نوری زاده و "وقاحتی" که حدّ و مرز نمی شناسد
آرمان پویان
در برنامۀ جمعه شب "تفسیر خبر" صدای آمریکا (دوّم مهرماه 89)، که در ظاهر امر به حضور احمدی نژاد در سازمان ملل اختصاص داشت، نوری زاده به روال سالیان گذشته حاضر می شود و فرمایشاتی بی ربط می کند که میزان وقاحت آن با هیچ مقیاس و اندازه ای قابل سنجش نیست. بنا به فرمایش اخیر نوری زاده، ضدّیت با آمریکا (که در واقع باید گفت، ضدّیت با سلطۀ امپریالیستی آمریکا)، در دوره ای، و آن هم از طرف چپ ها، "مُد شده بود" و دیگر این که آن چه احمدی نژاد علیه دولت آمریکا می گوید "تکرار همان حرف هاییست که چپ های دهۀ 60 ایران می زدند"؛ در طول برنامه، نوری زاده تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا همراه با پوزخندهای تأییدآمیز چالنگی و سرتکان دادن های عشوه گرانۀ سازگارا، به ذهن مخاطب حقنه کند که ضدّیت با آمریکا، اگر تا دیروز "مُد چپ" بود، امروز دیگر مختص "افراطیون اسلامی" است (و به خود زحمت هم نمی دهد تا رابطۀ تاریخی بین همین افراطیون اسلامی، من جمله القاعده و طالبان، را با سرویس های اطلاعاتی آمریکا توضیح دهد). در واقع این ادّعای نوری زاده، هیچ چیز به جز جویدن تئوری های پس ماندۀ جورج بوش و نئوکان ها نیست:
"یا با ما، یا علیه ما"؛ یعنی انتقاد از و مبارزه با امپریالیسم آمریکا، ناگزیر شما را در جبهۀ جمهوری اسلامی و گروه های تروریستی قرار می دهد و لاغیر.
در پس تمامی کلمات و عبارات او، نفرت نسبت به چپ موج می زند. هرچند از یک مفسّر خرده پا و مواجب بگیر که سر در توبرۀ صدای آمریکا دارد و اصولاً موجودیّت اش وابسته به این نهاد است، نمی توان خلاف این را هم انتظار داشت. "نوری زاده" ای که تا دیروز با واژه هایی آن چنانی به توصیف "امام" و "رهبر بزرگوار"ش می نشست، امروز علی الظاهر آخور دیگری پیدا کرده است:
"هیچ پناه و یاوری نمی بینم که با او سخن بگویم، به جز امام... به جز رهبری که با او آغاز کردیم و اینک برایمان سخت است که در حضور او نباشیم"، "یک روز دیگر گفتند نامه ای و خبری از شما رسیده است. یک روز نواری از صدای شما آمد. یک روزی زیر نگاه مأموران امنیّت خانۀ شاه، وقتی به زیارت مرقد مولا علی آمده بودیم، خدمت شما رسیدیم و شما به ما مژدۀ پیروزی، فتح قریب را دادید..." (علیرضا نوری زاده، مجلۀ امید ایران، شمارۀ 12، 13 اردیبهشت 58) [1]
بدین ترتیب نوری زاده- به عنوان مهرۀ سوخته و تحلیل گر دست چندمی که اصولاً در قیاس با رسانه های انحصاری بزرگ و تئوریسین های اصلی سرمایه داری آمریکا به حساب هم نمی آید و تنها یکی از چند ده هزار بلندگوی تبلیغاتی دولت این کشورست- در ادامۀ خطّ کلی دولت آمریکا، ابتدا ضدّیت با امپریالیسم این کشور را "مُد چپ" و "تبلیغات شوروی" در گذشته معرّفی می کند و ضمناً با کمال بی شرمی به تمام ژست های ضدّ آمریکایی[2] رژیم توتالیتر کنونی ایران برچسب چپ می زند، تا از این پس هرگونه ضدّیت با امپریالیسم آمریکا، افراطی، عقب مانده و غیرمدرن بودن یک دولت یا کشور را در ذهن مخاطب تداعی کند. در واقع نوری زاده به بهانۀ ژست های ضدّ غربی آن چنانی امّا توخالی دولت ایران، و با استفاده از جوّ بی اعتمادی شدید داخلی نسبت به رژیم، در کنار تبلیغات شبانه روزی نهادهایی هم چون "صدای آمریکا"، به سرپوش گذاشتن بر و توجیه جنایات امپریالیسم آمریکا می پردازد.
امّا او جسارت آن را ندارد تا بگوید که امروز، ایالات متحده از نظر هزینه های نظامی، نخستین و مهم ترین تهدید برای ثبات دنیا به شمار می رود (این را گزارش مؤسّسۀ تحقیقات بین المللی پیرامون صلح در استکهلم نشان می دهد که هزینه های نظامی آمریکا، اکنون 43 درصد از کلّ هزینه های نظامی جهان است و ایالات متحده در بین 10 کشور با بیش ترین هزینه های نظامی، رتبۀ اوّل را دارد[3]). نیازی هم نمی بیند تا در مورد قرارداد آمریکا برای استفاده از هفت پایگاه نظامی در کلمبیا (که موقتاً از سوی دادگاه ها به حالت تعلیق درآمده است)، کودتای نظامی در هندوراس، تجهیز نظامی نیروهای کاستا ریکا، تلاش برای تأسیس پایگاه نظامی در پاناما، باقی ماندن 50 هزار سرباز آمریکایی در عراق و إلی آخر صحبتی کند. حتی زمانی که در این برنامه به حادثۀ 11 سپتامبر 2001 اشاره می کند، ابداً به روی خود هم نمی آورد که یازدهم سپتامبر، اساساً سالروز کودتای نظامی ژنرال پینوشه با حمایت ایالات متحده علیه دولت دموکراتیک سالوادور آلنده بوده است. این را هم به مخاطب نمی گوید که امروز، در سیستم باز دموکراسی او، هرچیزی که اندکی از چارچوب سیستم خارج بشود و یا آن را- حتی تا اندازه ای محدود- به چالش بگیرد، به سرعت به بهانۀ حمایت از تروریسم زیر ضرب "سی. آی. ای" یا "اف. بی. آی" می رود. کما این که چند روز پیش، در تاریخ 24 سپتامبر سال جاری، نیروهای اف. بی. آی به دنبال شواهد و قرائنی پیرامون فعّالیّت های مربوط به "حمایت مادّی از تروریسم"، به منازل تعدادی از فعّالین ضدّ جنگ هجوم بردند و طبق اخبار، اکثر این حملات در مینیاپلیس و علیه رهبران ضدّ جنگ و فعّالین چپ آن شهر صورت گرفت.[4]
نوری زاده فراموش می کند که در همین مدل "دموکراسی" متبوع اش، بنا به گزارش اخیر ادارۀ سرشماری (به تاریخ 6 سپتامبر 2010)، در سال 2009، نزدیک به 44 میلیون نفر در فقر به سر می برده اند و ضمناً طی سه دهۀ گذشته، شمار فقرا قریب به 15 میلیون نفر افزایش یافته است. فقط طی سال های 2007 تا 2009، یعنی اوج بحران اقتصادی، 2.1 میلیون نفر به شمار کودکان فقیر اضافه شده است.[5] طبق همین گزارش، نسبت افرادی که تحت پوشش بیمه قرار ندارند، از 15.4 درصد در سال 2008 به 16.7 درصد در سال 2009 افزایش یافته است و بنابراین در همین سال، 50.7 میلیون نفر فاقد بیمه بوده اند. [6] احتمالاً از این هم بی خبر است که مطابق با گزارش ادارۀ آمار کار، با عنوان "مشخصات اشتغال خانواده ها- سال 2009" که در ماه مه سال جاری منتشر گردید، سهم خانواده هایی با یک عضو بیکار، از 7.8 درصد در سال 2008 به 12 درصد در سال 2009 افزایش یافت و این نسبت، از زمان آغاز جمع آوری داده ها در سال 1994 تاکنون، در بالاترین سطح خود قرار داشته است[7] (هرچند این ارقام "رسمی"، بسیار کم تر از میزان واقعی برآورد شده اند، ولی به هر حال تا حدود زیادی گویای ابعاد فاجعه هستند).
نوری زاده باید افتخار کند که بر مبنای شاخص "امید زندگی در هنگام تولید" (که از سوی سازمان ملل برای دورۀ 2005 تا 2010 تخمین زده شده است[8])، آمریکا در رتبۀ 38 جهان قرار دارد، یعنی پایین تر از کشورهایی مانند ژاپن، سوئد، کانادا، انگلستان،... و کوبا.
در مورد توزیع عمیقاً نابرابر ثروت در این جامعه، همان بس که آجای کاپور، استراتژیست جهانی در "سیتی گروپ" و تیم تحقیقاتی او در سال 2005، اصطلاح "پلوتونومی"[9] را برای توصیف کشورهایی به کار بردند که وجه مشخصّۀ آن ها، درآمد بالا و نابرابری در توزیع ثروت است و مطابق با تعریف آن ها، ایالات متحدۀ آمریکا و هم چنین انگلستان، کانادا و استرالیا، هر یک به تنهایی یک "پلوتونومی" هستند. سه ویژگی اصلی این پلوتونومی ها، که آمریکا یکی از آن هاست، به گزارش کاپور و تیم تحقیقاتی او چنین است[10]:
1- پلوتونومی ها همگی به وسیلۀ «سود ناشی از بهره وری تکنولوژی های مخرّب، ابداع ابزارهای مالی، دولت های حامی سرمایه داران، مهاجرین ... حکومت قانون و در نظر گرفتن حق و امتیاز انحصاری برای اختراعات و غیره" به وجود می آیند.
2- مصرف کنندۀ «متوسّط» در پلوتونومی وجود ندارد. تنها طبقه، طبقۀ ثروتمند است. طبقۀ ثروتمند، قسمت قابل توجّه و البته بی تناسبی از اقتصاد را در اختیار دارد، در حالی که سهم غیر ثروتمندان تنها «قسمت های بسیار کوچکی از ثروت اقتصادی است.»
3- به احتمال زیاد، پلوتونومی ها در آینده با تغذیه شدن از سوی دولت های حامی سرمایه داری، بهره وری بیشتر تکنولوژی و جهانی سازی رشد خواهند کرد.
جالب آن جاست که این اظهارات، نه از سوی "چپ"، که از سوی یکی از نهاد های شناخته شده و دست راستی آمریکا گفته شده است.[11]
اواخر سال گذشته نیز خبرگزاری بی بی سی با انتشار نتایج یک نظرسنجی جهانی با عنوان "نارضایتی گسترده از سرمایه داری: بیست سال پس از سقوط دیوار برلین" به تاریخ 9 نوامبر 2009 اعلام کرد:
"بیست سال پس از فروریختن دیوار برلین، نظر سنجی بین المللی جدید سرویس جهانی BBC نشان می دهد که نارضایتی از سرمایه داریِ بازار آزادی گسترده است و به طور متوسّط تنها 11% در 27 کشور می گویند که این سیستم به خوبی کار می کند و اِعمال مقرّرات بیش تر ایدۀ خوبی نیست". [12] در همین گزارش آمده است که تنها 25 درصد از مردم آمریکا معتقدند که سرمایه داری به خوبی کار می کند. با این حساب لابد از نظر نوری زاده، بی بی سی هم به جرگۀ "چپ" پیوسته است.
به علاوه، نوری زاده نه فقط از بازگو کردن شرایط داخلی این "سیستم دموکراسی" رؤیایی اش سر بازمی زند (و بی شرمانه خاک به چشم میلیون ها نفر از شهروندان آمریکا می پاشد که با بیکاری، تبعیض نژادی، فقر، نبود بیمۀ درمانی و غیره دست به گریبانند)، که حتی کوچک ترین اشاره ای هم به نتایج "صدور این دموکراسی"- چه به کشورهای اروپای شرقی و چه به کشورهایی نظیر افغانستان و عراق- نمی کند. اگر او نمی گوید، من به عنوان یک "چپ"، و نتیجتاً یک دشمن سازش ناپذیر امپریالیسم، می گویم؛ آمار رسمی دولتی زير، تا دسامبر ۲۰۰٨، شرايط فاجعه بار غالب بر عراق را از زمان حملۀ آمريکا و اشغال آن کشور نشان می دهد[13]:
- يک ميليون بيوه زن عراقی (بنا به گزارش وزارت امور زنان عراق).
- چهار ميليون کودک يتيم عراقی (بنا به تخمين وزارت برنامه ريزی عراق).
- دو و نيم ميليون کشتۀ عراقی (بنا به گزارش وزارت بهداشت، و پزشکی قانونی عراق).
- هشتصد هزار عراقی ناپديد شده در بازداشتگاه های مخفی مرتبط با احزاب گوناگون حاکم (بر اساس شکايت های ثبت شده در وزارت کشور عراق).
- سيصد و چهل هزار زندانی عراقی که بدون اعلام جرم، در زندان های ارتش ايالات متحده، زندان های دولت عراق، و زندان های واقع در منطقۀ کردستان به سر می برند (بنا به گزارش سازمان ها و آژانس های حقوق بشر عراقی، عرب، بين المللی و سازمان ملل). نيروهای اشغالگر ايالات متحده، رسماً قبول دارند که تعداد بازداشت شدگان عراقی در زندان های آن ها، حدود صد و بيست هزار نفر است.
- چهار و نيم ميليون آوارۀ عراقی در خارج از عراق (بنا بر آمار متقاضيان گذرنامۀ "نوع ث"، از ادارۀ مرکزی صدور گذرنامه).
- دو و نيم ميليون عراقی آواره در داخل عراق (به گزارش وزارت آوارگان عراق).
این گوشه ای بود از ترازنامۀ دموکراسی آمریکایی در عراق. می توان همین ترازنامه را برای کشورهای بلوک شرق سابق هم بررسی کرد. نوری زاده مانند سایر همفکرانش عادت دارد تا در هر مناسبتی (از اسلامیزه کردن علوم انسانی در ایران گرفته تا همین مسألۀ سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل) یک سر موضوع را به شوروی سابق ختم کند. فرض را بر آن بگذارید که یک بار و برای همیشه پذیرفتیم که دوران حیات بلوک شرق، چیزی به جز جهنم نبوده است. امّا سؤالی که باید از نوری زاده و همپالگی هایش پرسید اینست که "اکنون چه؟" یعنی بعد از سقوط آن جهنم و گذار مسالمت آمیز به بهشت سرمایه داری و دموکراسی نئولیبرالی مورد نظر شما، این کشورها در چه وضعیّتی به سر می برند. اجازه دهید پاسخ به این سؤال را من مختصراً بر مبنای تحقیقی "غیر چپ" ارائه بدهم. در تحقیقی با عنوان "خصوصی سازی گسترده و بحران مرگ و میر در کشورهای پسا-کمونیستی" (نوشتۀ لاورنس کینگ، دیوید استاکلر و پتریک هام) که اکتبر سال 2006 از سوی مؤسّسۀ تحقیقاتی اقتصاد سیاسی دانشگاه ماساچوست منتشر گردید، چنین آمده است:
"کشورهای پسا-کمونیستی در طول دورۀ گذار به سرمایه داری، بحران هایی بی سابقه در مرگ و میر را تجربه کرده اند، هرچند در داخل و در بین کشورها و مناطق ]مختلف[ تفاوت های قابل ملاحظه ای ]از نقطه نظر سطح این بحران ها[ وجود داشته است. بخش عمدۀ این تفاوت ها، هم چنان بدون توضیح باقی می ماند، با این حال الکل و فشارهای روانی به عنوان مهم ترین دلایل سقوط امید زندگی شناسایی شده اند. ما با نشان دادن این موضوع که برنامه های خصوصی سازی سریع و در مقیاس وسیع با الهام از سیاست های نئولیبرالی، عامل عمدۀ کاهش امید زندگی بوده است، از سطح این یافته فراتر می رویم. ما پی برده ایم که خصوصی سازی های گسترده، به افزایش مرگ و میر ناشی از الکل، بیماری های قلبی و نرخ خودکشی نیز انجامید؛ همۀ این ها مدرک محکمی است دالّ بر آن که خصوصی سازی گسترده، موجب افزایش فشار روانی- که خود مستقیماً به مرگ و میر بالاتر منجر شد- گردیده است. به علاوه، ما پی برده ایم که خصوصی سازی گسترده تا حدودی موجب کاهش در تعداد پزشکان، دندان پزشکان و سرانۀ تخت بیمارستان شده است".[14]
گمان می کنم همین چند جمله کاملاً روشن و گویا باشد. با وجود تمامی این مصایب[15] (آن هم به اعتراف نهادهای تحقیقاتی، مراکز آماری و خبرگزاری های رسمی دنیای سرمایه داری) مبارزه با امپریالیسم آمریکا از نظر شخصی به حقارت نوری زاده از "مُد" افتاده است؛ یعنی باید تمامی این فلاکت را نظاره کرد و دم برنیاورد، چرا که او فعلاً منافعش را در کاسه لیسی و دم تکان دادن برای دولت آمریکا می بیند و نمی تواند این موضوع را رک و راست به مخاطبانش بگوید. برای توصیف اشخاصی هم چون نوری زاده، که ذرّه ای شرافت در کلّ پیکرشان باقی نمانده است، هیچ چیز به گویایی این شعر از زنده یاد اخوان ثالث در ذهن ندارم:
« ای درختان عقیم ریشه تان در خاک های هرزگی مَستور
یک جوانه ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند
ای گروهی برگِ چرکین تارِ چرکین پود
یادگار خشکسالی های گردآلود
هیچ بارانی شما را شُست نتواند»
5 مهرماه 89
[1] متن اسکن شدۀ این نوشته، در مطلب زیر موجود است:
www.ois-iran.com/ois-iran-1074-darbarahe-dr-norizadeh-wa-ettehamate-ou-be-dr-sanjabi-1386.htm
[2] این موضوع بسیار ساده است که جمهوری اسلامی با قرار گرفتن در پوشش ضدّیت با آمریکا و انتقادات آتشینی که بعضاً حتی درست هم هست، سعی می کند تا خود را در موضع مشروع و درست قرار دهد. اگر جناحی از حاکمیّت (یعنی اصلاح طلبان) برای از سر گیری رابطه با آمریکا، له له می زند، جناح دیگر که خود را در باند احمدی نژاد-خامنه ای نشان می دهد، سخت در تلاش است تا از موضع بالا و مشخصاً برای امتیازگیری سر میز مذاکره بنشیند. در حال حاضر شاهدیم که حتی احمدی نژاد با کمی عقب نشینی، از شرایط آسان بازگشایی سفارت آمریکا و ایران هم صحبت کرده است. بنابراین یک چیز تغییر نمی کند و آن هم مذاکره و مماشات از بالاست، ولو در پوشش سخنان ضدّغربی و گفته هایی که رنگ و بوی چپ هم دارد. جای سؤال دارد که اگر جمهوری اسلامی، در کلیت خود، رژیمی ضدّ امپریالیستی است، پس چگونه است که از زمان "دولت سازندگی" رفسنجانی تا دولت کنونی احمدی نژاد، تا خرخره در نسخه های تجویزی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (به مثابۀ دو تا از نهادها و ابزارهای اصلی امپریالیسم) فرو رفته است؟
[3] پویان، آرمان. "حکایت آن یک میلیارد دلار و شیرین زبانی های صدای آمریکا" 15 مرداد 89.
[4] Ditz, Jason. "FBI Launching Mass Raids of Antiwar Activists' Homes", Sep 24, 2010. & http://links.org.au/node/1909
[5] رابرتز، مایکل. "در این سیستم، فقر همواره وجود خواهد داشت"، ترجمۀ آرمان پویان، 3 مهرماه 89.
[6] US Census Bureau, "Income, Poverty and Health Insurance Coverage in the United States: 2009" (PDF) Sep 2010, p.22
[7] پویان، آرمان. "بحران سرمایه داری و چالش بیکاری در آمریکا"، 25 مرداد 89
[8] See: UN Department of Economic and Social Affairs, "World Population Prospects: The 2008 Revision" (PDF), Table A-17, pp.71-75.
[9] «Plutonomy» ترکیبی از دو واژۀ «Plutus» (خدای ثروت در یونان) و «Economy» (اقتصاد) می باشد. ر.ک به:
http://www.zmag.org/znet/viewArticle/15709
[10] http://blogs.wsj.com/wealth/2007/01/08/plutonomics/
[11] شاید بد نباشد در این جا اشاره ای بکنم به این موضوع که درست در روز دوشنبه، 26 ژوئیۀ 2009 (که به خاطر کاهش 68000 مورد از مشاغل، در مطبوعات به "دوشنبۀ خونین" معروف گشت) گزارش شد که سیتی گروپ (Citigroup) قصد دارد، به عنوان نهادی مشمول "بستۀ نجات"، برای مدیران رده بالای خود یک جت خصوصی به مبلغ 45 میلیون دلار خریداری کند!
http://www.marxist.com/us-bloody-monday-and-changing-consciousness.htm
[12] http://www.globescan.com/news_archives/bbc2009_berlin_wall/bbc09_berlin_wall_release.pdf
[13] البغدادی، صباح. "ترازنامۀ دموکراسی آمریکایی در عراق"، ترجمۀ ع. سهند.
[14] King, Lawrence. Stuckler, David. Hamm, Patrick. "Mass Privatization and the Post Communist Mortality Crisis" (PDF) Political Economy Research Institute, University of Massachusetts Amherst, Oct 2006, p.1
در صفحات 26-27، برنامۀ خصوصی سازی گسترده (mass-privatization)، برنامه ای تعریف می شود که طی آن مالکیّت حدّاقل 25 درصد از بنگاه های بزرگ متعلق به دولت از طریق کوپن شهروندی (Citizen Voucher) و بخشش کالاها/خدمات رایگان به کارمندان داخل بنگاه ها (Giveaway)، به بخش خصوصی منتقل شده باشد.
[15] چندیست که برخی مفسرین و کارشناسان ریز و درشت صدای آمریکا-که از قرار معلوم حتی ابتدایی ترین آشنایی را با امور داخلی مملکت خودشان هم ندارند تا چه رسد به امور اروپا و آمریکا- در مواجهه با این مصایب غیر قابل انکار، دست به دامن این یک جمله می شوند:" به هر حال سیستم دموکراسی هم بی نقص نیست" (!) گمان می کنم آدم باید در نازل ترین سطح بهرۀ هوشی باشد تا بتواند با یک چنین استدلالی خود را قانع کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر