و به ترور مهم­ترین رهبران این جامعه اقدام می­کنند. برخی دیگر چون "سازمان­الجهاد" در مصر به رهبری عبدالسلام فرج اقدامات شدیدتری در پاک­سازی جامعه­ی مصر و اجرای حدود الهی انجام داده و می­دهند.
اولیویه روا، نو بنیادگرایی نو را "بازگشت پنداری به اصل" دانسته و طی مقاله­ی مفصلی در لوموند دیپلماتیک، آوریل 2002 به شرح و بسط این موضوع پرداخته و ابعاد مختلف بنیادگرایی را با دولت­های منطقه و نحوه­ی آموزش سازمان­های مدافع اسلام سیاسی، بازنموده است. بنابراین نوشته از مدارس اسلامی طالبان در جنوب افغانستان گرفته تا سایت­های اسلامی شبکه­ی اینترنت و تلویزیون عربستان سعودی و مساجد پر شمار حومه­های پاریس و لندن، یک برداشت از اسلام که مسلمانان میانه­روتر (یا سنتی­تر) آن را اسلام "وهابی" می­نامند، رایج است. هواداران این بینش، واژه وهابی را به کلی مردود دانسته، کاربرد واژه­ی سلفیه را بر آن ترجیح می­دهند. این جریان یک جنبش همگون و قانون­مند نیست بل­که برداشتی از اسلام است که قرائت صوری از قرآن را برترین قرائت دانسته، حتا تاریخ جهان اسلام پس از جامعه­ی آرمانی زمان پیامبر و یاران او را رد می­کند.
بنیادگرایی نو می­خواهد فقط شریعت را به عنوان معیار سنجش تمام رفتارهای انسانی و اجتماعی بقبولاند. بنابراین کاملاً طبیعی است که اصالت هر فرهنگی را که بخواهد در کنار یا فراتر از اصول مسلم دینی رشد کند، مردود بشمارد. هنرهای تجسمی، موسیقی، فلسفه­، ادبیات، سنن ملی، وام­گیری از فرهنگ­های دیگر (مانند برپایی جشن سال نو، درست کردن درخت نویل) هم که جای خود را دارد. با دانش­ها نیز صرفاً رابطه­یی ابزاری دارد (کامپیوتر آری، عقلانیت علمی نه). این روایت از اسلام با مسیحیت، یهودیت به شدت سر ستیز دارد. از قتل راهبان مسیحی در طیبهرین (1996) تا مخالفت با ساختن کلیسا در خاک عربستان سعودی (برخلاف پذیرش قبطی­­ها از سوی جنبش اخوان­المسلمین یا مناسبات عاری از تنش و اختلاف پیروان سایر مذاهب با مسلمانان در ایران).
دغدغه­ی نو بنیادگرایی، کشیدن خط قرمز میان دین و کفر است که این خط از درون خود جامعه­ی مسلمانان عبور می­کند. به این ترتیب این جریان هرگونه سازش مذهبی یا فرهنگی با فرهنگ جهانی غالب را که امروزه همان فرهنگ غرب است به باد انتقاد و نکوهش می­گیرد. همه چیز در مجموعه­یی از احکام حلال و حرام، حتا در جزئیات پیش­پا افتاده مانند نحوه­ی اصلاح ریش (طالبان افغانستان) یا ترز مسواک زدن خلاصه می­شود. فتوا (تعیین میزان مشروعیت اعمال هر فرد) از استفاده­ی کارت بانکی گرفته تا دادن عضو پیوندی، کار اصلی علما یا واعظان خود خوانده است.
این نو بنیادگرایی می­تواند در بافت­های اجتماعی و سیاسی بسیار متنوعی رشد و نمو کند. سازمانی مانند "جماعت تبلیغ" که در فرانسه به نام "ایمان و عمل" معروف است، سازمانی کاملاً غیر سیاسی و قانون­گراست. ولی امامان مساجد کوچک محلی در اروپا اصرار دارند که دختران به کلاس­های ورزشی نروند و از مردان مسلمان می­خواهند که با زنان دست ندهند یا به کارت تبریک سال نو پاسخ ندهند. در لندن واعظانی چون ابوحمزه و عمر بکری مدام ادیان و نحله­های فکری دیگر را تکفیر می­کنند و مسلمانان را به جهاد فرا می­خوانند. حزب­التحریر (حزب آزادی) که مقر آن در لندن است و هواداران خود را از بین جوانان مسلمان نسل دوم [مهاجرین] بر می­گزیند، روشی بسیار ارتجاعی دارد: دعوت به اعلام فوری احیای دوباره­ی خلافت برای تمامی مسلمانان! محکوم کردن هرگونه مشارکت در زنده­گی اجتماعی و سیاسی کشورهای میزبان! اما این حزب حرفی از جهاد به میان نمی­آورد و هرگز به اقدامات خشونت­آمیز دست نمی­زند.
باری پیروزی محتمل – یا بعید - اخوان­المسلمین در مصر به مفهوم شکل­بندی یک دولت ارتجاعی دیگر در منطقه، از یک­سو به تحکیم دولت اسرائیل خواهد انجامید و از سوی دیگر جنبش­های چپ تراقی­خواه آفریقا و خاورمیانه را زیر فشار خواهد گذاشت.
به این ترتیب مردم مصر در آستانه­ی شرایطی به غایت حساس ایستاده­اند. در یک دوراهی سرنوشت­ساز. یک سمت به سوی بربریت سرمایه­داری از نوع لیبرال یا ایده­ئولوژیک بنیادگرا و سمت دیگر به سوی سوسیالیسم. برای انتخاب راه دوم طبقه­ی کارگری مصر راهی جز ادامه­ی مبارزه­ ندارد. دل­خوش کردن به سرنگونی دولت مبارک لازم اما بی­گمان سخت ناکافی­ست و ای­بسا که تمام جان­فشانی­های زحمت­کشان مصری را در مسلخ ارتجاع دیگری ذبح کند.
این انتخاب تاریخی نه فقط فراروی فرودستان مصر قرار گرفته است، بل­که همه­ی ملت­های تحت ستم سرمایه­داری در مطلع این دوراهی ایستاده­اند. فراتر از این­ها اگر قرار است حیات جهان استمرار یابد، راهی جز سوسیالیسم وجود ندارد.




آن­جا که "مبارک" و "بن­علی" و "اسد" و "علی­اف" و "عبدالله" و... قدم نهاده باشند/ گیاه از رستن، باز می­ماند. چرا که اینان با یاس­ها به داس سخن گفته­اند. (شاملو) بی­گمان آن­چه در مصر می­گذرد بازی آخر یک دیکتاتور کوچک است، اما آخر بازی برای او و سایر دیکتاتورها به گونه­یی دیگر رقم خواهد خورد.

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه­پوش
داغ­داران زیباترین فرزندان آب و خاک
هنوز از سجاده­ها
سر برنگرفته­اند.





بعد از التحریر
اعتصاب عمومی کارگران در مصر – دو هفته پس از خیزش­های مستمر خیابانی – آغاز شده است. کارگران کانال سوئز و کارگران بخش­های دیگر به میدان مبارزه آمده­اند. استمرار روند و شرایط انقلابی، به مرور نیروهای سازش­کار، لیبرال، ملی و مرتجع را به سود عروج طبقه­ی کارگر کنار خواهد زد. فرودستان مصری در آستانه­ی دوراهی سرنوشت ایستاده­اند. سوسیالیسم یا بربریت؟



هیچ نظری موجود نیست: