سیاست خارجی جنبش کارگری
محمد قراگوزلو
روز قدس 1389 آمد و رفت.این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یکسو و چپهای خردهبورژوای غیر کارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی – بدون حضور طبقهی کارگر – تا آیندهئی قابل پیشبینی تمام شده است. اینک سبز حتا مفاهیم سمبلیک خود را نیز از دست داده و بیرنگتر از همیشه در فضای مجازی دست و پا میزند. کل جریان سبز – اعم از جمهوریخواه، ملی مذهبی، سکولار، آتهایست، مدرن یا سنتی، مشارکتی ـ کارگزارانی یا اکثریتی تودهئی – در توهم سادهلوحانهی خود از برآیند "انتخابات" 22 خرداد 1388، حداکثر به دنبال تغییرات مدنی بود و این "تغییر" را به تاسی از تحولات سیاسی آمریکا – حذف نئوکانها و به قدرت رسیدن دموکراتها با شعار تغییر – در تغییر سیاستمداران جستوجو میکرد. به عبارت روشنتر سبزها از هاشمیرفسنجانی و رضائی و قالیباف و لاریجانی گرفته تا خاتمی و موسوی و کروبی، فقط به دنبال حذف احمدینژاد بودند. و هستند نیز. برنامهی اقتصادی این جماعت ادغام در اقتصاد جهانی سرمایهداری و به طور مشخص سرمایهداری غرب و جذب سرمایه از طریق تعدیل سیاست خارجی ظاهراً تهاجمی دولت نهم بود. موسوی و کل کمپین هوا دار او در رویای پیوستن به WTO و عقلانی کردن سیاستهای اقتصادی پرپر میزدند و تحقق این رویا را در کنار گذاشتن تیم احمدینژاد میدیدند. چنین نشد چنانکه میدانیم. حالا دیگر به سادهگی میتوان گفت کمپین سبز مالیده و از خیابانهای تهران به کوچههای مدیای سرمایهداری ماسیده است. این نکته هم که گفته میشود "جنبش؟ سبز" مانند آتش به زیر خاکستر رفته است، ادعای پوچی بیش نیست که سبزها مانند کودکی که از ترس تاریکی با خود حرف میزند، آنرا در بوق و کرنا کردهاند. انتقال بطئی رهبری سبز از ایران به آمریکا و انگلستان و تشکیل اتاقهای پوشالی فکر به اندازهی استراتژی (تاکتیک؟) اسب تروا موید استیصال جریانهائیست که میخواستند با سوءاستفاده از "فشار مردم" به "چانهزنی در بالا" بپردازند و امتیاز توفیق در انباشت سرمایه را به نام خود ثبت کنند. سیاست خارجی سبزها، در شعار روز قدس سال گذشته (نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران) به وضوح ناسیونالیسم منحطی را به نمایش گذاشت که حتا تلاش مذبوحانهی شیخ محسن کدیور از بلندگوی تفسیر خبر VOA نیز نتوانست آنرا پاک کند. فعالیت لیدرهای خود تبعیدی سبز ذیل امکانات تبلیغاتی سرمایهداری غرب و دریافت جوایز کلان از نهادهای شناخته شدهی بورژوازی جهانی، از فرط بسآمد تکرار مکررات است.
از سوی دیگر چپ خردهبورژوائی و غیر کارگری نیز که در جریان اعتراضات یکسال و نیم گذشته به زائدهی بورژوازی لیبرال (اصلاحطلبان، لیبرالها، سوسیال دموکراتها) تبدیل شده و میخواست حضور خود را از طریق حزب "روشنفکری" و غیر کارگری متکی به مدیای مدونائی در خیزش تودهئی، هژمونیک کند و در نهایت توهم به مردم فراخوان میداد که عکس فلان لیدر را برافرازند و در روز بهمان چادر و روسری از سر بردارند، بوق بزنند، به پارک بروند و شعار انقلاب زنانه و انسانی سر دهند، حالا به دنبال توجیه انفعال و عقبنشینی مردم و شکست سیاستهای غیر کارگری و انحالطلبانهی خود به در و دیوار میزند. این چپ و کل خواهرخواندهها و برادرزادههایش هیچگاه موضع سیاسی مشخصی نسبت به هژمونی طبقهی کارگر در جنبش تودهئی نداشته و دلش را با نامهنویسی به اوباما و داسیلوا خوش کرده و زیر پرچم انواع و اقسام مراکز همبستهگی آمریکائی و امپریالیستی خود را باد زده است. چپ خردهبورژوائی اساساً نه فقط به موضع ضد امپریالیستی جنبش کارگری پایبند و متعهد نیست، بلکه در قیاس با سنتهای اسلامی و بنیادگرائی ترجیح میدهد که به سیاستهای رژیم چنج نئوکنسرواتیستها دلخوش کند، از اسرائیل مدرن در قبال فلسطینیهای عقبمانده و سنتی دفاع کند و هرگونه مخالفت و شعار ضد امپریالیستی را به دعواهای دوران جنگ سرد تقلیل دهد و به سیاستهای ارتجاعی حزب توده پیوند بزند. برای چپ خردهبورژوائی پنداری پدیدهئی به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد و زمانی هم که پای آمریکا و اتحادیهی اروپای امپریالیست به میان میآید، به یک درجه پیش رفت دموکراسی لیبرال – و حتا نئولیبرال – در برابر عقبماندهگی بنیادگرائی اسلامی رای میدهد. از نظر چپ خردهبورژوائی، جنبش کارگری نه فقط یکپارچه است، بلکه هرگونه مقاومت تشکلهای کارگری ضد امپریالیستی و رد کومکهای مالی مراکز ارتجاعی وابسته به امپریالیسم، ایجاد انشقاق در جنبش کارگری محسوب میشود. زمانی هم که فعالان چپ جنبش کارگری در دفاع از مردم مجروح غزه، فراخوان تحریم رژیم آپارتایدی اسرائیل را آواز میدهند و از کارگران سوئدی به سبب امتناع از همکاری با کشتیهای اسرائیلی تجلیل به عمل میآورد، چپ خردهبورژوائی وارد صحنه میشود و از موضع منتقد، قلم هجو و هزل به دست میگیرد.
نگارنده بر این باور است که:
الف. جنبش کارگری از سمپاتها و دلالان خانهی کارگر تا تشکلهای مستقل، جنبشیست که گرایشهای مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسیالیستی را در بر میگیرد.
ب. جنبش کارگری، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروهها عمیقاً و ذاتاً ضد امپریالیست است.
پ. در این ادبیات امپریالیسم با همان مفهوم بالاترین مرحلهی سرمایهداری تعریف میشود و به طور مشخص از آمریکا و اتحادیهی اروپا تا چین و روسیه و ژاپن را نیز فرا میگیرد.
ت. تقویت جنبش کارگری، به ویژه در عصر جهانیسازیهای نئولیبرالی در گرو علنیات مواضع ضد امپریالیستی این جنبش است. اگر جنبش کارگری مدافع منافع طبقهی کارگر است، اگر جنبش کارگری علیه تمام صورتمندیهای سرمایهداری - اعم از دولتی، خصوصی، بازار آزاد، بازار+برنامه و... – مبارزه میکند لاجرم نمیتواند نسبت به امپریالیسم و کلیهی نهادها و مراکز وابسته به آن خنثا عمل کند.
ث. صرفنظر از دعواهای سیاسی گروهها و احزاب فلسطینی، جنبش کارگری نمیتواند در مقابل جنایات صهیونیستها سکوت کند و به دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان فلسطینی برنخیزد. واضح است دفاع جنبش کارگری از احزاب سیاسی درگیر در ماجرای فلسطین، منوط به استقلال همهجانبهی این جریانها از دولتهای بورژوائی است. منطق انترناسیونالیسم کارگری اصل مباحث پیشگفته را مستغنی از هرگونه پلمیک سکتی میداند و برای رهائی طبقهی کارگر فقط به نیروی طبقهی خود تکیه میزند.
Mohammad.QhQ@Gmail.com
محمد قراگوزلو
روز قدس 1389 آمد و رفت.این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یکسو و چپهای خردهبورژوای غیر کارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی – بدون حضور طبقهی کارگر – تا آیندهئی قابل پیشبینی تمام شده است. اینک سبز حتا مفاهیم سمبلیک خود را نیز از دست داده و بیرنگتر از همیشه در فضای مجازی دست و پا میزند. کل جریان سبز – اعم از جمهوریخواه، ملی مذهبی، سکولار، آتهایست، مدرن یا سنتی، مشارکتی ـ کارگزارانی یا اکثریتی تودهئی – در توهم سادهلوحانهی خود از برآیند "انتخابات" 22 خرداد 1388، حداکثر به دنبال تغییرات مدنی بود و این "تغییر" را به تاسی از تحولات سیاسی آمریکا – حذف نئوکانها و به قدرت رسیدن دموکراتها با شعار تغییر – در تغییر سیاستمداران جستوجو میکرد. به عبارت روشنتر سبزها از هاشمیرفسنجانی و رضائی و قالیباف و لاریجانی گرفته تا خاتمی و موسوی و کروبی، فقط به دنبال حذف احمدینژاد بودند. و هستند نیز. برنامهی اقتصادی این جماعت ادغام در اقتصاد جهانی سرمایهداری و به طور مشخص سرمایهداری غرب و جذب سرمایه از طریق تعدیل سیاست خارجی ظاهراً تهاجمی دولت نهم بود. موسوی و کل کمپین هوا دار او در رویای پیوستن به WTO و عقلانی کردن سیاستهای اقتصادی پرپر میزدند و تحقق این رویا را در کنار گذاشتن تیم احمدینژاد میدیدند. چنین نشد چنانکه میدانیم. حالا دیگر به سادهگی میتوان گفت کمپین سبز مالیده و از خیابانهای تهران به کوچههای مدیای سرمایهداری ماسیده است. این نکته هم که گفته میشود "جنبش؟ سبز" مانند آتش به زیر خاکستر رفته است، ادعای پوچی بیش نیست که سبزها مانند کودکی که از ترس تاریکی با خود حرف میزند، آنرا در بوق و کرنا کردهاند. انتقال بطئی رهبری سبز از ایران به آمریکا و انگلستان و تشکیل اتاقهای پوشالی فکر به اندازهی استراتژی (تاکتیک؟) اسب تروا موید استیصال جریانهائیست که میخواستند با سوءاستفاده از "فشار مردم" به "چانهزنی در بالا" بپردازند و امتیاز توفیق در انباشت سرمایه را به نام خود ثبت کنند. سیاست خارجی سبزها، در شعار روز قدس سال گذشته (نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران) به وضوح ناسیونالیسم منحطی را به نمایش گذاشت که حتا تلاش مذبوحانهی شیخ محسن کدیور از بلندگوی تفسیر خبر VOA نیز نتوانست آنرا پاک کند. فعالیت لیدرهای خود تبعیدی سبز ذیل امکانات تبلیغاتی سرمایهداری غرب و دریافت جوایز کلان از نهادهای شناخته شدهی بورژوازی جهانی، از فرط بسآمد تکرار مکررات است.
از سوی دیگر چپ خردهبورژوائی و غیر کارگری نیز که در جریان اعتراضات یکسال و نیم گذشته به زائدهی بورژوازی لیبرال (اصلاحطلبان، لیبرالها، سوسیال دموکراتها) تبدیل شده و میخواست حضور خود را از طریق حزب "روشنفکری" و غیر کارگری متکی به مدیای مدونائی در خیزش تودهئی، هژمونیک کند و در نهایت توهم به مردم فراخوان میداد که عکس فلان لیدر را برافرازند و در روز بهمان چادر و روسری از سر بردارند، بوق بزنند، به پارک بروند و شعار انقلاب زنانه و انسانی سر دهند، حالا به دنبال توجیه انفعال و عقبنشینی مردم و شکست سیاستهای غیر کارگری و انحالطلبانهی خود به در و دیوار میزند. این چپ و کل خواهرخواندهها و برادرزادههایش هیچگاه موضع سیاسی مشخصی نسبت به هژمونی طبقهی کارگر در جنبش تودهئی نداشته و دلش را با نامهنویسی به اوباما و داسیلوا خوش کرده و زیر پرچم انواع و اقسام مراکز همبستهگی آمریکائی و امپریالیستی خود را باد زده است. چپ خردهبورژوائی اساساً نه فقط به موضع ضد امپریالیستی جنبش کارگری پایبند و متعهد نیست، بلکه در قیاس با سنتهای اسلامی و بنیادگرائی ترجیح میدهد که به سیاستهای رژیم چنج نئوکنسرواتیستها دلخوش کند، از اسرائیل مدرن در قبال فلسطینیهای عقبمانده و سنتی دفاع کند و هرگونه مخالفت و شعار ضد امپریالیستی را به دعواهای دوران جنگ سرد تقلیل دهد و به سیاستهای ارتجاعی حزب توده پیوند بزند. برای چپ خردهبورژوائی پنداری پدیدهئی به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد و زمانی هم که پای آمریکا و اتحادیهی اروپای امپریالیست به میان میآید، به یک درجه پیش رفت دموکراسی لیبرال – و حتا نئولیبرال – در برابر عقبماندهگی بنیادگرائی اسلامی رای میدهد. از نظر چپ خردهبورژوائی، جنبش کارگری نه فقط یکپارچه است، بلکه هرگونه مقاومت تشکلهای کارگری ضد امپریالیستی و رد کومکهای مالی مراکز ارتجاعی وابسته به امپریالیسم، ایجاد انشقاق در جنبش کارگری محسوب میشود. زمانی هم که فعالان چپ جنبش کارگری در دفاع از مردم مجروح غزه، فراخوان تحریم رژیم آپارتایدی اسرائیل را آواز میدهند و از کارگران سوئدی به سبب امتناع از همکاری با کشتیهای اسرائیلی تجلیل به عمل میآورد، چپ خردهبورژوائی وارد صحنه میشود و از موضع منتقد، قلم هجو و هزل به دست میگیرد.
نگارنده بر این باور است که:
الف. جنبش کارگری از سمپاتها و دلالان خانهی کارگر تا تشکلهای مستقل، جنبشیست که گرایشهای مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسیالیستی را در بر میگیرد.
ب. جنبش کارگری، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروهها عمیقاً و ذاتاً ضد امپریالیست است.
پ. در این ادبیات امپریالیسم با همان مفهوم بالاترین مرحلهی سرمایهداری تعریف میشود و به طور مشخص از آمریکا و اتحادیهی اروپا تا چین و روسیه و ژاپن را نیز فرا میگیرد.
ت. تقویت جنبش کارگری، به ویژه در عصر جهانیسازیهای نئولیبرالی در گرو علنیات مواضع ضد امپریالیستی این جنبش است. اگر جنبش کارگری مدافع منافع طبقهی کارگر است، اگر جنبش کارگری علیه تمام صورتمندیهای سرمایهداری - اعم از دولتی، خصوصی، بازار آزاد، بازار+برنامه و... – مبارزه میکند لاجرم نمیتواند نسبت به امپریالیسم و کلیهی نهادها و مراکز وابسته به آن خنثا عمل کند.
ث. صرفنظر از دعواهای سیاسی گروهها و احزاب فلسطینی، جنبش کارگری نمیتواند در مقابل جنایات صهیونیستها سکوت کند و به دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان فلسطینی برنخیزد. واضح است دفاع جنبش کارگری از احزاب سیاسی درگیر در ماجرای فلسطین، منوط به استقلال همهجانبهی این جریانها از دولتهای بورژوائی است. منطق انترناسیونالیسم کارگری اصل مباحث پیشگفته را مستغنی از هرگونه پلمیک سکتی میداند و برای رهائی طبقهی کارگر فقط به نیروی طبقهی خود تکیه میزند.
Mohammad.QhQ@Gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر