۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

خانه ام ابری سـت....1) دلایل دم دستی بحران سیاسی اقتصادی جاری/محمد قراگوزلو


خانه­ام ابری­سـت....*

1. دلایل دم دستی بحران سیاسی اقتصادی جاری

محمد قراگوزلو

QhQ.mm22@yahoo.com


درآمد

اپیدمی شورش، بحران، قیام و اعتراض پایه­ی دولت­های بزرگ و کوچک سرمایه­داری را به لرزه درآورده است. واژه­ی انقلاب که زمانی نه چندان دور - همین سال 1992 و پس از فروپاشی "اردوگاه سوسیالیسم واقعاً موجود" - کلمه­یی منسوخ تلقی می­شد و از سوی انواع و اقسام نظریه­پردازان بورژوایی به بایگانی "پایان تاریخ" رفته بود، حالا بیش از هر دوره­ی تاریخی دیگر وارد ادبیات سیاسی چپ و راست شده است. حتا جماعاتی که طی دو دهه­ی گذشته کوشیدند اعتراضات توده­یی را با عبارات کلی "موج دموکراسی­خواهی" و "جنبش مدنی" و "مطالبات حقوق بشری" و غیره مصادره به مطلوب کنند، اینک "چون به خلوت می­روند" شبح انقلاب می­ببیند. نهادهایی که تا دی­روز سوار بر موج نارضایتی مردم به ستوه آمده از تنگناهای سرمایه­داری دولتی، نسخه­های بازار آزاد را در بسته­بندی "انقلاب­های زرد" پیچیدند و به فرودستان لهستان و چک و اسلواکی و رمانی و گرجستان و اوکراین قالب کردند، دستان تزویرشان زیر ساطور انقلاب­های نان و آزادی رفته است. انقلاب توده­یی به در خانه­ی امن آنان نیز رسیده است. لندن - همان جهنم تاچریسم - در آتش خشم فرودستان سوخت. ایالات متحد - همان قبله­گاه نئولیبرالیسم ریگانیستی - در مرداب بزرگ­ترین بحران تاریخ خود دست و پا می­زند. نه دعاهای روزولت، نه باطل السحرهای کینز ـ دکستروایت و نه تعویذهایی مشابه طرح نو (New Deal) قادر به نجات کاخ سفید نیست. آیا امپریالیسم برای خروج از این بحران سراسری جنگی مشابه جنگ دوم جهانی را سازمان خواهد داد؟ به یک مفهوم جنگ از سه دهه­ی پیش آغاز شده است. صحنه­های نبرد در وال استریت و هر جای دیگری که رنگ و بویی از اقتصاد کازینویی دارد جریان داشته است و اینک بخش عمده­یی از بدهی چهارده و نیم تریلیون دلاری ایالات متحد به صورت اوراق قرضه و سهام در اختیار جناح امپریالیسم پیروز (چین ـ روسیه ) است.

آنان که با سر و صدای سرسام­آور در سال 2010 خط دفاعی خود را با استیگلیتز و کروگمن و برنانکی و سوروس آرایش دادند و در فاینشنال تایمز مقاله­ها در باب کنترل بحران و شکوفایی و حتا رونق اقتصادی نوشتند، حالا مثل رمالان و جن­گیران در حیرت فرو رفته­اند و کاسه­­ی گدایی چه کنم به دست گرفته­اند و مانند داروغه­ ی گردن کلفت شهر ناتینهگام - در فیلم رابین هود - می­خواهند خسارت­های هنگفت ناشی از عملیات سندیکای جنایت­کاران بورس­ بازان حرفه­یی را از جیب خالی کارگران و زحمت­کشان تامین کنند. این سارقان رسوای بازار آزاد اسم رمز غارت خود را" ریاضت اقتصادی" گذاشته­اند و با این که خود و شرکای­شان در کاخ­های الیزه و سفید و سیاه و کرملین و زعفرانیه و الاهیه حال می کنند، اما از ساکنان خانه­های کوچک هارلم و برانکس تا شوش و خانی­آباد و تیر دوقلو می خواهند برای رعایت حال سرمایه­داری بیمار یکی از دو شعله­ی لامپ صد وات خود را خاموش کنند و برای تنبیه نشدن توسط فیش­های چند ده هزار تومانی گاز و برق و آب، عجالتاً و تا خوب شدن روزگار نزار سرمایه­داری، مانند کاهنان و صوفیان زهد و رضا و ورع و ریاضت و جهاد و توبه پیشه کنند. حال بورژوازی بد است. همه جا حال بورژوازی بد است. نه فقط آفریقای شمالی و خاورمیانه بل که در قلب آ مریکا و اروپا نیز بورژوازی تلوتلو می­خورد و زمانی که به بهشت موعود فاشیسم سرمایه در آستانه­ی دروازه­های تل­آویو رویایی می­رسد تاج خاری بر سرش می­گذارند. یهودایی در کار نیست. نه خیانتی که با انگشتان سحرانگیز داوینچی انسان را میخ­کوب چشمان لوچ اشاره کند و نه تپه­ی جلجتایی و عروج سوشیانسی به آسمان­ها تا زمانی ذهنی. نه! واقعه اخطار شده است. اپیدمی بحران خیلی از معادلات سنجیده را به هم زده است.

رفیق عزیز! تو که خیزش کارگران اسپانیا و پرتغال و فرانسه و خروش فرودستان انگلیسی را می­بینی، لطفاً فقط - و دیگر - از "انقلاب عربی" سخن نگو!

دوست گرامی! تو که قیام مردم به ستوه آمده­ی سوریه را شاهدی، فاکت­هایت را منحصر به متحدان گرمابه و گلستان سرمایه­داری غرب نکن!

برادر! تو که پیش ­لرزه­های تخم و ترکه­ی گلدامایر را نظاره می­کنی به جای آن همه هزینه روی توپ و تفنگ و موشک و غنی­سازی، دستمزدهای معوقه­ی کارگران را بپرداز و سقف حداقل دستمزد کارگران شاغل و بی­کار را دست کم تا خط فقر (یک میلیون و دویست هزار تومان) افزایش بده. راه دوری نمی­رود والله!

بردار! تو که فروپاشی شوروی را دیده­یی ، بی­انقلاب و بدون تهاجم مستقیم خارجی. "تفنگت را زمین بگذار". نماینده­ی مجلس­ات می­گوید سی و دو سال پس از انقلاب باید مردم را به دو دسته تقسیم کرد: بی ­کاران و بدهکاران! از طلافروشان که نتوانستی مالیات بر ارزش افزوده بگیری، مفسدان اقتصادی که سُر و مُر گنده می­چرخند، اسدالله عسگراولادی­ات که فرموده: "اگر هیات رییسه­ی [اتاق بازرگانی] اجازه بدهد این تاجر خرد [!!] یک جا چک خرید نمایشگاه [بین­المللی تهران] را می­کشد. (دنیای اقتصاد، پنج شنبه20/5/1390، ش2430 ص: 5) ،هشت­صد هزار نفر هم که در جاده­هایت وبا گرفته­اند و لابد از حصبه و تیفوس کشته شده­اند!! بیا به خاطر خدا دست بر دل کارگر کوچولوی ما یگانه­ی نازنین نگذار!

باری کمی به حاشیه رفتیم.

موج دوم و سوم بحران نئولیبرالیسم در کار نیست. آن چه امروز با کوره ی بحران اقتصادی زمین را زیر پای سرمایه و ثروت و قدرت داغ و سرخ کرده است چیزی جز نتایج استثمار کارگران و استمرار همان بحران­های سیکلیک سرمایه­داری در قالب­های تطور یافته نیست. این بحران 2011 در منطقه­ی یورو و دلار و دینار و ریال - که به آتش انقلاب دامن زده - ادامه­ی همان بحران نئولیبرالی 2008 است. بحران 2008 دنباله ی بحران دهه­ی هفتاد است.... تداوم بحران 1929، به دنبال بحران­های 1848 و....

حالا دیگر انکار آموزه­های مارکسی بحران اگر بی­تابی در بروز بلاهت نیست ، باری سبقت از سفاهت است. فهم این نکته که در "غارت" فروشگاه­های لندن بچه سوسول­ها ی مدل بالا و آقازاده­های وطنی لوکس، که در ظل توجهات حضرت کامرون مشغول تحصیلات عالیه­ی دکترا هستند، کم­ترین نقش "تبه­کارانه" نداشتند، چندان دشوار نیست!! اصولاً کدام "آدم عاقل" و "جنتلمن" و با "هویت شهروند مدرن" حاضر است برای یک کیسه برنج و چند ماکارونی و ال ­سی ­دی اوراق فلان بانک در برابر پلیس قلچماق و ارنعوت لندن و بیرمنگام و تاتنهام درآید؟

در شب­های پر شور شورش لندن و تل­آویو و لازقیه، آدم­های شیک و پیک در کنار میزهای پوکر و شامپاین و پوند نشسته بودند وآدم­های بی سر و پایی از جنس نگارنده این محاسبه­ی ساده را در ذهن­شان مرور می­کردند که در حساب و کتاب مناسبات اقتصادی خانواده ، سرقت (شما بخوانید مصادره) چند کیسه عدس و لوبیا مقرون به صرفه است یا لپ­تاپ رییس بانک؟

کل زمین بازی این شورش­ها و قیام­ها و بزن بزن­ها میان این دو طبقه تقسیم شده است. داراها و ندارها. معلوم نیست که این بازی در چارچوب منطقی وقت از پیش اعلام شده، تمام شود. هوا ابری است. هوای خانه­ی ما ابری است. صدا و تصویر رعد و برق را کرها و کورها و لال­ها هم شنیده­اند! بعضی مانند آن لیبرال پیر و خسته (مهندس بازرگان) از خدا می­خواهند که فقط باران بیاید. یک نم باران. آن قدر که کسی بدون چتر هم خیس نشود. جمعی برای جاری شدن سیلاب رنجاب تلخ انتظار می­چشند. سیلابی که همه­ی بانک­ها و کاخ­ها و بازارهای بورس و پادگان­ها را درب و داغون کند. سیلابی که "گل برافشاند و طرحی نو در اندازد". ساختارهای جامعه­ی کهنه و پوسیده­ی سرمایه­داری را بشکند و به نظامی مبتنی بر آزادی و برابری بیانجامد. باران لیبرال­ها و اصلاح­طلبان باغ و باغچه­ی خصوصی­شان را آب یاری خواهد کرد، اما برای سیراب شدن کویر زنده­گی کارگران و زحمت­کشان سدهای پر آب باید شکسته شوند و جنگل­ها برویند.

در این سلسله مقالات خواهم کوشید ضمن مرور فشرده­ی بحران اقتصادی جاری و ارزیابی راه­کارهای طبقات درگیر منازعه، نشان دهم که برخلاف راه­کارهای موقت اقتصادی، تنها راه برون­رفت از این بحران اقتصادی در پروژه­ی انقلاب سیاسی قابل ره­یابی است. وظیفه­ی این انقلاب سیاسی خلع ید کامل از طبقه­ی بورژوازی از طریق درهم شکستن نیروهای سرکوب دولتی توسط کارگران و زحمت­ کشان متشکل و گرد آمده در یک جنبش اجتماعی فراگیر و ایجاد یک نظام اجتماعی جدید تولیدی بر پایه­ی لغو کار مزدی و الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.

1. انگیزه­ها­ی دم­ دستی

پلخانف در مقدمه­ی جزوه­یی به نام "نقش شخصیت در تاریخ" به طور مشخص روح سرگردان متفکر فلسفه­دانی را به نمایش می­گذارد که به وضوح میان پوزیتیویسم و ولونتاریسم در نوسان است و خلیل ملکی (مترجم رساله­) برای این که آن روحیه­ی سیال و مترصد را متعین کند، طی مقدمه­ی آشفته­یی بر جزوه­ی "استاد" منشویک می­نویسد:

«اگر لنین نمی­توانست در اواخر جنگ گذشته به روسیه برود [منظور جنگ جهانی اول است]، اگر هیتلر پیش از رسیدن به حکومت مثلاً در موقع کودتای معروف مونیخ به دست توده­ی مردم از بین می­رفت، اگر چرچیل به سکته­ی قلبی در می­گذشت و بالاخره اگر استالین و چیان کای چک و موسولینی نبودند، آیا جریان جنگ جهانی اخیر [منظور جنگ جهانی دوم است] و بالاخره جریان تاریخ معاصر عوض می­شد؟» (پلخانف، بی­تا ص 2، نوشته­ی داخل [ ] از من است)

خلیل ملکی که از ماتریالیسم مکانیکی تقی ارانی فلسفه­ی تکامل تاریخ را آموخته بود، با این تصور که انگشت روی پیچیده­ترین مباحث فلسفه­ی تاریخ نهاده است، ادامه می­دهد:

«جواب دادن به این اگرها و اگرهایی از این نوع نه فقط حل یکی از مسایل مهم فلسفه­ی تاریخ است بل که حل یکی از مسایل عملی است که در سیاست روز مورد ابتلای تمام آن­هایی است که در مسایل اجتماعی صاحب نظر و علاقه­مند می­باشند.» (پلخانف، پیشین مقدمه)

برای این که زحمت بی­هوده­­ی یافتن رساله­ی نایاب پلخانف و درفشانی­های خلیل ملکی را به خود هموار نکنید به اجمال بگویم که در این رساله­ی سست فلسفی مقولاتی از قبیل "جبری یا قدری بودن منافی با فعالیت اجتماعی نیست"، "ترکیب آزادی و ضرورت"، "انسان خود عاملی در جریان ضرورت است"، "مکتب ضرورت تاریخی"، "حدود امکان تاثیر شخصیت در تاریخ"، "آیا سجایای شخصی در جریان تاریخ موثر است؟ و غیره بر مبنای تبیین­های کم مایه طرح و شرح شده است. واقعاً از پلخانف توقع نداشتیم! درک این نکته که پلخانف چگونه به نظریه­ی ماتریسم تاریخی (Historical Materialism) و یا به تعبیر خود مارکس تصور ماتریالیستی از تاریخ (The Materialist conception of history) پی نبرده، با توجه به جای­گاه نظری او؛ برای من دشوار است. فاصله گرفتن از نقش تاریخی و مناسبات انسان­ها در چارچوب روند تولید اجتماعی و تفکیک این مولفه از اراده­ی انسانی و نادیده گرفتن تناظر انسان با اشکال معین از رشد نیروهای تولیدی ضرورت بررسی ساختاری هر واقعه­ی اقتصادی و سیاسی است. به یک مفهوم دیگر تاکید مارکس مبتنی بر این که مجموعه­ی مناسبات پیش گفته زیربنای واقعی تحولات اجتماعی را شکل می­دهد و این آگاهی و اراده ی انسان­ها نیست که چگونه­گی موجودیت­شان را تعیین می­کند، بل که چیستی موجودیت اجتماعی آن­هاست که آگاهی­شان را معین می­سازد، بسیار واضح و روشن­گر است و نیازی به استدلال­های پلخانف ندارد. (در این زمینه بنگرید به ایده­ئولوژی آلمانی)

حالا با رزرو مبحث پیش گفته به این گزینه­های خبری که منشا خروارها "تحلیل" کیلویی و ایجاد ترافیک نتی شده است توجه کنید:

- پس از کشته شدن آندرئاس گریگور ویلوس 15 ساله جوانان و مردم خشمگین یونان با پلیس درگیر شدند و....

- انقلاب تونس با خودسوزی محمد بوعزیزی 26 ساله آغاز شد....

- به دنبال قتل مارک دوگان 29 ساله مردم لندن و بیرمنگام با پلیس درگیر شدند و این شهرها در آتش سوخت....

- دافنی لیک دختر 25 ساله ی اسراییلی در اعتراض به گرانی مسکن به همراه دوستان فیس بوکی­اش در خیابان راچیلد تل­آویو چادر زدند و موجی از اعتراض در شهرهای مختلف اسراییل به راه افتاد....

- و البته سی و سه سال قبل در ایران: "در پی نوشتن مقاله ی موهن احمد رشیدی مطلق (داریوش همایون ؟ )انقلاب ضد سلطنت آغاز شد....

- و سی و سه سال بعد باز هم در ایران: مردم پس از گلایه ی میر حسین موسوی یا به خاک افتادن مظلومانه ی ندا آقاسطان به تظاهرات خود دامنه و استمرار بخشیدند....

پذیرش چنین درک ­های سطحی از ساختار واقعی و انگیزه­ی مادی جنبش­های اجتماعی فقط برآیند ذهن ساده لوح نیست. عین فرایند ساده­لوحی نیز هست. نه! به نظرم چیزی بیش از این هاست.

2. چرا امکان؟

خواننده­گان آشنا با مقالات صاحب این قلم بیش از هر اصطلاحی به کلید واژه­ی امکان برخورده­اند. وقت آن رسیده است در این باره توضیحی بدهم.اینک من بیش از هر زمان دیگری به کاربرد موکد این واژه­ی اصلی پای ­بندم و آن را به یک تعبیر فشرده­یی از آموزه­های لنینی می دانم که از استنتاج و ترکیب تئوری و پراتیک و درک درست او از فلسفه­ی تاریخی سوسیالیسم برخاسته و دستگاه تئوریکی مناسبی برای تبیین تحقق سوسیالیسم و تحلیل وقایع آینده ساخته است. امکان برآیند درک لنین از ماتریالیسم پراتیک است. از یک سو فهم تاثیر اراده­ی انقلابی طبقه­ی کارگر در تغییر مناسبات تولیدی و اجتماعی نظام سرمایه­داری و از سوی دیگر دریافت نقش موثر عناصر پیشتاز وعمل­گرا در عرصه­ی تحقق آرمان­های اجتماعی ما را به مدل معدل امکان نزدیک می­سازد. پس زدن پوزیتیویسم و پاسیفیسم حاکم و جاری در انترناسیونال دوم به لنین این فرصت را داد که آموزه­ی مارکسی اجتناب ناپذیری سوسیالیسم را به مسیر صحیح امکان سازی و امکان یابی و امکان پذیری سوسیالیسم یا هر تحول اجتماعی بالنده­ی دیگری در دوران ما تکامل دهد. این امکان در تحلیل وقایع تاریخی همیشه بالای دست ولونتاریسم و الیتیسم و پوزیتیویسم و بلانکیسم می­ایستد و به انقلاب اجتماعی ماهیت و مفهومی طبقاتی در بستر شرایط عینی جامعه می­دهد.

به این ترتیب می­توان فهمید که بله:

بوعزیزی کبریت را زد اما اگر جامعه­ی تونس مانند کاهدانی آغشته به بنزین نبود، هرگز آتش نمی­گرفت. به همین ترتیب می­توان فهمید که گریگور ویلوس یونانی و مارک دوگان انگلیسی و دافنی لیک اسراییلی در روند انقلاب­ها و جنبش­های جاری در کشورهای خود فقط و حداکثر یک پدیده­ هستند و برای آن دسته از "تحلیل­گران" که نمی­خواهند - یا نمی­توانند - دست به ریشه­ها ببرند، تمسک به این شاخک­ها برای تفسیر خبر مفر مناسبی است. به این­ها می­گویند دلایل دم دستی یا فرمال که نیازی به مطالعه، تعمق و تفکر در ساختارهای اقتصادی سیاسی جامعه ندارد و جنبش­ها را بدون شناخت موتور محرکه­ی طبقاتی گزارش می­کند!

اگر مجالی باشد، این بحث را با طرح دلایل ساختاری بحران ادامه خواهیم داد....

*. سطری از شعر نیمای یوشی

منابع

- پلخانف. گئورگی (بی­تا) نقش شخصیت در تاریخ، ترجمان خلیل ملکی، تهران: علم

- مارکس. کارل (1380) ایده­ئولوژی آلمانی، ترجمان پرویز بابایی، تهران: چشمه ­

هیچ نظری موجود نیست: