گزارشی در مورد برنامه شب محمود صالحی در فرانکفورت
روز شنبه 28 آگوست 2010 در دانشگاه فرانکفورت برنامهای را که جمع کوچک ما "هسته کمونیستی" تدارک دیده بود، به اجرا در آمد.انگیزه اولیه و بسیار قوی این حرکت را ما علاوه بر خواست خودمان، از متن "محمد قراگوزلو" تحت عنوان "از زخم قلب محمود صالحی" گرفتیم.
روز شنبه 28 آگوست 2010 در دانشگاه فرانکفورت برنامهای را که جمع کوچک ما "هسته کمونیستی" تدارک دیده بود، به اجرا در آمد.انگیزه اولیه و بسیار قوی این حرکت را ما علاوه بر خواست خودمان، از متن "محمد قراگوزلو" تحت عنوان "از زخم قلب محمود صالحی" گرفتیم.
زنده باد قلم، زنده باد قراگوزلو و زنده باد ادبیاتی که در ما این شور را آفرید. طبقه کارگر نیاز به قلب و قلم و زبان خودش دارد، تا چنین شورهایی را راه بیاندازد.
ما دست بکار شدیم و رفقای بسیاری را هم در جریان گذاشتیم، تا تجلیل از زحمات طبقه خودمان را تحت برنامهای به اجرا در آوریم.
این برنامه که تدارک و برنامه ریزی آن بیش از یک ماه و نیم به درازا کشیده بود، با تلاش جمعی از رفقا و از جمله رفقای "کمیته فعالین کارگری – سوسیالیستی- فرانکفورت" با موفقیت بسر انجام رسید.
توضیحاتی دیگری را که می شود در مورد این برنامه داد بشرح زیر است:
مناسبت برنامه: ما این برنامه را برگذار نمودیم، تا از زحمات طبقه خودمان و تلاشگرانش، از جمله "محمود صالحی" قدر دانی کنیم. از محمود صالحی و همراهانش. از او و همدوشان و هماندیشان و قلمزنان طبقهامان.
این برنامه تجلیل از زندگان بود. تجلیل از پویندگان خستگی ناپذیر راه انسانیت و سوسیالیسم. آنانی که چشم اندازشان جز محو واقعی سرمایهداری نیست.
ما این تجلیل را با شعر خوانی دو تن از شاعران شهر فرانکفورت، سیاوش ملکی و مجید خرمی آغاز کردیم.
قسمت بعدی برنامه ما یک میزگرد با حضور دو تن از رفقای فعال در عرصه مسائل سیاسی و کارگری بود. با طرح سوآل از میهمانان برنامه و با دخالتگری سایر شرکت کنندگان در روند ادامه آن، ما یک گفتگوی فعال را در ارتباط با مسائل کارگری به پیش بردیم.
این میزگرد حدود 1 ساعت و 45 دقیقه ادامه داشت. و ضمنا دعوت شدگان رفیقمان سعید از فرانکفورت بود و رفیق دیگرمان بهروز فراهانی بود، که بخاطر مناسبت برنامه با کمال میل دعوت را پذیرفته و از پاریس به فرانکفورت آمد، تا در این برنامه با ما مشارکت و همراهی نماید .
پس از پایان میزگرد و یک استراحت کوتاه، قسمت دوم برنامه به دست سه هنرمند جوان: دلیر کمانگر(کمانچه)، کاوه (گیتار)، و سیاوش ملکی (گیتار) سپرده شد.
بعد از گفتگویی زنده و گرم، کشیدن آرشه بر کمانچه و زخمه بر گیتارها جانمان را تازه تر کرد.
در این برنامه تلاش ما این بود، که راس ساعت اعلام شده برنامه را شروع کنیم، اما تاخیری 11 دقیقهای نیز بالاخره گریبان ما را گرفت و مشکل دیگر ارتباط زنده و تلفنی با خود رفیق محمود صالحی بود، تا پیامی به حاضرین در برنامه بدهد، که به دلیل دشواری تماس بناگزیر از آن صرف نظر کردیم.
اما پیام محمود، زندگی و مجموعه عملکرد او در طول زندگیاش تا کنون بوده، چیزی که ما در این برنامه بدینگونه به آن اشاره کردیم:
"محمود صالحی از سن 6/7 سالگی وارد بازار کار شده است. از کارگرانی است، که همیشه علیه شرایط سخت کار و مشکلاتی که سرمایه داری در ایران عموما در رابطه با کارگران و کلا جامعه ایجاد کرده، اعتراض نموده است.
او و بسیاری دیگر همچون خود او به هر دری زده اند، تا شاید راهی به زندگی بیابند. همراه و همرزم کم نداشته و خوشبختانه هنوز هم کم نیستند کسانی که این چراغ را برافروخته نگهداشته برای آینده و یک زندگی انسانی تلاش می کنند.
محمود صالحی اکنون یکی از چهره های شناخته شده جنبش کارگری است و میدانیم که معمولا چنین چهره شدنی چه عوارض و عواقب اجتماعی در پی دارد.
محمود صالحی و همراهانش سالهاست که کوشیده اند، تا لااقل سندیکای خبازان شهر سقز را بوجود آورند. آنها اکنون تحت تشکلات دیگری در تعدادی از شهرهای دیگر ایران می کوشند، ایجاد همصدایی و حرکت به پیش کنند.
چنانکه می دانیم، او هم مثل بسیاری از استثمار شدگان جامعه سرمایهداری تا کنون سهمیه زندان و شکنجه و انواع جریمهها را پرداخته است.
و حالا هم مثل روحیهاش که خوشبختانه همواره سرسخت و پرتلاش بوده، متاسفانه دچار شرایط سخت بیماری کلیه شده، کلیه هایی که بارها و تعمدا توسط بازجو به آنها مشت کوبیده شده است."
ما تلاش این عزیزان را با همنوایی حاضرین در برنامه گرامی داشتیم و خواهیم کوشید، تا پس از این نیز این تلاش جمعی را پیگیری نمائیم. تنها در این بزرگداشت جای خود این عزیزان: محمود صالحی، محمد قراگوزلو، محمد عیدی پور، و جلال حسینی و بسیاری دیگر خالی بود.
جا دارد به عنوان یک مورد در این گزارش هم یادآوری کنیم، در این برنامه ما در عین حال که در کار تجلیل بخشی از وجود خود بودیم، اما متاسفانه سوگوار از دست رفتن "گالیا" و پریا"ی عزیزمان، دوقلوهای 9 ساله دو تن از رفقای خوبمان "ف" و "ب" در جریان یک تصادف هم بودیم. از اینرو جای خالی این عزیزانمان هم در میان جمع و در کنار ما بشدت احساس می شد.
با درودهای صمیمانه
"هسته کمونیستی- فرانکفورت" دوشنبه 30 آگوست 2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر